eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
زهرى گويد: شنيدم امام زين العابدين عليه السّلام ميفرمود: هر كه بوعده‏هاى خدا تسلى پيدا نكند دلش از حسرت‏هاى دنيا پاره پاره مى‏شود بخدا قسم دنيا و آخرت مانند دو كفه ترازو است كه هر كدام سنگين شود ديگرى را سبك ميكند سپس اين آيات را قرائت فرمود: إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ ... روز قيامت كه پيش آيد و حتما پيش خواهد آمد روزى است كه سرنگون‏كننده است و برترى آور، بخدا قسم دشمنان خدا را ب‏آتش سرنگون ميكند و بخدا قسم دوستان خدا را به بهشت بالا مى‏برد سپس حضرت روى بيكى از اهل مجلس كرد و فرمود: از خداى به پرهيز و خواسته خود را از راه نيكو بدست آر و آنچه را كه آفريده نشده مطلب كه هر كس آفريده نشده را بطلبد دلش از حسرت پاره پاره مى‏شود و ب‏آنچه ميجويد دسترسى پيدا نمى‏كند سپس فرمود چگونه بچيزى كه آفريده نشده است دسترسى توان يافت! آن مرد گفت: چيزى كه آفريده نشده است چگونه مطلوب واقع مى‏شود؟ فرمود: كسى كه بدنبال ثروت و اموال و وسعت در زندگى دنيا ميرود مقصودش آسايش است و آسايش در دنيا خلق نشده است و نه براى اهل دنيا، آسايش فقط در بهشت آفريده شده است و براى اهل بهشت، و ناراحتى و زحمت در دنيا آفريده شده‏اند و براى اهل دنيا، و هر كسى را يك كاسه از دنيا دادند دو مقابل آن حرص باو دادند و هر كه از دنيا بيشتر بدست آورد نيازمندى‏اش فزونتر خواهد بود زيرا در نگهدارى ثروتش بمردم محتاج است و بهر وسيله‏اى از وسايل دنيوى احتياج پيدا ميكند پس در ثروت دنيا آسايش نباشد ولى شيطان در درون فرزند آدم وسوسه ميكند كه در جمع كردن مال آسايش است و حال آنكه او را در دنيا بناراحتى ميكشاند و در آخرت بپاى حساب، سپس فرمود: دوستان خدا هرگز زحمت دنيا را براى دنيا نكشيدند بلكه زحمت در دنيا را براى آخرت كشيدند سپس فرمود: هان، كسى كه غم روزى خورد يك گناه بر او نوشته مى‏شود عيسى مسيح بحواريين چنين گفت: كه دنيا پلى بيش نيست از آن بگذريد و ب‏آباديش نپردازيد.
به نام خدا امروز فضیلت زنده نگهداشتن یادشهدا کمتر از شهادت نیست .مقام معظم رهبری(دام عزه) با توجه به اقدامات اخیر برخی از مسئولین دولتی در حذف نام شهدا از کوچه ها وخیابانهای شهرها برآن شدیم تا یادواره شهدارا امسال هرچه باشکوه تر در هفته دفاع مقدس برگزار نماییم . برگزاری یادواره چهارشهید روستای محمدآباد هراتی زابل وتجلیل از ایثار گران وجانبازان این روستای شیعه نشین 17/000/000ریال معادل یک میلیون وهفت صد هزار تومان هزینه دارد که نیازمند یاری شما هستیم . گروه فرهنگی هیات جهادی آل یاسین شماره کارت : 5894 6311 1622 6176 بانک رفاه بنام خدیجه کشاورز لاسری لطفا مبالغ واریزی را به شماره 09397352206 پیام بفرمایید.
شروع هفته پر افتخار دفاع مقدس گرامی باد 🇮🇷
مادر شهدای فرجوانی معتقد است که آنچه در 8 سال دفاع مقدس روی داده را نمی‌توان تفسیر کرد و در تاریخ بشریت هیچ‌گاه دولت و ملت آن‌قدر به هم نزدیک نشده بودند و در برخی مواقع ملت از دولت جلوتر بود. اگر مردم زمان پیامبر اسلام (ص) مانند مردم ما در دوران دفاع مقدس حرمت، وفاداری، تبعیت و غیرت داشتند، نه سقیفه‌ای شکل می‌گرفت و نه محسن سقط می‌شد، هیچ گاه غریبی امام حسن (ع) غریبی نمی‌کشید و سر امام حسین (ع) بالای نیزه‌ها نمی‌رفت تا زینب (س) اسیر شود و اسلام امروز به این انحراف کشیده شود 👇👇👇👇 مادر شهدای فرجوانی می‌گوید من و اسماعیل 12 سال و من و ابراهیم 15 سال تفاوت سنی داشتیم برای همین هر جا رفتم، گفته‌ام که آنها مرا تربیت کردند و ما با هم بزرگ شدیم. این دو پسرم بهترین راهنما و مشوق من برای انقلابی گری و دین‌داری بودند.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
نام و نام خانوادگی: اسماعیل فرجوانی تاریخ تولد:۱۳۴۱ تاریخ شهادت:۱۳۶۵ محل تولد: اهواز محل شهادت:اروند زندگینامه در طلوع فجر ششم آبان ماه سال ۱۳۴۱ ه ش در خانواده ای مؤمن و متعهد طلوع کرد، کودکی را با تحصیل و انس با قرآن و جلسات مذهبی در کنار خانواده گذراند، وجودهمسایگانی عالم و روحانی در پرورش روحی و معنوی اش تأثیر به سزایی داشت، در کنار تحصیل برای خود در آمدی از کار در کارگاه نجاری داشت که روح استقلال و اتّکا به خداوند را در او پرورش می داد. دوران تحصیل متوسطه ی او ,همزمان بود با ماه های پایانی دوران ستم وخفقان پهلوی. عشق وعلاقه ی زیاد اسماعیل به امام خمینی و شناخت اهداف مقدس امام , او را به صحنه مبارزه با حکومت پهلوی کشاند. از روزی که اسماعیل در راه تحقق اهداف امام خمینی وارد مبارزه شد تا روزی که به شهادت رسید از پیشگامان این مبارزه مقدس بود. هجوم ساواک و نیروهای نظامی شاه و فرار او به همراه کتابهای مذهبی, اولین درگیری مستقیم او بود. شهادت حمید صالح شوشتری، یکی از همرزمانش قبل ازپیروزی انقلاب بارقه ای فروزان از شجاعت و شهامت را در دلش زنده کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و دوشادوش پاسداران و بسیجیان به مبارزه با اشرار و ضد انقلاب پرداخت تا امنیت و آسایش هم وطنان کرد را تامین کند. آغاز جنگ تحمیلی ارتش عراق بر علیه کشورمان باعث شد ,خانواده فرجوانی وارد جنگ شوند. او و برادرش در جبهه ها و حضور داشتند ,در حالیکه مادر، پدر و خواهرش در پشت جبهه، فعالیتهای زیادی را در کار پشتیبانی از رزمندگان انجام می دادند.سال ۱۳۶۰ در روز ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار ازدواج کرد. ازدواج وتشکیل خانواده خللی در اراده اش برای حضور در جبهه ایجاد نکرد.
اسماعیل از روزی که به جبهه رفت تا لحظه ی شهادت حضوری تاثیر گذار داشت.او در عملیات گوناگون از شکست محاصره آبادان گرفته تا عملیات کربلای ۴ که در سال ۱۳۶۵رخ داد حماسه های بی نظیری به یادگار گذاشت. در این مدت اسماعیل هشت نوبت مجروح شد.در عملیات بدر دست راستش قطع شد اما او باز هم پس از بهبودی در جبهه ماند. روزهای پر افتخار دفاع مقدس مردم ایران در برابر دنیای ظلم وستم سپری شد .د ی ماه سال ۱۳۶۵ موعد انجام عملیات کربلای چهار بود, اسماعیل در این عملیات با گردان کربلا کارهای فوق العاده ای انجام داد که فقط از اسطوره ها ساخته است .اسماعیل در این عملیات ,پس از سالها مجاهدت و تلاش در راه اعتلای اسلام ناب محمدی و اقتدار ایران بزرگ ,مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و پیکر مطهرش در آن سوی آبهای اروند رود باقی ماند .او در فرازهایی از وصیت نامه اش می نویسد: از شهادت من هیچ نگرانی به خود راه ندهید، و کاری به هیچ کس و هیچ چیز نداشته باشید؛ اساس رضایت و خوشنودی خداست، همیشه در راه خدا قدم بگذارید و توکلتان به توسلتان به ائمه اطهار (ع) باشد و به آینده اسلام فکر کنید که اساس حفظ اسلام است، به همگی وخانواده توصیه ی اتحاد، دوستی و محبت بین یکدیگر را می کنم.در راه خدا حرکت کنید.
خداشناسی جوان 25 ساله اسماعیل فرجوانی در آخرین روزهای زندگی خود در این دنیای مادی خطاب به مادرش می‌گوید اگر دیدی دست مادر و پسری در دست هم است، اشک چشمت جاری نشود و نگویی من دو پسر داشتم و برای خودم نگه نداشتم. مادر شهدای فرجوانی درباره این وصیت حاج اسماعیل می‌گوید: آن موقع من ادعای جوانی می‌کردم و حالا که سنی از من گذشته می‌بینم مریضم و به سختی راه می‌روم، تعجب می‌کنم وقتی می‌بینم که با سن کمش چگونه امروز ما را دیده بود. برای من هنوز مبهم است که چگونه نمی‌دانستیم این‌چنین آینده‌ای در انتظار ما است. 8 بار جانبازی بزرگ‌ترین پسر خانواده، مفقود شدن پیکر او به مدت 18 سال و شهادت فرزند دوم، از سختی‌های زندگی خانواده فرجوانی و به ویژه خانم احمدیان است اما حاج اسماعیل قبل از شهادتش به مادر یک رازی می‌گوید تا همه این دل‌تنگی‌ها رفع شود، مادر شهدای فرجوانی تاکنون این راز را بیش از 30 سال در دل خود نگه داشته است، اما این بار این راز را برای ما می‌گوید تا کمی از دل‌تنگی‌ها را به زبانی ساده برای همه بگوید. خانم احمدیان می‌گوید: حاج اسماعیل قبل از شهادت من را بیرون برد و به من گفت: هر وقت دلت تنگ شد این را به یاد بیاور که نه شاه می‌ماند و نه گدا و آنچه ابدی است، خداوند متعال است. وقتی این را به من گفت فهمیدم در این دنیای فانی فقط خداوند ابدی است و یاد گرفتم وقتی بخواهم برای پسرم گریه کنم به یاد خدا باشم.
عاشقانه‌های ابراهیم و مادر، پسری که «امیر» مادرش بود خانم احمدیان روایت می‌کند که ابراهیم وقتی وارد خانه شد، گفت: مامان می‌دونی من در جبهه چه کاره هستم؟ گفتم: نه. ابراهیم می‌گفت مامان خوشگل‌ها و خوش‌تیپ‌ها رو میذارن آرپی‌جی زن. یعنی وقتی داری تانک‌های دشمن رو شکار می‌کنی، یکی دیگه هم از اون سمت ممکنه به تو شلیک کنه و سر تو به بره. من از الآن بهت میگم که وقتی تو پیشم می‌آیی من روی یک تپه‌ای افتادم و پاهایم از پشت آویزون شده‌اند. ابراهیم می‌گفت: مامان آرپی‌جی خیلی بده، وقتی که شلیک می‌کنی انگار سر آدم باز و بسته می‌شه. به دخترم گفتم برایش پنبه‌ای بیاورد که در گوش‌هایش بگذارد. ابراهیم پنبه‌ها را در جیبش گذاشت و مامان وقتی شهید شدم من را از پنبه‌هایی که در جیبم گذاشته‌ام و وصیت‌نامه‌ای که در جیب زانوی راستم است، شناسایی کنید. خواستم وصیت نامه را بخوانم ولی گفت بعد از شهادتم بخوانید چون هرچه بلد بودم، نوشتم. ابراهیم از من قرآنی بزرگ خواست که در جبهه‌ها و در مواقع تاریکی بتواند به راحتی قرآن را تلاوت کند. وقتی دخترم قرآن را آورد من جلوی قرآن قیام کردم و گفتم خدایا چیزی به جز این دو جگرگوشه ندارم که در راه تو هدیه دهم. وقتی این دعا را می‌کردم بعدش می‌گفتم خدایا تو ببخششون به من، ابراهیم گفت این بار هم بگو خدایا من این بچه‌ها را به تو هدیه می‌دهم ولی تو آنها را به من ببخش. ولی بهش گفتم نه مامان جان من تسلیم امر خدا هستم. بعد از اینکه این را گفتم، ابراهیم آن‌قدر بغلم کرد و بوسید و می‌گفت «آخرش رضایت دادی شهید شوم».  وقتی می‌خواست برگرده جبهه تا 4 شیر (میدان شهید بندر) بدرقه‌اش کردیم و لحظه خداحافظی دستش را به نشانه شرمندگی روی پیشانی‌اش گذاشت. من همان لحظه، شهادتش را دیدم و به حاج آقا (پدر شهید) گفتم که امیر دیگر بر نمی‌گردد. حاج آقا خیلی ناراحت شد و گفت: پسرمون می‌خواد بره جنگ، اونوقت تو می‌گی که دیگه بر نمی‌گرده. 10 روز بعد از این دیدار ابراهیم شهید شد و پیکر بی سرش را برایم آوردند. پیکری که اگر سر داشت در تابوت جا نمی‌شد. اما کسی تاکنون لحظه شهادت ابراهیم را برای مادرش تعریف نکرده و از این لحظه فقط این را می‌داند که بعد از جدا شدن سر از پیکر، ابراهیم تا چند ده متر دویده است. این را فاضل مروج به مادر شهید گفته بود، ولی فاضل هم چند روزی در این دنیا دوام نیاورد و به ابراهیم پیوست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا