در وصیتنامه این شهید دانشآموز که ۳ روز قبل از شهادتش بر قلب کاغذ حک شده، آمده است:
بسم رب الشهداء و الصدیقین؛ ان الذین آمنوا و هاجرو و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله اولئک هم الفائزون
سلام بر مهدی (عج) و نایب بر حقش امام خمینی (ره)، سلام بر شهیدان، سلام بر خانواده شهداء، سلام بر رزمندگان، سلام بر معلولین، سلام بر مجروحین، سلام بر پدرٰ، مادرم، خواهران و برادران عزیزم، سلام بر دوستان عزیزم و سلام بر اقوامهای گرامیم.
من میخواهم به پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم بگویم و همچنین به دوستان اگر من شهید شدم گریه و زاری نکنند که من فرزند اسلام هستم و در راه خدا شهید شدهام و اگر گریه و زاری بکنید روح من عذاب میبیند و دشمنان اسلام خوشحال میشوند و این را بدانید فرزندی که در راه خدا شهید شده باعث سرافرازی است اسلام با این خونها پایدار است.
مادرم! حضرت زینب (س) را در روز عاشورا به یادآور تا مرگ فرزندت را فراموش نمایی؛ خواهرم تو زینب گونه باش و پیام مرا که همانا جز پیام رهبرمان نیست به گوش جهانیان برسان و پدرم تو نیز صبر را باید پیشه کنی که ان الله مع الصابرین . برادران عزیزم شما هم اسلحه مرا بر زمین نگذارید و از این کشور اسلامی پاسداری کنید و سربازان خمینی باشید.
ای ملت مسلمان، ای شاهدان زنده و ای تداوم بخش انقلاب، ٰاماممان را همیشه و در همه حال دریابید و پیامش را به جان بخرید که او بی شک حسین زمانها است و ما نباید خدای نکرده اهل کوفه باشیم و پیام من برای خانواده و دیگر فامیلها و آشنایان این است که هیچ وقت روحانیت مبارز و خط امام را فراموش نکنید که اگر پشت روحانیت را خالی کنید روحانیت شکست میخورد و اگر روحانیت شکست خورد فکر کنید چه مصیبتی به بار میآید.
ضمناً مراسم سادهای برای من برگزار کنید و لباس سیاه نپوشید لباس سفید بپوشید چون من در آن لحظه با خدای خود دیدار میکنم و همچنین با دوستان عزیزم که شهید شدند و بهشتی مظلوم و رجایی و باهنر و مدنی و…در جمع این عزیزان میباشم؛ پس شما هم باید خوشحال باشید و این را بدانید من سلام گرم همه شما حزب اللهیها را به بهشتی خواهم رساند و خواهم گفت که شماها چقدر در راه خدا فعالیت میکردید و در خیابانهای بالای شهر سنگ باران میشدید.
از همه شما دوستان عزیز و مهربانم میخواهم همانطور که در گذشته فعالانه روز و شب برای خدا کار و کوشش میکردید و لغزشی بر خود راه نمیدادید و روز به روز قدمهایتان را استوارتر بردارید و بخوانید ربنا افرغ علینا و … و همیشه قلبهایتان یکی باشد که خداوند متعال میفرماید ید الله مع الجماعه ، دست خدا با جماعت است امیدوارم که همه شما بیش از پیش در کار خیر موفق و پیروز باشید.
این وصیت نامه یکی از سنتهای پیامبر اکرم (ص) میباشد امیدوارم که همه آنها مورد توجه قرار گیرد. خدایا تو شاهدی که چیزی عزیزتر از جانم ندارم تا فدای اسلام و قرآن کنم. پروردگارا تو خودت یار و یاور امام امت خمینی بت شکن باش . از خدا یک چند چیز را می خواهم یکی آنکه عمر امام امت را زیاد کند و تا انقلاب مهدی ایشان را برای ملت ایران نگهدارد و دیگر از خداوند میخواهم گناهان مرا ببخشد و رحمی کند و مرا در جوار شهداء قرار دهد و از دیگر دوستانم می خواهم اگر در حقشان بدی کردم حلالم کنند و از خداوند طلب مغفرت بکنند.
در آخر این شعار شهداء را در همه وقت می خوانیم خدایا خدایا تو را به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار . امام را دعا کنید و همیشه امت واحده و در خط امام باشید که اگر از این خط خارج شوید از دین خدا خارج شدید. خداوند نگهدار همه شما مومنان باشد.
فرزند و برادر کوچک همه شما علی فلاح
۲۷/۲/۶۱
°•|🌿 🌸
#حرف_دل 🙂
شهدا با معرفتند!😌
نشان به آن نشانه که اول آنها دست رفاقت به سویت دراز کردند...
هی رها کردی و به موازاتش باز دستت را گرفتند...
شهدا با معرفتند!💞
نشان به آن نشانه که هربار سمت گناهی فقط نیم نگاهی کردی، خودی نشان دادند...☝️
شهدا با معرفتند!😇
نشان به آن نشانه که خون دادند تا تو جاری شوی...
بی منت، بی ادعا، بی چون و چرا...
شهدا با معرفتند!
پا که در مقتلشان گذاشتی، قسمشان دادی به رفاقتشان...😍
یقین داشته باش، حاضرند باز هم تا پای جان بروند تا تو جان بگیری...
شهدا رفیق بازند!😉
باور کن!!...
#از_شهدا_بخواه_دستت_را_بگیرند ..
#دلت_را_به_دلشان_بسپار❤️
#سلام_بر_شهیدان 🕊
﷽
سلام علیکم
در شانزدهمین روز از
☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️
مهمان🌷 شهید عبدالمطلب اکبری🌷 هستیم .
👇👇👇
در این ۴۰ روز به نام نامی
☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف
☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام
مهمان شهدایی هستیم که
❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند.
در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر
✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود)
✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه
#المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
3.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند شهید عبدالمطلب اکبری👆👆
وقتی از مسیر اصفهان به شیراز حرکت و از آباده عبور کنیم، به شهرستان کوچکی به نام «خرم بید» میرسیم. در حوالی این شهرستان روستای کوچکی است که اکنون نامش«شهید آباد» است. خانوادههای ساکن این روستا زیاد نیستند اما وقتی به گلزار شهدای روستا سر بزنی تعجب خواهی کرد.
آن ها چهل و سه شهید تقدیم انقلاب و اسلام کرده اند؛ شهدایی که هرکدام پرچمی برای سرافرازی و سربلندی نظام هستند. از میان قبور شهدا وقتی عبورکنی به قبر سردار رشید اسلام، شعبان علی اکبری، خواهی رسید.
در بالای مزار او قبر شهیدی است که اکنون زائرانی از مناطق دور و نزدیک دارد. آنجا مزار شهید عبدالمطلب اکبری است.
عبدالمطلب به همه، من و شما نشان داده که هیچ چیز نمیتواند مانع رشد و کمال معنوی انسان شود. او از نعمت گویایی و شنوایی محروم بود. نه می شنید، نه می توانست حرف بزند. مردم با شخصی با این ویژگی چگونه برخورد می کنند؟
این پسر هوش و استعداد فوق العاده داشت. با بچههای هم سن و سال خود مدرسه رفت. آن قدر نیز هوش بود که تا کلاس پنجم درس خواند. بعد به سراغ بنایی رفت. یک استاد کار ماهر در بنایی شد. تقریباً همه خانههای روستا یادگار اوست. هرکس احتیاج به تعمیر خانه داشت عبدالمطلب را خبر میکرد.
در لوله کشی و کارهای خدماتی هم استاد بود. خلاصه یک آدم با استعداد و دوست داشتنی که از نعمت تکلم و شنوایی محروم بود.
انقلاب که پیروز شد به بسیج پیوست. دوستی داشت که ارتباط آنها مانند مرید و مراد بود. دوست او، شعبان علی اکبری، مسئولیت عقیدتی سپاه خرم بید را برعهده داشت. آن ها شب و روز با هم بودند.
عبدالمطلب با کمک او راهی جبهه شد. قدرت بدنی او بالا بود. برای همین سختترین کارها را قبول میکرد. او آرپی جی زن شده بود. در کارش بسیار ماهر و استاد بود. خیلی دقیق هدفگیری میکرد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
وقتی از مسیر اصفهان به شیراز حرکت و از آباده عبور کنیم، به شهرستان کوچکی به نام «خرم بید» میرسیم.
دوستانش از عبدالمطلب چیزهای عجیبی میگفتند. یکی میگفت عجیب است؛ عبدالمطلب ناشنواست، اما وقتی خمپاره شلیک میشود او زودتر از همه خیز برمیدارد.
دیگری می گفت بارها با هم توی خط بودیم عبدالمطلب بسیار به نماز اول وقت مقید بود.ما شنوایی داشتیم ساعت داشتیم اما او هیچ کدام را نداشت. اما هنگامی که موقع اذان می شد آرپی جی را کنار می گذاشت وآماده نماز می شد. هنوز این معما باقی مانده که اواز کجا هنگام اذان را تشخیص می داد.
…اما این رزمنده شجاع و غریب زمانی که دوست عزیزش را از دست داد بسیار بی تاب شده بود.
وقتی شعبا ن علی را به خاک می سپردند در کنار قبر نشسته بود واشک می ریخت.شعبان دروالفجر ۸ به شهادت رسید.
عبدالمطلب در بالای مزارش نشست و روی زمین صورت یک قبر را ترسیم کرد،با زبان بی زبانی به همه گفت :اینجا قبر من است.
برخی از افراد او رامسخره کردند؛ برخی به او خندیدند و…
عبدالمطب در آخرین روزهای سال ۱۳۶۵ ازدواج کرد. آن موقع بیست و دو ساله بود.بلافاصله به منطقه برگشت.درعملیات کربلای ۸ در شلمچه غوغا کرد .هر جا همه خسته می شدند اویک تنه در مقابل تانک های دشمن با شلیک آرپی جی قد علم می کرد.
برادرش می گفت نوزدهم فروردین ۱۳۶۶ عبدالمطلب اکبری به وصال محبوب خود رسید.پیکر پاک این شهید ربه روستا اوردند.شهدا را به ردیف درروست دفن می کردند. حالا نوبت به جایی رسیده بود بالای مزار شعبان علی وقتی او را به خاک می سپردیم برخی با تعجب به همه نگاه می کرند خاطره ای به یادشان آمده بود.
روزی که عبدالمطلب درست همین مکان را نشا نمی داد و می گفت:«من اینجا دفن خواهم شد.»
مدت ها گذشت ما هم مانندبسیاری از مردم ازعظمت وبزرگی شهدا غافل بودیم به کلام حضرت امام که قبور مطهر شهد ر تا ابد دارالشفا خوانده بود بی توجه بودیم. برادر شهید ادامه داد: مادر ما دچار سرطان بسیار حادی شده بود. چند ماه به همه پزشکان شیراز و … مراجعه کردیم اما بی فایده بود.سرطان بدخیم بود و مادر ما کهولت سن داشت. گفتند ایشان رااذیت نکنید ، ببرید خانه تا راحت تر … ما هم مادر را به خانه آوردیم .همه ناراحت بودیم .مادر توان راه رفتن نداشت.صبح روز بعددیدیم مادر از جا بلند شد!با شور ونشاط مشغول کارهای خانه شد،همه با تعجب به سراغ مادر رفتیم یعنی چه شده بود؟
مادر می گفت دیشب عبدالمطلب به دیدنم آمد یک تکه نان تبرکی به من داد و گفت: «بخور» من هم خوردم.از صبح که بیدار شدم هیچ اثری از بیماری در وجودم نیست. مدارک رانزد پزشکان شیراز بردیم.آزمایشات مختلف انجام شد.یکی از پزشکان از خارج آمده بود وبه معجزه اعتقادی نداشت. همه یک چیز می گفتند این ماجرا چیزی شبیه معجزه است. هیچ خبری ازتوده سرطانی نیست.
ودیگر مشکلی پیدا نکردشبیه این ماجرا بارها برای اهالی وحتی چند نفر ازاهالی مرودشت و…اتفاق افتاد.