eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید عبدالصمد امام پناه از دوران سربازی در فکر عزیمت به جبهه‌های نبرد علیه صهیونیست‌ها بود، او برای رسیدن به هدف خود از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و همواره در پی راهی بود تا بتواند روح تشنه‌ی خود را با شهد شیرین شهادت سیراب کند. در سال ۶۹ و در حالی که دوران سربازی‌اش را سپری می‌کرد، اولین قدم را برای عملی کردن خواسته‌اش برمی‌دارد و بصورت غیرقانی قصد خروج از کشور را می‌کند، اما در نهایت در مرز ترکیه دستگیر شده و بعد از تحقیقات مشخص می‌شود که وی قصد عزیمت به لبنان را داشته تا در حد وسع خود بتواند به فریاد زنان و کودکان مظلوم بشتابد.
او بعد از اتمام خدمت، به حوزه علمیه می‌رود و به مدت چهار سال تحصیل می‌کند تا بتواند خود را برای حضور در لبنان که زبان مردمانش عربی است، آماده کند. در این مدت در کلاس‌‌های رزمی نیز شرکت کرده و آموزش‌های لازم را دریافت می‌کند، بعد از گذراندن دوره طلبگی، لباس روحانیت بر تن کرده و این بار محکم تر از قبل به هدف خود جامه عمل می‌پوشاند و اینبار مستقیما از رهبری حکم جهاد می‌گیرد تا عازم لبنان شود.
ماجرای اعزام و شهادت «شهید عبدالصمد امام‌پناه» از زبان برادرش سیدمرتضی امام پناه، برادر شهید در مورد نحوه اعزام شدن برادرش به لبنان می‌گوید: او برای اعزام به لبنان تلاش‌های بسیاری کرد و در این رابطه نیز مکاتباتی با رهبر معظم انقلاب کرده بود و یک بار هم در تهران با سید حسن نصرالله ملاقات کرده بود. شهید امام پناه بعد از تلاش‌های فراوان، درنهایت بطور مستقیم از حضرت آقا حکم جهاد برای عملیات شهادت طلبانه در جبهه‌های جنوب لبنان را می‌گیرد و سپس به همراه دو تن از همرزمانش به علت نبود پرواز مستقیم تهران-لبنان، پرواز تهران-دمشق را رزرو کرده و بعد از رسیدن به دمشق در آنجا منتظر نیروهای حزب‌الله می‌مانند تا بصورت زمینی وارد لبنان شوند. برادرم حتی بلیط عزیمت به سوریه را نیز با هزینه شخصی و از طریق وام قرض‌الحسنه‌ای که از حوزه دریافت کرده بود، پرداخت کرد.
بعد از سه روز به یکی از خانه‌های امن حزب‌الله در دمشق منتقل شده و به مدت یک هفته در قرنطینه می‎مانند تا اطمینان حاصل شود؛ بعد از یک هفته بصورت زمینی وارد لبنان شده و به کمپ حزب‌الله در منطقه صور و صیدا در جنوب لبنان وارد شده و شروع به دریافت آموزش‌های لازم می‌کنند. حضور شهید امام پناه و همرزمانش در لبنان، مصادف بود با اوج درگیری‌های حزب الله با صهیونیست‌ها که در این زمان عملیات‌های استشهادی و شهادت طلبانه بهترین راه ضربه زدن به روحیه نظامی صهیویست‌ها بود، چرا که تعداد نیروهای حزب‌الله نسبت به صهیونیست‌ها خیلی کم بود و از این رو مجبور بودند از عملیات های ایذایی و شهادت طلبانه بهره بگیرند. برادر شهید امام پناه ادامه می‌دهد: طبق دست نوشته‌های باقی مانده از حضور هشت ماهه شهید در لبنان، تمرینات و آموزش هایی که شهید امام پناه و همرزمانش می‌دیدند برای ضربه زدن به ستون‌های نظامی و مقرهای اجتماع صهیونیست‌ها و محل‌هایی بود که بتوانند از صهیونیست ها تلفات بگیرند. این آموزش‌ها همزمان با شهادت علی اشمر از فرماندهان ارشد حزب الله معروف به «بدر شهدای حزب الله» بود که طی عملیاتی شهادت طلبانه توانست چندین صهیونیست را به هلاکت برساند
شهید امام پناه و همرزمانش نیز در حال تدارک و تلاش بودند تا از لحاظ روحی، نظامی و عملیاتی خود را به حدی خود برسانند که مجوز چنین عملیات‌هایی را دریافت کنند، اما برنامه عوض شده و در فروردین سال ۷۵ صهیونیست‌ها عملیات خوشه های خشم را شروع کرده و حملات وسیعی به جنوب لبنان با محوریت روستای «قانا» انجام می‌دهند. برادر شهید جبهه مقاومت ادامه می‌دهد: طی این عملیات، صهیونیست‌ها زمین و آسمان را با انواع بمب‌های خوشه‌ای و فسفری مورد حمله قرار داده و حتی محل تجمع نیروهای تحت حمایت سازمان ملل را نیز مورد هدف قرار داده و قریب به ۲۵۰ زن و کودک را به شهادت می‌رسانند. بدین ترتیب برنامه‌ها بهم خورده و بحث عملیات شهادت طلبانه منتفی شده و دستور تجمع نیروهای حزب‌الله در مقرهای مشخص شده داده می‌شود تا رینک دفاعی را در مقابل حملات صهیونیست‌ها مستحکم کنند.
کاروان‌های خودرویی آماده شده و به راه می‌افتد تا در محل‌های مشخص شده تجمع کنند؛ شهید امام پناه نیز با لباس روحانیت در خودروی اولین ستون می‌نشیند تا گشت‌های ایست بازرسی دولت و نظامی منعی برای حرکتشان ایجاد نکرده و سریعا بتوانند خود را به بیروت برسانند، چرا که دولت لبنان تحت قیومیت حزب فالانژها بوده و از روحانیت و به ویژه از سادات حساب می‌بردند. کاروان‌های خودرویی در حین حرکت در جاده صور و صیدا و در حالی که در آن زمان مجهز به سلاح سنگین برای مقابله به مثل نبودند مورد هدف قرار می‌گیرند و هلیکوپتر آپاچی رژیم صهیونیستی ستون خوردرویی را در یک جنگ مستقیم و رودر رو مورد حمله قرار می‌دهد؛ در اولین شلیک دست مبارک شهید امام پناه قطع شده و در دومین مرحله حمله نیز سینه مبارک وی از بدن جدا می‌شود. به گفته برادر شهید امام پناه، پیکر مطهر شهید سه روز بعد از انتقال به تهران، به تبریز منتقل شده و بسیار ساده و آرام در تبریز تشییع می‌شود.
پدر شهید نیز در مورد فرزند شهیدش می‌گوید: او همیشه یک قدم جلوتر از همسالانش بود و همیشه به دنبال حق و حقیقت، در مسیرهای خداپسندانه قدم برمی‌داشت. عبدالصمد حوالی سال ۷۰ عزم رفتن به جبهه‌های جنگ علیه صهیونیست‌ها را کرده بود، اما سرباز بود و در حین خدمت؛ از این رو ترک خدمت کرده و از مرز ترکیه قصد عزیمت می‌کند، اما در نهایت دستگیر شده و به محل خدمت خود بازمی‌گردد. بعد از این ماجرا به فرزندم گفتم که بگذار خدمت سربازی‌ات تمام شود و سپس در این رابطه اقدام کن، او نیز بسیار حرف گوش کن بود و گفت: چشم پدر جان به خدمت خود ادامه می‌دهم. خدمتش را ادامه داد و بعد از اتمام خدمت سربازی دوباره عزم رفتن کرد، دوباره رو به فرزندم گفتم: زبان مردمان لبنان با زبان ما فرق دارد و تو آشنا نیستی. اینگونه بود که عبدالصمد راه تحصیل در حوزه علمیه را در پیش گرفت و به مدت چهار سال در قم تحصیل کرد، ضمن تحصیل نیز لحظه‌ای از هدف خود غافل نشد و همواره به فکر عزیمت بود.
پدر می‌گوید: عبدالصمد رفت، وصیت نامه‌اش را هم نوشته بود، دیگر فهمیدیم که دیدار بعدی‌مان در قیامت است، چرا که می‌دانستم نهایت راهی که می‌رود، شهادت است. بغض سنگینی در گلوی پدر حاکم می‌شود اما توکلش بر خداوند است و صبورانه ادامه می‌دهد: چند روز مانده به این‌که خبر شهادت عبدالصمد را بدهند و درست در روز شهید شدن فرزندم، در خواب دیدم که رژیم صهیونیستی به خانه‌مان حمله کرده و از کاشی‌ها دود بلند می‌شود، بعد از این خواب احساس کردم که اتفاقی افتاده است؛ بعد از سه روز خبر شهادت را آوردند
هنوز چهل روز از شهادت فرزندم نگذشته بود که بسیار اندوهگین و بی قرار بودم، چرا که با عبدالصمد هم پدر و پسر بودیم و هم دوست و همراه؛ در این زمان نیز به خوابم آمد، با همان لباس طلبگی‌اش یک پله بالاتر از من روی پله های دارایی ایستاده بود و بر این تاکید داشت که «شهادت آرزوی من بود و چه کاری می‌توانستم به جز جهاد در راه خدا انجام دهم تا به این مقام برسم؟ از خواب که بیدار شدم دیگر آرامشی عجیب وجودم را فرا گرفت. پدر شهید امام‌پناه در بخش دیگری از سخنانش می‌گوید: معتقدم انقلابی که امام راحل به رهبری سپرده‌اند، به صاحب اصلی خود حضرت ولی عصر(عج) خواهد رسید؛ اگر خداوند عمر دهد و در آن زمان زنده باشیم همچون فرزندم در جبهه حق علیه باطل خواهم ایستاد. اگر هم عمرم کفاف ندهد آرزوی رجعت و در کنار امام(عج) بودن را دارم؛ آری ما نیز منتظریم تا در جبهه حق علیه باطل ایستاده و ریش سفیدمان با خونمان رنگی کنیم و در همان طریقی حرکت کنیم که شهدای مان رفتند. ما فرزندان مکتب علی(ع) هستیم و همانند فرزندم و شهدای اسلام، هرکجا که حق باشد همانجا خواهیم ایستاد و نه از مرگ هراسی نداریم و تنها امید و آرزویمان این است که زندگی دنیوی را با شهادت به پایان برسانیم.
وصیت نامه شهید طلبه سید عبدالصمد امام پناه: صوفی به ره عشق صفا باید کرد عهدی که نموده‌ای وفا باید کرد پدر و مادر گرامی، برای آخرین بار دستتان را می‌بوسم و امیدوارم همیشه ایام را مثل امروز خوش بگذرانید. چون دیدم آمادگی پذیرش واقعیت را ندارید، لذا مجبورم این‌گونه خداحافظی کنم. ولی راضی نمی‌شوم، دلم می‌خواست صاف کنار هم بایستید و من پایتان را ببوسم و بعد با روی گشاده و بشاش از همدیگر جدا شویم. البته باز هم به همدیگر می رسیم. ان شاءالله اگر خداوند بخواهد، در آن دنیا تلافی می‌کنم. چون این دنیا را کوچک‌تر و پست‌تر از آن دیدم که بتوانم به وسیله اشیایش شما را مسرور کنم. علی‌اَیّ‌ُ‌حال، من این را از خداوند سال‌ها است که خواسته‌ام و منتظر بودم. حال خداوند راضی شده و جوابم را داده است. پس شما هم راضی باشید به رضای خداوند و بدانید هر حرفی غیر از این کفر و وسوسه شیطان است. اگر بغضی هم دست داد، فقط و فقط به یاد مصائب اباعبدالله الحسین -علیه‌السلام- اشک بریزید. چون من گناهکار و عاصی چیزی نیستم که قابل این باشم. هر چه هست در دامن این بزرگواران است. گریه کنید تا دست همه ما را بگیرند. از مادرم حضرت زهرا -سلام‌الله‌علیها- صبر بخواهید. او بود که مرا به ساحل نجات رسانید و الاّ خدا می‌داند در چه سرگردانی‌ای بودم. مبادا فکر کنید که مرا از دست داده‌اید. بهتر است از قول شهید بهشتی برایتان بگویم که می‌گفت: ما شهیدان را از دست نداده‌ایم، بلکه به دست آورده‌ایم و غلط است که می‌گویند از دست رفته؛ خودمان هم موقعی به دست می‌آییم که روزی به شهادت برسیم. وصیتی هم دارم که نگذارید بعد سوء استفاده‌ای بشود. از همه آشنایان حلالیت بخواهید. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا