eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
نعمت دیگر اشک نمی ‌ریخت، استغاثه نمی ‌كرد، نمی ‌دانم آدم بود یا فرشته! می گفت: - «دوباره بخوان» به او گفتم: - «چی شده نعمت، تو كه همیشه می ‌گفتی با خدا باش» با صدای گرفته می ‌گفت: - «من همشو خوردم» گاز شیمیایی را می ‌گفت. حالتی شده بود كه درعمل دم نایژک های ریه تاول می ‌زد و در بازدم تاولها پاره می ‌شد. همه در حال رفتن بودند، مالک از روی تخت بلند شد، از آن دور داد می ‌زد:«فرمانده ، فرمانده قایقم را زدند.» او كه فقط آبریزش چشم و بینی داشت همان شب شهید شد و اسفند هم همین طور. نوبت نعمت رسیده بود. دكتر كه گوشی را از پشتش برداشت. آهی كشید و گفت:«نعمت هم بیش از 48 ساعت دیگه زنده نمی ‌مونه» نعمت نامزد داشت. آن شب دو خواهر و برادرش هم بودند. به نامزدش كه شهرستانی بود گفت:«چرا با دمپایی اومدی؟ چرا جوراب نپوشیدی؟» هنوز روی مسائل شرعی دقت داشت. نعمت این اواخر برای نوشتن كاغذ خواست و نوشت:«آب!» پرستار گفت:«دكتر ممنوع كرده.» نوشت:«جیگرم سوخت.». دم دمای شهادت باز كاغذ خواست دو بیت شعر از عشقش به امام نوشت و شهید شد. آن كاغذ نوشته ها الان دست مادر نعمت است. نعمت درک درستی از رفتن داشت. وقت رفتن به مرگ لبخند می ‌زد. مادر قهرمانش گفته بود: «او را با لباس دامادیش دفن كنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴نصب تابلو پیام های شهدا مقابل شهرداری تهران/ تغییر نام خیابان بهشت به "بهشت شهدا" تعدادی از #خانواده_شهدا ظهر امروز سراسر خیابان بهشت را با تابلوهای حاوی پیام شهدا مزین کرده و نام خیابان بهشت را #بهشت_شهدا نامگذاری کردند👏👏 جزئیات را اینجا بخوانید:↙️↙️↙️ http://shohadayeiran.com/fa/news/188037 💢کانال خبری #شهدای_ایران ✅ @shohadayeiran57
اربعینی ها ! یادتان باشد که ستون به ستون را مدیون قطره قطره خون 🌷شهیـــــــدانید🌷 ... اربعینی ها وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان می نوشتند : یا زیارت یا شهادت اربعینی ها ! میان ِ هروله های بین_الحرمین ، یاد کنید از🌷 شهـــــــدایی🌷 که در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی اربابـــ پرپر شـــدند ... اربعینی ها نمیدانم از کدام مرز میگذرید ! اما ؛ یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای مهران ... چذابه ... حاج عمران ... شلمچه ... .سردشت...... اربعینی ها ! التمــــــــــــــاس ِ دعا❤️❤️ #اربعین #کربلا #زیارت_اربعین #حب_حسین_یجمعنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائرین حسینی به #امید_ظهور حماسه اربعین ؛ #شاهراه_ظهور
ﺍﯾﻦ عکس هزاران ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺟﺎﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﻭلی کمتر ﺍﺯ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺍﺧﻞ عکس ﺍسمی ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ... ﺩﺭ ﮔﯿﻼﻧﻐﺮﺏ ﭘﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺯﺍﻧﻮ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ ﺑﻄﻮﺭی ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﻣﺼﻨﻮعی ﺭا ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎهی ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ به ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ؛ ﺑﺰﺭﮒ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﻘﺪﺍﺩ ﻟﺸﮑﺮ 27 ﺑﻮﺩ؛ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ یکﭘﺎ ﺩﺭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺷﺮﮐﺖ کرﺩ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻏﺮﺏ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎی ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺎﻻ می ﺁﻣﺪ. " شهید #ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ_ﺣﺴﺎﻣﯽ " ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ که ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﺷﻬﺎﻣﺘﺶ ﻧﻘﻞ میکنند ، ﺑﻪ ﻧﻘﻞ یکی ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺍﯾﻦ ﻋﮑﺲ ﺩﻗﺎیقی ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ی ﺟﻔﯿﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﻗﺎیقی ﺑﻌﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺘﻮﻥ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ . شهید #جانباز #ابراهیم_حسامی
بسم رب فاطمه سلام اله علیها شهید ابراهیم حسامی چهارم خرداد 1331 در تهران به دنیا آمد. پدرش غلامعلی و مادرش ایران نام داشتدر سال 1356 دیپلم گرفت و پیش از انقلاب برای مدتکوتاهی به نیروی هوایی رفت ولی از آنجا بیرون آمد و به سربازی رفت. بعد از انقلاببه عضویت سپاه درآمد. در سال 1360 در منطقه گیلان غرب مجروح شد و پای راست خود رااز دست داد. او برای تشکیل پرونده جانبازی هرگز به بنیاد مراجعه نکرد و پس ازبهبودی دوباره به جبهه بازگشت. در ششم مرداد 1362 زنی را به همسری اختیار کرد ولیهفت روز بعد و قبل از آغاز زندگی مشترک در هفتم اسفند همان سال در منطقه جفیر درادامه عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش راکت به درجه رفیع شهادت نائل و پیکرش در بهشتزهرا قطعه 28 ردیف 16 به خاک سپرده شد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
ﺍﯾﻦ عکس هزاران ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺟﺎﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﻭلی کمتر ﺍﺯ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺍﺧﻞ عکس ﺍسمی ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
شب عملیات خیبر وقتی شهیدان نوزاد و جزمانی،فرماندهان گردان از شهید حسامی خواستند با بچه ها جلو نرود دلش شکست و گفت، «حالاما شدیم نیروی اضافه گردان...!» فردا صبح در حالی که تلاش می کرد خودش را به خطبرساند گروه فیلمبرداری می خواست از او فیلم بگیرد که با عصا به آنها حمله می کند ومی گوید اگر مرد هستید بروید و از بچه های توی خط فیلمبرداری کنید نه از پشت خط و منجانباز! نیروی اضافه گردان بعد به بچه ها می گوید، «ما هم خدایی داریم اگر قسمتباشد من هم شهید می شوم». پنج دقیقه بعد هواپیمای دشمن محل گردان را بمب باران کردکه یکی از شهدا برادر جانباز حسامی بود عکس او یکی از تصاویر ماندگار دفاع مقدس است کهبارها توسط رسانه های مختلف منتشر شده است. در عکس رزمنده جانبازی که پای راستندارد، در کنار صفی از رزمندگان در حال حرکت است. رزمنده جانباز با عصای زیر بغل پشت به دوربین به سمت ابتدای صف سایرین در حال حرکت است. این عکس متعلق به شهیدابراهیم حسامی است.