eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃شخصی به آیت الله بهاء الدینی ره گفت: آقا جان ! .. دعا کنید من آدم شوم ! فرمودند : « ‌با دعا کسی آدم نمی شود » شده است بدون ریختن چای خشک در آب جوش ، چایی بخوری ؟! شده است بدون مایه زدن به شیر ، پنیر درست شود ؟! ‌شده است بدون خوردن آب و غذا سیر شوی ؟! شده است بدون الکتریسیته ، لامپ روشن شود ؟! بدون علم و عمل صالح نیز آدم شدن ، محال است !!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم سیزدهمین چله شهدا با عنوان ☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️ 👇👇👇 در این ۴۰ روز به نام نامی ☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف ☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان شهدایی هستیم که ❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند. در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر ✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود) ✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه #المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هشتمین روز از ❣چله سیزدهم ❣ سرسفره ی 🌷شهید احمد علی نیری 🌷 مهمان هستیم 👇👇👇 شهید ی که بین آسمان وزمین نماز می خواند حاج آقا ی حق شناس وقتی وارد خانه شدند در همان ورودی منزل رو به برادر شهید کردند و با حالتی افسرده خاطره ای نقل کردند و فرمودند: من یک شب زود تر از ساعت نماز راهی مسجد شدم به محض این که در را باز کردم دیدم یک جوان در حال سجده است اما نه روی زمین بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است!دیدم همین احمد آقا است بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت:تا زنده ام به کسی حرف نزنید.
#شهید_احمد_علۍ_نیرے ✍ ایشان در تابستان ۱۳۴۵ در روستای آینہ ورزان دماوند چشم بہ جهان گشود. از همان زمان ڪودڪی بہ حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واڪنش نشان می داد و همہ می دانستند ڪہ اگر در مقابل او غیبت ڪسی را بڪنند با آنها برخورد سختی،خواهد ڪرد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#شهید_احمد_علۍ_نیرے ✍ ایشان در تابستان ۱۳۴۵ در روستای آینہ ورزان دماوند چشم بہ جهان گشود. از هما
خاطره: رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آن‌ها بود با آن‌ها می‌خندید با آن‌ها حرف می‌زد و... احمد هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمی‌دانست. در حالی که همه می‌دانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که احمد خداوند را به گونه‌ای دیگر می‌شناسد و بندگی می‌کند! ما نماز می‌خواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا می‌دیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا  لذت می‌برد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه می‌کند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه می‌گفت و می‌خندید. من فقط می‌دیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام می‌داد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر می داد ،امربه معروف ونهی از منکر را فراموش نمی کرد
دکتر محسن نوری از دوستان شهید میگفت:یک روز بهش گفتم من نمیدانم چرا توی این چند سال اخیر شما در معنویات رشد کردی .می خواست بحث را عوض کنداما سوالم را تکرار کردم . گفتم حتما علتی داره.گفت اگه طاقتش رو داری بشین تا برات بگم. یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند.یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری روآب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم . همان جا پشت درخت مخفی شدم …می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت وکنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن .همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم … از جایی دیگر آب تهیه کردم ورفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت . گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم ومناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد به اطرافم نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد!!! همه می گفتند سبوح القدوس و ربنا الملاکه والروح… از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…” در سال ۱۳۹۱ ،دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد اقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ،بدست آمد که حاوی نکات عجیب با دست خط خود ایشان بود. گویی او همیشه چشمانش باز بوده! واو بارها به ملاقات مولایش رسیده بود!.در آخرین صفحه نوشته بود که در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی(عج) را زیارت کردم…
کرامت پس از شهادت 💔😔😭 من تا روزهای آخر همیشه همراه احمد آقا بودم. به یاد دارم یک روز از مریضی مادرم به احمد آقا شکایت کردم. گفتم: هر کاری کردیم مادرم خوب نشده. دکترها جوابش کردن. و بعد گریهام گرفت. احمد نگاه خاصی به چهرهی من انداخت و گفت: ناراحت نباش، مادرت خوب میشه! فردای آن روز مادرم خوب شد! مادرم دیگر دچار بیماری نشد تا یک سال بعد. سال بعد و در روزهای آخری که با احمد آقا بودیم دوباره رفتم به سراغ احمد آقا. به خاطر مریضی مادرم ناراحت بودم. لبخندی زد و گفت: خوب میشه انشاءالله. و بعد به طرز عجیبی مادرم خوب شد! یک سال از شهادت احمد آقا گذشت. دوباره مریضی مادرم برگشت. حال مادرم بسیار بدتر شده بود. «یاد جمله امام خمینی افتادم که فرموده بود: این قبور شهدا تا ابد، دار الشفاء خواهند بود.» گفتم: احمد آقا فدات بشم. این بیماری مادر ما شده یک سال یک سال! شما زندهای و از همه چیز خبر داری. شما از خدا بخواه که این مریضی مادرم برای همیشه حل بشه! این را گفتم و برگشتم. مادرم فردای آن روز خوب شد؛ در حالی که همهی پزشکان از مادرم قطع امید کرده بودند امّا به دعای احمد آقا مادرم شفا یافت و با گذشت سالها از آن ماجرا، دیگر دچار آن مریضی نشد! منبع: کتاب «عارفانه» – شهید احمدعلی نیّری، انتشارات شهید ابراهیم هادی، چاپ ۱۳۹۲؛ ص ۱۲۷ 💔💔💔💔💔
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #تاریخ_شهادت 🌷شهید احمد علی در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ در طے عملیات والفجر ۸ بہ آرزوی دیرینہ اش رسید و بہ لقاء الله پیوست🕊 یڪی از دوستانش ڪہ شاهد لحظات قبل از شهادت ایشان بود،چنین نقل می ڪند: " در لحظہ شهادت ترڪشی بہ پهلویش اصابت ڪرد ،وقتی بہ زمین افتاد از ما خواست ڪہ او را بلند ڪنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو بہ سمت ڪربلا دستش را بہ سینہ نهاد و آخرین ڪلام را بر زبان جاری ڪرد " السلام علیڪ یا ابا عبدالله " پیڪر شهید احمد علی نیری ، در بہ هنگام خاڪ سپاری، دستش بہ نشانہ ادب بہ ابا عبداللہ هنوز بر روی سینہ اش قرار داشت
برای من عجیب بود . چرا طلاب علوم دینی و شاگردان استاد ،که معمولا انسان های صبوری هستن ،در فراق این دوست طاقت از کف داده اند !؟ پیکر شهید را داخل قبر گذاشتن و لحد را چیدند. شخصی که آخرین لحد را گذاشت،و بیرون آمد رنگش پریده بود ! پرسیدم:چیزی شده؟! گفت: وقتی آخرین سنگ را عوض کردم ناگهان بوی عطر فضای قبر را پر کرد . باور کنید با همه ی عطر های دنیایی فرق داشت! امروز مراسم ختم این شهید است.رفقا گفتند:خود استاد حق شناس در مراسم حضور میابند!فراق این جوان برای استاد بسیار سخت بود. من در اطراف مسجد امین الدوله ایستادم. می خواستم به همراه استاد وارد مسجد شوم . دقایقی بعد این مرد خدا از کوچه عبور کرد و به همراه چندین تن از شاگردان به مسجد نزدیک شد . این پیر دل اهل دل درب جلوی مسجد سرشان را بالا آوردند و نگاهی به اطرافیان کردند . بعد با حالتی نالان و افسرده گفتند :اه اه آقا جان.... دوباره دهی از حسرت کشید و فرمودند :《 بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می کنید؟!》 ...شب موقع نماز فرا رسید .در شب های دوشنبه و غروب جمعه ایشان مجلس موعظه داشتند. یک صندلی برایشان می گذاشتند و این مرد وارسته مشغول صحبت می شد. ان شب بین دو نماز سخنرانی نداشتند اما از جا بلند شدند و روی صندلی قرار گرفتند . بعد شروع به صحبت کردند . موضوع صحبت ایشان به همین شهید مربوط میشد . در اواخر سخنان خود دوباره آیه از سر حسرت در فراق این شهید کشیدند . بعد در عظمت این شهید فرمودند :《این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم.از احمد پرسیدم چه خبر ؟ به من فرمود :تمام مطالبی که (از برزخ و..)می گویند حق است از شب اول قبر و سوال و.. اما مرا بی حساب و کتاب بردند .》