حضور مادر عماد مغنیه در مراسم ختم شهید
وقتی خبر شهادتش را دادند مادر عماد مغنیه گفته بود که من را همین حالا به ایران برسانید؛ لذا با یک گروه از بچههای حزب الله لبنان تماس گرفته بودند و چند روزی آمدند و این جا بودند ودر مراسمها بودند. مادر عماد مقنیه در مراسم ختم حدود ۱۵ دقیقه صحبت کردند و گفتند: اگر حاج حمید شهید نمیشد من به خیلی چیزها شک میکردم، در صورتی که خودشان مادر چهار شهید هستند.
همین طور از نجف معاون فرماندار آمده بود، مراسمهایی هم در پاکستان و نجف و کربلا و لبنان به یاد شهید برگزار شده و حسینیهای در لبنان به نام شهید ساختهاند، او طوری با جوانان کار کرده بود که حاج حمید را دوستش داشتند و به او ارادت پیدا کرده بودند، هر جا که بود کارش را خالصانه انجام میداد.
او از پژوهشگران مهدویت و خادم افتخاری مسجد جمکران بود، که در مسجد هم یکی دو مراسم خیلی خوب برایش گرفتند.
بانی مراسم فاطمیه (س)
اسداللهی عنوان کرد: یک بار دو نفر آمدند سر مزار، گفتند که از قم آمدهاند و از دوستان حاج حمید هستند و تعریف کردند که یکی دو سال قبل حاج حمید به ما گفت: برخی روستاها ایام شهادت حضرت فاطمه (س) را مانند تهران، در یک دهه برگزار نمیکنند، اگر جایی را میشناسید معرفی کنید که ما برویم یک دهه روضه بگیریم، ما هم پیگیری کردیم و روستایی را در اطراف زنجان معرفی کردند، دیدیم که خیلی پیگیر مراسم نیستند، حاج حمید هم ده روز آنجا ماند، شبها برنامه داشت و مداحی میکرد حتی هزینه ولیمه شب اول را هم پرداخت کرده بود و اهالی بعدها به ما این مسئله را گفتند، از آن سال به بعد هم در آن جا در ایام فاطمیه مراسم برگزار میکنند.
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.
باید، که دست از گنه برداریم
مایی ، که ادعای یاری داریم
از خوب و بد امور ما معلوم است
سربازِ امام عصر، هستیم یا سرباریم
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.
ای شیعه یک جمعه دیگر گذشت و امامت را ندیدی
😔
ای یوسف زهرا غریب و تنهایت گذاشتیم...
😔
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•. ________________
اللهـــم عجـــل لولیڪــــ الفــــرج
🕊 #زیارٺنامہشہـــــداء
°|🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌱
در سال 62 در سن 19 سالگی ازدواج کرد و اولین فرزندشان درسال 63 به دنیا آمد. در این سالها نیز حمید جبهه را فراموش نمی کرد و اکثرا در جبهه حضور داشت تا اینکه در سال 63 در منطقه طلائیه بوسیله گازهای شیمیایی مصدوم شد که از آن سال با توجه به عوارضی که این مسئله بروی داشت و تحت درمان بود باز هم جبهه را فراموش نمی کرد و دفاع از اسلام را وظیفه شرعی خود می دانست.
با توجه به اینکه حمید دانشجوی رشته برق بود در کنار درس به جبهه می رفت تا در آینده یکی از کسانی باشد که به سازندگی کشورش بپردازد ولی نتوانست به این آرزوی خود تحقق ببخشید زیرا از سال 68 عوارض شیمیایی در بدنش بصورتی شدید ظاهر شد و او را راهی بیمارستان ساخت.