مبارزی وطن دوست از خطه جنوب ایران است که نقش بسیار مهمی در دفاع از خاک ایران در مقابل تجاوز انگلیسیها داشت.
رئیسعلی فرزند رئیس محمد در سال ۱۲۶۱ شمسی در دهستانی از توابع بوشهر به دنیا آمد. او در عصر مشروطیت، جوانی ۲۴ ساله، بلند همت، شجاع، در صدق و صفا کم مانند و در حب وطن و توکل به خدا، ضرب المثل بود.
بندر دلوار که جمعیت آن حدود ۷۰۰ نفر بوده است، بزرگترین نقش را در دفاع از خاک ایران در سال ۱۹۱۴ میلادی ( ۱۳۳۳ ه.ق) در مقابل حمله دوم قوای انگلیس داشته است.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مبارزی وطن دوست از خطه جنوب ایران است که نقش بسیار مهمی در دفاع از خاک ایران در مقابل تجاوز انگلیسی
او در کودکی استعداد زیادی در سوارکاری و تیراندازی داشت با اینکه سواد نداشت اما دنیا و بریتانیای کبیر شگفت زده شجاعت این شیر مرد ایرانی شدند.
دلواری اگرچه سواد و معلومات کافی نداشت، اما پاکی و سرشت و صفات حمیده او زبانزد اطرافیان بود.
با هجوم بیرحمانه قوای بیگانه در جنگ جهانی اول از شمال شوروی، از جنوب انگلیس و دولت بی کفایت و قوای ضعیف محمد علی شاه قاجار فرصت مناسبی برای استعمار ایران بود.
رئیسعلی بعد از این که قوای اشغال گر انگلیس بوشهر را به تصرف خود درآوردند، با شجاعتی وصف ناپذیر به مقابله با تجاوزگران پرداخت و شکست های سنگینی بر آنان وارد کرد.
پس از اشغال بوشهر در رمضان سال ۱۳۳۳ قمری نیروهای انگلیسی قصد تصرف دلوار را میکنند. محلی که پیش از آن، چند بار سربازان انگلیسی به آنجا یورش برده و هر بار طعم تلخ شکست را چشیده بودند.
ارتش بریتانیا با ۵۰۰۰نیرو به بنادر جنوب هجوم آورد. اما جوانان با غیرتی چون رئیسعلی و خالو حسین دشتی با خون خود و افراد انگشت شمار دربرابر ارتش کلاسیک انگلیس از خاک و ناموس ایران دلیرانه دفاع کردند .
رئیسعلی همراه با یاران خود، علیه اشغالگران وارد نبرد شده و نیروهای متجاوز را که قریب به پنج هزار نفر بودند، تار و مار میکند.
قوای بیگانه هرگز نتوانست بر این جوانان پیروز شود،۹ ماه کل شهر بوشهر در محاصره دلیران تنگستان بود، انگلیس مجبور شد ۲۰ هزار نیروی کمکی از هند و عراق راهی خلیج همیشه فارس کند اما شبیخونها و جنگهای پارتیزانی جوانمرد دلوار آنان را ناکام میگذاشت.
وقتی ارتش کلاسیک انگلیس شکستهای مفتضحانهای از این شیرمرد دلواری میخورد تصمیم گرفتند تا با بمباران ناجوانمردانه روستای دلوار را با خاک یکسان کنند اما باز نتوانستند شیر مردان تنگستان را تسلیم کنند.
سرانجام دولت انگلیس به دولت مرکزی قاجار، نامهای داد تا به حکمیت مبلغ ۴۰۰ هزار پوند در زمان فقر و گرسنگی مردم ایران (مبلغی حدود ۶ میلیارد تومان به قیمت امروز) به دلاور دلواری پیشنهاد بدهند تا دست از مبارزه بکشد و بگذارد قوای بیگانه انگلیس وارد شیراز و کل ایران بشود.
اما فرمانده جنگ رئیسعلی دلواری گفت ناموس و سرزمینم بهایش خون اجنبی است نه زر و زیور دنیا .
این فرمانده ۳۳ ساله هرگز عقب ننشست و هرگز باج به اجنبی نداد اما بالاخره در یکی از شبیخونهادر تاریخ ۱۲ شهریور ۱۲۹۴ شمسی فردی خودفروخته و نفودی بنام غلامحسین تنگکی از پشت سر پهلوان رئیسعلی دلواری را با سه گلوله به شهادت رساند.
جسد رئیسعلی دلواری ۲۶سال بصورت امانت در روستای گورک سادات به خاک سپرده شد و بعدها با کشتی به خاک کربلا و قبرستان وادی السلام منتقل شد.
♦ این جانب به نظامهای امریکایی و اروپایی اخطار میکنم که تا دیر نشده و در باتلاق مرگ فرونرفتهاید، از خلیج فارس بیرون روید. و همیشه این گونه نیست که هواپیماهای مسافربری ما توسط ناوهای جنگی شما سرنگون شود؛ که ممکن است فرزندان انقلاب ناوهای جنگی شما را به قعر آبهای خلیج فارس بفرستند.
🔹بخشی از پیام امام خمینی(ره) مبنی بر پذیرش قطعنامه ۵۹۸
❣شهید اصغر تاجی اشکفتکی ❣
بیستم خرداد 1349 در اشکفتک دیده به جهان گشود .
پدرش اکبر علی ، کارگر شرکت ذوب آهن که چندین مرتبه در دوران دفاع مقدس به جبهه های جنگ اعزام شد و مادرش زهرا نام داشت.
تا پایان مقطع راهنمایی تحصیل نمود . در سن 16 سالگی پس از طی مراحل آموزش نظامی از طرف واحد بسیج شهرکرد به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام شد.
در سن 16 سالگی پس از طی مراحل آموزش نظامی از طرف واحد بسیج شهرکرد به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام شد و در عملیات والفجر 8 (فاو) شرکت نمود.
سرانجام به عنوان داوطلب بسیجی گردان رزمی پیاده یازهرا (سلام الله علیها) تیپ 44 قمربنی هاشم (علیه السلام) در مورخه 1365/10/21 در عملیات کربلای 5 (منطقه شلمچه) شرکت نمود و در درگیری با نیروهای بعثی عراقی و اصابت ترکش به ناحیه سر و پاها به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر این شهید بزرگوار پس از تشییع در گلزار شهدای زادگاهش اشکفتک به خاک سپرده شد
مطالب زیر را خواهر شهید که از اعضای محترم کانال هستند ارسال نموده اند👇👇👇
شهید بزرگوار در یکی از روستاهای توابع شهرکرد استان چهار محال وبختیاری به نام اشکفتک دیده به جهان گشود و اولین فرزند خانواده بود
خانوادهای مذهبی وبسیار ساده ودر سطح متوسط مالی
شهید درسن ۱۰ سالگی کمک خرجی برای پدر شدند و در کوره های اجر پزی مشغول به کار شدند بسیار مهربان خوش اخلاق بودند از همان اوایل اغاز به کار اندک در امد خود را صرف خرید مایحتاج خانواده وبالخصوص مادر میکردند.
بسیار مودب وبا وقار بود.
ایشان درسن ۱۲ سالگی ملحق به بسیج شدند ودر پایگاه شهید ابوذر غفاری شروع به فعالیت کردند وبا مفقودالاثر شدن داییشان سردار شهید علیار مرادی در عملیات خیبر مرغ دلش دیگر در قفس جان ارام نگرفت وتصمیم به اعزام گرفت.
مادر که هیچ خبری از وضعیت برادرش نداشت تمایلی زیادی به رفتن اصغر به جبهه نداشت تا اینکه یک روز که مشغول بافتن فرش بود اصغر کنارش نشست وشروع به حرف زدن کرد :مادر اگر شما دو تا گوسفند داشته باشی یکی در عید قربان ذبح شود ودیگری بر اثر بیماری بمیرد به مرگ کدامشان راضی تری مادر خندید وگفت خوب معلومه اولی .
پرید وصورت مادر رو بوسید گفت همین را می خواستم بگین .