سال 1362 قبل از اجرایی شدن عملیات والفجر4 همراه با برادر همسرم به کردستان اعزام شدیم و در والفجر4 شرکت کردیم. اعزامهای ما داوطلبانه و بسیجیوار بود. فروردین سال 1363 برادر همسرم قبل از اعزام مجددش برای خداحافظی پیش من آمد و از رفتنش گفت. من هم گفتم صبر کن. سریع رفتم با لباس کارم عکس گرفتم و رفتیم سپاه و من هم ثبت نام کردم تا فردا همراه ایشان راهی شوم. نهایتاً خرداد ماه 1363 در منطقه مریوان محور جاسوسان مجروح و قطع نخاع شدم.
در روند یکی از عملیاتهای ضربتی در محور جاسوسان بر اثر اصابت گلوله به پایین ارتفاعات پرت شدم که گردنم به شدت آسیب دید و به بیمارستان شهید بقائی منتقل شدم. اما کمی بعد هر دو پایم سیاه شدند و پزشکان به ناچار قطعشان کردند. هر دو کلیهام هم به مرور زمان از کار افتاد و خیلی جزئی کار میکنند و در حال دیالیز هستم.
از سال 1363 تا امروز چیزی حدود 33 سال است که با شرایط سخت قطع نخاع بودن دست و پنجه نرم میکنید. با این شرایط سخت چطور زندگیتان سپری میشود؟
شرایط سخت! شرایط من اصلاً سخت نیست. همه زندگی میکنند و من هم مانند همه مردم زندگیام را دارم
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
در روند یکی از عملیاتهای ضربتی در محور جاسوسان بر اثر اصابت گلوله به پایین ارتفاعات پرت شدم که گردن
بهترین خاطرهام مربوط به دیدار با امام خامنهای عزیز در سال 1393بود که خداوند روزی من کرد. حال و هوایی که در این دیدار بود اصلاً گفتنی نیست. حسی که باز هم آرزو دارم لمسش کنم و دیدار با ایشان مجدد روزیام شود.
همیشه ابتدا از لطف خدا و نگاه ائمه اطهار و 14 معصوم سپاسگزار بودم و هستم. در کنار همه اینها اما نمیتوان وجود همسرم را نادیده گرفت؛ کسی که در رشد و تقویت روحیهام تأثیر بسیاری داشته است و حضورش باعث شده که من تحملم بیشتر باشد. من هر چه بگویم کم گفتهام و با هرچه بخواهم جبران کنم نمیتوانم. تنها جابهجا کردن من که وزنم هم زیاد است خودش سخت است اما همسر مهربانم با محبت من را جابهجا میکند وهفتهای سه باربه تفریح میبرد. قم، مشهد. همه کارهای من را هم خودش انجام میدهد و همه اینها جز به عشق و صبوری ممکن نیست. من دوستان زیادی دارم. همین پذیرایی از این دوستان و آمدن و رفتنهای ما خیلی برای ایشان زحمت است اما همه اینها را با عشق انجام میدهند. در نهایت از همه شما التماس دعای عاقبت بخیری دارم.
من این جانباز یام را برای آخرت خودم هزینه کرده ام. خدا به این کار من نیاز نداشت. من نیاز به این جانبازی داشتم و همیشه خدا را شکر میکنم. من ناراحت نیستم. شهید یک بار شهید میشود و میرود اما جانباز هر روز شهید میشود. من این را هم میگویم لیاقت ندارم هر روز تا مرز شهادت میروم و باز هم الحمدلله از این وضعیت راضی هستم. شاید باور کردنش برای شما سخت باشد یا بگویند که من اغراق میکنم و حقیقت را مطرح نمیکنم. اما آن کسی که باید باور کند خدا است و آن کسی که باید خدا را شکر کند من هستم که همین جانبازی شاید سبب خیر شده و من را از خیلی از فسادها و تباهیها در امان نگه داشته است.
جانباز «سید حسین آملی» که سال ۶۲ در منطقه مریوان کردستان از ناحیه نخاع آسیب دیده و دو پای وی بر اثر جراحت قطع شده بود، صبح روز۲۹ فروردین همین امسال
در بیمارستان امام خمینی (ره) ساری به قافله شهدا پیوست.
صلوات ضراب اصفهانی.mp3
زمان:
حجم:
11.79M
متن صلوات در مفاتیح
در اعمال روز و عصر جمعه
1_30997413.pdf
حجم:
434K
#متن_صلوات_ابوالحسن_ضراب_اصفهانی
#سيد_ابن_طاووس ميفرمايد:
اگر از هر عملي در عصر جمعه غافل شدي از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهاني غافل نشو چرا كه در اين دعا سري است كه خدا ما را بر آن آگاه كرده است.