eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
جلال از نوجوانی پیگیر اردوهای جهادی بود. با سختی مرخصی می‌گرفت که در مناطق محروم کار کند. برای رسیدگی به مناطق محروم پول جمع می‌کرد تا بتواند در آن‌جا کارهای عمرانی انجام دهد. به گفته مادرش جلال همه کار می‌کرد. کاری نبود که بگوید نمی‌تواند. اهالی روستای پُشَگ کرمان «محمدجلال ملک‌محمدی» را خوب می‌شناسند. کسی که گروهی جمع کرد تا برای اهالی روستا نزدیک به 20 کیلومتر لوله‌کشی کند تا بالاخره به روستای محرومشان آب برسد. از هیئت‌ها پول جمع می‌کرد تا برای روستاییان مسجد بسازد. حتی در گرمای 45 درجه هوا اگر کسی کمک نمی‌کرد، خودش تمام کارها را انجام می‌داد و گله‌ای از کسی نداشت. تنها یک گله داشت که چرا نماز را در مسجد به جماعت نمی‌خوانند و بین نماز تسبیحات حضرت زهرا را نمی‌گویند
همسر شهید ادامه می دهد: محمدجلال در آخرین مأموریتی که به عراق داشت بر اثر جراحات فراوان بعد از آنکه چندین بار در آن کشور تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، به ایران بازگشت. یک هفته در بیمارستان بستری بود که ما متوجه شدیم در بیمارستانی در تهران بستیری است. شاید تعجب برانگیز باشد اما روحیه خاصی داشت بنحوی که تمایلی نداشت ما وخانواده اش متوجه دردها وزخم‌هایش شویم. چهل روز درد از ناحیه پا، شکم، دست، چشم و گوش تحمل کرد چون تقریباً تمام بدنش زخم بود ولی تمایل نداشت که ما او را در آن وضعیت ببینیم. بیست بار جراحی شد
در آخرین روزها نگران  نمازش بود هنگامی که روی تخت بیمارستان بود به من گفت اگر شما از من گذشته بودی من شهید می شدم. یکی از دوستان جهادی اش در قطعه 26به خاک سپرده شده بودند هر بار که به بهشت زهرا می رفتیم آقا محمد جلال بر سر مزار ایشان میرفت و با او درد دل می کرد.آرزو داشت که در آن قطعه با  به دوستانش بپیوندد که در نهایت با لطف خداوند در همان قطعه آرمید.  خداحافظی آخرین مأموریتش متفاوت بود.بار آخر گفت حس می کنم که این آخرین مأموریت وخداحافظی ماست، گفت احساس می کنم سفره ای که این شش سال برای مدافع حرم شدن پیش رویم باز شده بود با شهادتم جمع خواهد شد. به قول پرستاران وپزشکان با آنکه پانزده ترکش دربدنش مانده بود وآنها مجبور بودند تا عفونت‌ها را به بدترین شکل ممکن از بدنش خارج کنند اما آقا محمد جلال هیچ گاه ناله‌ای نکرد بگونه ای که پزشکان وپرستاران مبهوت روحیه و تحمل او شده بودند.تنها خواسته اوبه جای آوردن نمازش بود با آنکه به لحاظ جسمی و هوشیاری چنین امکانی نداشت . شهید محمد جلال ملک محمدی بعد از گذراندن چهل روز بیماری وتحمل جراحات در تیر ماه سال 96در بیمارستان بقیه الله به شهادت رسیدند.
مأموریت‌های شهید که از سال 91آغاز شد دو ماه در مأموریت بود و یک ماه در منزل. شبی خواب دیدم محمدجلال در حال گریه کردن است. یک نفر درخواب به من نزدیک شد و گفت دل کسی از دست شما گرفته و شکسته است.آن زمان تصمیم گرفتم که با خودم و دلم کنار بیایم.هر چند که بعدها که با شهید برای زیارت به سوریه سفر کرده بودیم یکی از دوستانش عنوان کرد که آقا محمدجلال برای مأموریت در سوریه بوده است آنجا متوجه شدم که او مدافع حرم است. آقا محمد جلال به من گفته بود که در موصل عراق راننده ساده ای است در حالی که دوستانش بعد از شهادت ایشان از وی به عنوان فرمانده یاد کردند.شهید محمد جلال ملک محمدی به قدری انسان افتاده ای بود که حتی خانواده اش هم نمی دانستند که او فرمانده است.
همسرشهید ادامه می‌دهد:« روز شهادت دخترم به یکباره از خواب بیدار می‌شود. رو به من می‌کند و می‌گوید: مامان بابا رفته پیش خدا؟ هاج و واج می‌مانم. با برادر شوهرم که تماس می‌گیرم. گریه می‌کند. می‌فهمم جلال شهید شده‌است. جلال رفت. وصیت کرده بود دورتادور مقبره شهدای شهرک پیکرش را طواف دهند. همین‌طور هم شد. آخر هم او را قطعه 26 دفن کردند. همان‌جایی که دوست داشت. روزهای آخر یکبار باهم به گلزار شهدا رفتیم. رو به شهید حسن نجاری می‌گفت نجاری چقدر جایت خوب است. هم نبش هستی! هم قطعه 26 ،هم نزدیک شهید پلارک. آخر هم خودش با یک فاصله همانجا دفن شد. همان جایی که خودش دوست داشت.»
#حــرف_حســــــاب…🔊🔊🔊 هنوز هم #شهادت می‌دهند 🗯اما به "اهل درد" نه به بی‌خیال‌ها😏 فقط #دم_زدن از شهدا افتخار نیست… 💥 باید 🔅زندگیمان 🔅حـرفمـان 🔅نگـاهمـان 🔅لقمه‌هایمان 🔅رفاقتمان هم بوی #شهدا بگیرد.😌
‍ 🕯🍂-------------🕯🍂 💞🍃ماجرای آخرین تفحص سال ۹۳ وپیرزن عراقی که برا شهدا مادری میکرد راوی 》سردار عشقی: روز ٢٩ اسفند ماه سال ٩٣ که روز جمعه بود، ما با گروه تفحص از الاماره راه افتادیم به‌سمت منطقه زبیدات، هم اینکه به‌اصطلاح تفریحی باشه برای بچه‌ها و هم اگر شد کاری را هم انجام داده باشیم. وارد منطقه‌ای شدیم که میدان مین وسیعی بود، در قسمتی که به‌اصطلاح کمتر آلوده بود پیاده و مستقر شدیم، تعدادی از بچه‌ها شروع کردند به آماده کردن غذا و من و بقیه در میدان مین و اطراف شروع کردیم به گشت‌زنی برای شناسایی. الحمدلله اون روز با توسل به امام زمان(عج) که روز جمعه، روز خاص ایشان است دو شهید پیدا کردیم. جالب اینکه یکی از این دو شهید پیشانی‌بند یا مهدی ادرکنی(عج) داشت و شهید دیگر هم پشت پیراهنش یا بقیة الله(عج) نوشته شده بود. مقداری از گوشت غذا اضافه آمد که هنوز کباب نشده بود. آشپزمان گفت که این گوشت را کباب نکنیم و ببریم الاماره برای نوبت شام. به ذهنم رسید که شاید یکی را در جاده پیدا کردیم که گرسنه باشد، گفتم کباب کنیم بگذاریم توی ماشین در مسیرمان به یک نفر می‌دهیم. رفتیم در روستای زبیدات یک بنده خدا بود که بر اثر انفجار مین هم انگشتان دستش قطع شده بود و هم نابینا شده بود. غذا را به او دادیم. او به ما گفت: "حالا که به من غذا دادید، من هم خبری برای شما دارم". ما را به جای خلوتی برد و گفت: "خانم سالخورده‌ای اینجا آمده است مهمانی خانه شیخ عشیره. او اطلاعاتی در مورد شهدا دارد". رفتیم این خانم را پیدا کردیم. او سوار ماشین شد و ما را به جایی برد که می‌گفت شهدا آنجا هستند. در واقع این خانم خودش شهدا را در زمین کشاورزی‌اش دفن کرده بود. شاید در حالت عادی ما هیچ‌وقت آنجا نمی‌رفتیم چون منطقه‌ای بود خارج از مناطق عملیاتی، حالا یا اسیر شده بودند و یا اتفاق دیگری برایشان افتاده که به آنجا منتقل شده بودند. آن خانم تعریف می‌کرد: "وقتی من این شهدا را پیدا کردم پراکنده بودند. من همان‌طور که اینها را جمع می‌کردم، گریه می‌کردم و یاد مادرشان افتادم و گفتم که من برایتان مادری می‌کنم. چند شب شام نذری دادم برای این شهدا". وقتی ما پیکر شهدا را از زیر خاک بیرون آوردیم آن زن مدام خدا را شکر می‌کرد و می‌گفت: بالاخره امانتی بود نزد من و این امانت را حالا به ایرانیان برمی‌گردانم و تحویل می‌دهم.😔😢
امام خامنه ای: هر وقت گره ای در کار من می افتد ، به مسجد مقدس جمکران می روم و متوسل به امام زمان علیه السلام مشکلم را حل میکنم. السلام علیک یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان اغثنی،یاصاحب الزمان ادرکنی. سه شنبه های امام زمانی❤️
توی این داستان ، آن قدر تعلل صورت گرفته که رهبر ی معظم به آقای باقری دستور اقدام می دهد. یادش که در جریان ، بدون دستور، هر 12 دقیقه یک پرواز را از فرودگاه بم هدایت و 30 هزار مجروح را منتقل کرد. صد ساعت بیداری مداوم را به جان خرید تا بی هوش شد. کار وقتی قرب ایجاد می کند که مستحب باشد، وقتی واجب شد خیلی هنر کنی به عقوبت ترکش مبتلا نمی شوی.
⛈️﷽⛈️ دعای امام سجاد علیه السلام هنگامى که به ابر و برق نظر مى کردند: اَللَّهُمَّ اِنَّ هذَيْنِ ايَتانِ مِنْ اياتِكَ، وَ هذَيْنِ عَوْنانِ مِنْ اَعْوانِكَ، يَبْتَدِرانِ طاعَتَكَ بِرَحْمَةٍ نافِعَةٍ اَوْ نَقِمَةٍ ضآرَّةٍ، فَلا تُمْطِرْنا بِهِما مَطَرَ السَّوْءِ، وَ لا تُلْبِسْنا بِهِما لِباسَ الْبَلآءِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ اَنْزِلْ عَلَيْنا نَفْعَ هذِهِ السَّحآئِبِ وَ بَرَكَتَها، وَ اصْرِفْ عَنّا اَذاها وَ مَضَرَّتَها، وَ لاتُصِبْنا فيها بِافَةٍ، وَلاتُرْسِلْ عَلى مَعايِشِنا عاهَةً. اَللَّهُمَّ وَاِنْ كُنْتَ بَعَثْتَها نِقْمَةً، وَ اَرْسَلْتَها سَخْطَةً، فَاِنّا نَسْتَجيرُكَ مِنْ غَضَبِكَ، وَ نَبْتَهِلُ اِلَيْكَ فى سُؤالِ عَفْوِكَ، فَمِلْ بِالْغَضَبِ اِلَى الْمُشْرِكينَ، وَ اَدِرْرَحى نَقِمَتِكَ عَلَى الْمُلْحِدينَ. اَللَّهُمَّ اَذْهِبْ مَحْلَ بِلادِنا بِسُقْياكَ، وَ اَخْرِجْ وَحَرَ صُدُورِنا بِرِزْقِكَ، وَ لاتَشْغَلْنا عَنْكَ بِغَيْرِكَ، وَ لاتَقْطَعْ عَنْ كآفَّتِنا مآدَّةَ بِرِّكَ، فَاِنَّ الْغَنِىَّ مَنْ اَغْنَيْتَ، وَ اِنَّ السّالِمَ مَنْ وَقَيْتَ، ما عِنْدَ اَحَدٍ دُونَكَ دِفاعٌ، وَ لا بِاَحَدٍ عَنْ سَطْوَتِكَ امْتِناعٌ، تَحْكُمُ بِما شِئْتَ عَلى مَنْ شِئْتَ، وَ تَقْضى بِما اَرَدْتَ فيمَنْ اَرَدْتَ. فَلَكَ الْحَمْدُ عَلى ما وَقَيْتَنا مِنَ الْبَلآءِ، وَ لَكَ الشُّكْرُ عَلى ما خَوَّلْتَنا مِنْ النَّعْمآءِ، حَمْداً يُخَلِّفُ حَمْدَ الْحامِدينَ وَرآئَهُ، حَمْداً يَمْلَأُ اَرْضَهُ وَ سَمآئَهُ، اِنَّكَ الْمَنَّانُ بِجَسيمِ الْمِنَنِ، الْوَهّابُ لِعَظيمِ النِّعَمِ، الْقابِلُ يَسيرَ الْحَمْدِ، الشّاكِرُ قَليلَ الشُّكْرِ، الْمُحْسِنُ الْمُجْمِلُ، ذُو الطَّوْلِ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، اِلَيْكَ الْمَصِيرُ. 📚 صحیفه سجادیه ، دعای ۳۶
⛈️﷽⛈️ دعای امام سجاد علیه السلام هنگامى که به ابر و برق نظر مى کردند: خداوندا، همانا اینها دو نشانه از نشانه هاى تو، و دو خدمتگزار از خدمتگزاران تو اند که در مقام فرمان بردنت به رحمتى سودمند یا عقوبتى زیانبخش مى شتابند، پس به آن دو باران عذاب بر ما مباران، و به آنها لباس بلا بر ما مپوشان. بار الها بر محمد و آلش درود فرست، و فایده و برکت این ابرها را بر ما سرازیر کن، و آزار و زیانش را از ما بگردان، و به آن بر ما آفتى مرسان، و بر معیشتمان آسیبى نفرست. خداوندا اگر این ابر را براى عقوبت برانگیخته اى، و از راه خشم فرستاده اى، پس ما از خشمت به تو پناه مى بریم، و براى درخواست عفوت به سویت زارى مى کنیم، پس غضبت را متوجه مشرکین ساز، و آسیاى عقوبتت را نسبت به ملحدان به گردش انداز. الهى خشکى سرزمینهاى ما را به سقایت خود برطرف کن، و وسوسه قلوبمان را به رزق خود بیرون فرما، و ما را از خود به غیر خود سرگرم مکن، و منبع نیکى خود را از همه ما دور نکن،چه آنکه بى نیاز کسى است که تو او را بى نیاز کنى، و سالم کسى است که تو او را نگاه دارى، و احدى را در برابرت، قدرت دفاع نیست، و کسى در برابر سطوتت مقاومت نتواند کرد، به هر چه بخواهى بر هرکس - حکم مى رانى، و به آنچه اراده کنى در باره هر که اراده کنى فرمان مى دهى. پس سپاس تو را که ما را از بلا حفظ فرمودى، و شکر تو را بر نعمتها که به ما مرحمت کردى، چنان حمدى که حمد حامدان را پشت سر گذارد، حمدى که آسمان و زمین را آکنده کند، که تویى مُنعم مواهب بزرگ، بخشنده نعمتهاى عظیم، قبول کننده سپاس ناچیز، و پذیرنده شکر اندک، نیکوکار خوشرفتار، و بخشنده فراوان، خدایى جز تو نیست، و بازگشت همگان به سوى توست. 📚 صحیفه سجادیه ، دعای ۳۶
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سخنرانی_مهدوی ✅ تنها راه باقیمانده برا نجات از سختی ها و بلایا 😔 🔸راه دومی هم نیست، خاطرتان جمع 👈👈 گوش کنید تا پیام چند ماه قبل حضرت زهرا (س) به یکی از علمای اصفهان را بشنوید بسیار ویژه 👈👈 بوی ظهور می آید، قدمی برداریم 👌برای دیگران بفرستید ✅ تعجیل و تسهیل در ظهور مظلوم‌ترین امام، مهدی (عج): صلوات با ذکر فرج