شهید «سجاد باوی» در همان سالی که جنگ تحمیلی شروع شد در کوتعبدالله به دنیا آمد. کمسنتر از آن بود که بتواند در دفاع مقدس شرکت کند اما وقتی به سن جوانی رسید و موسم دفاع از حرم را پیش رو دید، دیگر صبر نکرد و لباس رزم پوشید و بهعنوان یک فعال فرهنگی در شهرستان کارون خوزستان فعالیت میکرد. سجاد بارها در جبهه مقاومت اسلامی حضور یافت تا اینکه روز پنجشنبه 19 مرداد 1396 به فیض شهادت نائل آمد. از شهید باوی دو فرزند به نامهای فاطمه 13 ساله و محمدعلی 10 ساله به یادگار مانده است. مردی که بزرگ بود ولی دنیا را کو7چک میدید.
سجاد راننده تاكسي بود و بچههاي اعزامي به سوريه را تا مسيري همراهي ميكرد. اين امر موجب شده بود با بچههاي مدافعان حرم يك گروه تشكيل بدهند و ارتباط خاصي با اين دوستان داشته باشد. همچنين بيشتر پاتوقشان مزار شهداي مدافعان حرم بود. شهيد با آنكه شغل آزاد داشت ولي به راحتي توانست چند بار به سوريه اعزام شود. بار ديگر در مرداد 1396 دوباره به بخش الحماء سوريه اعزام شد. او در حالي ميرفت كه پدرش سه ماه قبل مرحوم شده بود.
شهيد حججي 18 مرداد به شهادت رسيد، سجاد فردايش يعني 19 مرداد در همان عمليات به درجه شهادت نائل آمد. آن روز من به مشهد پرواز داشتم. بعد از نماز صبح دراز كشيده بودم كه يك لحظه سجاد را در عالم رؤيا ديدم. در خواب به خانه برگشته بود. گفتم چطور به اين زودي برگشتي؟ گفت ديگر كاري براي انجام نداشتيم و برگشتيم. بعد با صداي زنگ تلفن از خواب بيدار شدم و ديدم آقاي محمدي مسئول بهزيستي كارون پشت خط است. از سجاد گلايه داشت كه دوباره بدون اينكه از من خداحافظي كند به سوريه رفته است. من به او مرخصي ندادم و استان، ما را زير سؤال برده كه چرا اورژانس اجتماعي كارون فعال نيست. خلاصه به مشهد رفتم و تازه به فرودگاه مشهد رسيده بودم كه از شماره ناشناسي گوشيام زنگ خورد. فكر نميكردم قرار است خبر شهادت سجاد را بشنوم ولي فرد تماسگيرنده به من تسليت گفت و خبر شهادتش را داد.
همان دوست سجاد كه از سوريه خبر شهادتش را به من داد، ميگفت پيكر سجاد در عمليات آزادسازي ديرالزور در دست داعشيها باقي مانده است. تا اينكه صبح شنبه 21 مرداد بعد از دو روز بچههاي مقاومت با مجوز حملهاي كه داشتند توانستند منطقه را از دست داعشيها آزاد كنند و پيكر سجاد و ديگر اجساد رزمندگان سوري را به عقب منتقل كنند. فرمانده سجاد ميگفت شهيد شب قبل از شهادت حالت عجيبي داشت و شايد يك ساعت بيشتر نخوابيد. تا صبح بيدار بود و نماز ميخواند. خيلي با بچهها شوخي ميكرد تا اينكه بعد از نماز صبح عمليات را شروع كرديم. همرزم شهيد كه خودش مجروح عمليات ديرالزور است براي ما نقل كرد: بچههاي مقاومت در آزادسازي منطقه ديرالزور در چند كيلومتري كه پيشروي كرده بودند بالاي يك تپه در تيررس دشمن قرار ميگيرند. وقتي شهيد ميبيند يكي از بچههاي ايراني و يك سوري در بالاي تل مورد اصابت گلولههاي دشمن قرار گرفتهاند، طاقت نميآورد و سريع ميرود به آنها كمك ميكند كه خودش هم مورد اصابت تير دشمن در قفسه سينهاش قرار ميگيرد. اين دوست سجاد كه الان مجروح است ميگويد سجاد در چهار متري من به زمين افتاد. بعد رويش را به طرف من برگرداند و گفت سلام من را به خانوادهام برسان. سپس اشهدش را خواند و شهيد شد.
👇👇👇
سجاد از اول در بحث انقلاب خيلي صادق بود و علاقه زيادي به اهل بيت (ع) داشت و در اين مورد مطالعات فراواني هم داشت. خيلي دلرحم بود و هميشه دوست داشت به هر نحوي شده به فقرا كمك كند. هميشه لبخند به چهره داشت و هركس او را ميديد فكر ميكرد سجاد خودش اصلاً مشكلي ندارد و هميشه مشكلات ديگران را بر كار خودش ترجيح ميداد. ديگر اينكه روحيه ايثارگري خوب و عجيبي داشت كه او را به سعادت شهادت رساند.
همرزمانش ميگفتند سجاد باقيمانده غذاي رزمندهها را ميبرد و به كودكان سوري ميرساند. از آنها دلجويي ميكرد و با آنها مشغول صحبت ميشد. سجاد حتي توانسته بود با تعدادي از نظاميان روسي كه در سوريه مستقر بودند ارتباط حسنه خوبي برقرار كند طوري كه آنها بعد از روبهرو شدن با خبر شهادت سجاد بسيار متأثر شده بودند.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
نشانی : عدة الداعي و نجاح الساعي , جلد 1 , صفحه 257
عنوان باب : > الباب الخامس فيما ألحق بالدعاء و هو الذكر > فصل و يتأكد استحباب الذكر إذا كان في الغافلين
: پيامبر اکرم
وَ عَنْهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ ذَاكِرُ اَللَّهِ فِي اَلْغَافِلِينَ كَالْمُقَاتِلِ فِي اَلْفَارِّينَ وَ اَلْمُقَاتِلُ فِي اَلْفَارِّينَ لَهُ اَلْجَنَّةُ .
آیین بندگی و نیایش ؛ ج 1 , ص 430
و از آن حضرت است كه: «رسول خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم-فرمود:آن كس كه در ميان غافلين،خدا را متذكر مىشود،مانند كسى است كه در ميان فراريها،پا برجا ايستاده، جنگ مىكند و كسى كه در ميان فراريها به جنگ مشغول باشد،بهشت براى اوست».
عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الذَّاكِرُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْغَافِلِينَ كَالْمُقَاتِلِ فِي الْمُحَارِبِينَ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 263 رواية : 1
ترجمه :
1ـ حـضـرت صـادق (ع ) فـرمـود: كـسـيـكـه در مـيـان بـى خـبـران يـاد خـداى عـزوجل كند مانند كسى است كه در ميان جنگجويان (فرارى يا آنانكه هستند ولى جنگ نكنند) باشد، و (تنها) بجنگد (و از ديگران دفاع كند).
توضيح :
مجلسى (ره ) گويد: يعنى بواسطه او دفع ضرر از غافلان مى شود چنانچه بخاطر آن يك نفر مجاهد دفع دشمن از ديگران بشود. و در بعضى نسخه ها (((هاربين ))) است كه به معناى (((فراريان ))) است .
🔰راز #بوی_سیب #حرم_اباعبدالله_الحسین_علیه_السلام
🔸استشمام بوی سیب از حرم امام حسین(ع)، ویژگی عجیبی است که چند کتاب معتبر به آن اشاره کرده اند.
«بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کرب و بلا». این نوحه مشهور و محبوب را در سالهای اخیر بارها شنیده ایم. اما بوی سیب چه ارتباطی با حرم امام حسین(ع) دارد؟ آیا درست است که می گویند از قتلگاه و ضریح مطهر امام حسین(ع) می شود عطر سیب استشمام کرد؟
🔹نگاهی به منابع روایی و کتابهای معتبر شیعی، راز بوی سیب را این طور می گشاید:در کتاب شریف «بحارالانوار» جلد ۴۳ ، صفحه ۲۸۹ ماجرای عطر سیب به نقل از «حسن بصری» و «ام سلمه» این طور آمده است :«حسنین وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئیل در نزد آن حضرت بود. پس ایشان در اطراف او گردیدند، به گمان این که دحیهی کلبی است. جبرئیل، دست خود را حرکت داد، مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد. پس سیبی و بهی و اناری آورد و به ایشان داد. روی ایشان از خوشحالی برافروخت و دویدند به نزد جد خود. حضرت از ایشان گرفت و بویید و فرمود: بروید نزد پدر و مادر خود. پس رفتند و هیچ یک از آن نخوردند تا این که پیغمبر به نزد ایشان رفت و همه با هم خوردند، و هر چند از آن میخوردند، به حال خود عود مینمود (بازمیگشت) و به همین حالت بود، تا زمانی که حضرت فاطمه علیهاالسلام وفات نمود.
🔸حسین علیهالسلام فرمود: که انار، مفقود شد، و چون امیرالمؤمنین علیهالسلام شهید گشت، به، مفقود شد، و سیب به حال خود بود، تا وقتی که آب را به روی ما بستند. پس چون تشنگی بر ما غالب میشد، آن را بو میکردم، اندکی تشنگی من ساکن میشد. عاقبت، چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم و یقین به هلاک نمودم. حضرت سجاد علیهالسلام میفرماید که این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهید گردید، بوی سیب از محل شهادتش استشمام میشد، ولی خودش را نیافتند، و این رایحه، در آن محل باقی است، و هر کس از زواربخواهد استشمام رایحهی آن را نماید، در وقت سحر، به زیارت رود که اگر از مخلصین باشد، آن را استشمام خواهد نمود . » مشابه این داستان را هم «ابن شهر آشوب» در کتاب «مناقب» جلد ۳ ، صفحه ۳۹۱ .بیان کرده است. ماجرای عطر سیب در کتاب منتهی الآمال نیز آمده است.
4_5837060069379801827.mp3
زمان:
حجم:
3.22M
روایتی شنیدنی از شهیدی که در آغوش امام حسین(ع) جان داد
راوی: شهید عبدالله ضابط