برخورد شهید علی انصاری استاندار گیلان و بنی صدر 👇👇
بنی صدر وارد گیلان شد.
اما در یک خودرو به تنهایی نشست و شهیدانصاری در خودروی دیگر، او را همراهی کرد.
در حین رسیدن به استانداری یکی از خودروهای محافظین بنی صدر، با یک خانم روستایی که زنبیل چای بر سر داشت، تصادف کرد ولی خودرو محافظین او را روی جاده رها کرد و رفت!!!
شهیدانصاری که متوجه صحنه شد، توقف کرد و زن را سوار خودرو خود کرد و به بیمارستان برد. پس از بستری کردن او در بیمارستان خود را به استانداری رساند.
تا رسیدن آقای انصاری به استانداری، بنی صدر به انتظار نشسته بود. با دیدن آقای استاندار با عصبانیت می گوید: "جناب استاندار، شما در استان نقش رییس جمهور را دارید، کافی است دستور بدهید. نه اینکه خودتان دنبال کاری بروید"
انصاری در جواب می گوید:
"جناب آقای رئیس جمهور، این مردم شاه رابیرون کردندچه برسدبه رئیس جمهور! "
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
📢📢📢📢📢 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته.. مثل شهدا بودن سخت نیست مثل شهدا ماندن سخته... ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#السلام_علیک_یا_امین_الله_فی_ارضه
📌 فلسفۀ زیارت چیست؟
📌 مؤمن، به زیارتِ امامش نیاز دارد؛ مثل نیاز کودک به مادرش
📌 هروقت دلت برای زیارت تنگ شد، حتماً برو؛ به این نیازت پاسخ بده!
⭕️ زیارت و ملاقات، نیاز انسان است. اصل دیدار و ملاقات، عالیترین فعلی است که هدف خلقت است. (إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ؛ انشقاق/۶) همۀ زجری که انسان میکشد بهخاطر همین «لقاء» است.
⭕️ آخرین نقطۀ حیات بشر، دیدار و ملاقات است؛ آخرِ حیات اخروی انسان، خوردن یا شناکردن در نهر شیر و عسلِ بهشتی نیست؛ آخرین و بالاترین نیاز انسان، فعلی است بهنام «لقاء» یعنی ملاقات پروردگار!
⭕️ آخرِ نیاز انسان ملاقات است، اولِ نیاز او هم ملاقات است! میگویند: بچه وقتی بهدنیا آمد، بلافاصله او را به آغوش مادرش بدهید. این نیاز روحی بهقدری مهم است که-طبق تحقیقات روانشناسی- اگر تا ششماه پس از تولد نوزاد، مادرش او را بغل نکند، کودک میمیرد؛ هرچند سایر نیازهایش تأمین شود.
⭕️ امامرضا(ع) میفرماید: امام، مثل مادر است نسبت به طفل شیرخوار (تحفالعقول/439) کودک وقتی به آغوش مادرش میرود، بهلحاظ روحی، تغذیه میشود. مؤمن هم به زیارت امامش نیاز دارد و به آن علاقه دارد؛ البته ممکن است نداند چرا زیارت را دوست دارد، اما مثل کودکی که میگوید «من مادرم را میخواهم» او هم میگوید: «دلم برای حرم، تنگ شده» لذا هروقت دلت برای زیارت تنگ شد، حتماً برو؛ به این نیاز خودت پاسخ بده!
استاد پناهیان
#ادامه_دارد
#هرشب_ساعت_هشت_یک_نکته
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
°•| 🌿🌸 #امام_خامنهای /•• ⇦این عکس شهدا را ازدیوارخانه هایتان پایین نیاورید✖️ این زینت ها زینت
📢📢📢📢
🔘فلسفه چفیه امام خامنه ای❗️
🔸به حضـــرت آقا گفتـــم فلسفــــه چفیــــه شما چیست ؟
ایشان فرمودند :دوستان اگر می دانستنـــد که دشمــن چگونـــه آماده شــده است برای زمیـــن زدن اســلام و نــظام هیچ گاه حالت رزم را از خود دور نمی کردند !
✍حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری
﷽
سلام علیکم
بیست نهمین روز از🌷چله دوازدهم🌷
تلاوت☀️ زیارت امین الله☀️
به نیابت از
بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف
امام خمینی (ره)
همه شهدا و
❣️ شهید عبدالله علایی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ امیرالمؤمنین علیه السلام☀️
🌹🌹🌹🌹
تلاوت ☀️زیارت آل یاسین☀️
و عرض سلام و ارادت خدمت
☀️امام زمان علیه السلام ☀️
#به_آرزوی_شهادت
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهیدی که صورتش بعد از ۱۳ سال سالم بود شهید عبدالله علایی در عملیات خیبر به شهادت رسید. جایی که زمست
برادرزاده شهید؛
کمی از خانواده و زندگی عمو عبدالله بگویید.
خانواده پدربزرگم خانواده پر جمعیتی بودند. چهار برادر و دو خواهر که عبدالله فرزند سوم بود. در میان برادرها ایشان از همه بزرگتر بودند. عمو متولد هشتم دی ماه ۱۳۴۰ در شهر کاشان بود. وضعیت درسی عمویم عبدالله عالی بود. عمه بزرگم برایم تعریف کرده است عبدالله نماز شبش هیچ وقت ترک نمیشد. صبحهای جمعه بعد از انجام اعمال مستحب، برای اقامه نماز از خانه بیرون میرفت. همیشه خمس و زکاتش را پرداخت میکرد و در خانواده در ماه مبارک رمضان قبل از باز کردن روزههایش ابتدا نماز میخواند.
قبل از اینکه بچههای تفحص در مورد سالم بودن پیکر شهید به خانوادهاش چیزی بگویند، چند نفر از بچههای سپاه به خانهشان رفته بودند و از مادربزرگم درباره حال و هوای معنوی عمویم عبدالله سوال کرده بودند. او گفته بود:«هیچ وقت عبدالله غسل جمعهاش ترک نمیشد، خیلی مقید بود به خواندن زیارت عاشورا و مدام به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) میرفت.» شاید همین اعمال دلیلی بر سالم ماندن پیکرشان باشد. عمو قبل از آمدن هم نشانههایی از خودش بروز داده بود. شوهر عمهام میگفت:« یک شب خواب دیدم در بازار کاشان همه جوانها با پیشانی بند مشغول سینهزنی هستند و تا کاروانسرای بازار میرفتند. عبدالله هم آنجا بود. از او پرسیدم عبدالله کجایی؟ پدر و مادرت منتظرت هستند؟ گفت:«به آنها بگو میآیم» این خواب چند وقت قبل از آمدن پیکر مطهرش بود و یازدهم محرم همان سال خبر پیدا شدن عمو عبدالله را برایمان آوردند.
شهید عبدالله علایی کاشانی
همان زمان تفحص پیکر ایشان، تصویر چهره سالمشان تعجب خیلیها را برانگیخت. از این اتفاق بگویید.
یکی از افراد گروه تفحص لشکر۲۷ محمد رسولالله(ص) که از یافتن پیکر عمو عبدالله توسط رزمندگان گروه تفحص لشکر ۱۴ امام حسین (ع) تعریف میکند ، میگوید: «وقتی پیکر این شهید بزرگوار را یافتیم احساس کردم مدت زیادی نباید از شهادتش گذشته باشد چون صورت ، ریش و موهایش تقریباً سالم بود. وقتی برادر «علیخانی» از برادران گروه تفحص دستش را پشت سرش گذاشت تا او را جابه جا کند دید دستش از خون شهید رنگین شد.» حتی وقتی پیکرش را تحویل میگیرند پلاک روی سینهاش چسبیده بود و زمانی که پلاک را از روی سینهاش برمیدارند خون از زیر آن بیرون میزند. پیکر مطهر عمو عبدالله را برای خاکسپاری به تهران میبرند. بعد از مراسم تشییع، روحانی مسجدی که عبدالله در آن نماز میخواند، میگوید:« سجدههای بعد از نماز عبدالله بسیار طولانی بود و هربار خواستم با او صحبت کنم او را در حال سجده دیدم.» مسافر گمگشته دیر آمد اما همه را شگفتزده کرد.