.»
6- پیشگوئى امام صادق(ع)
امام جعفر صادق(ع) در ضمن حدیث مشهورى که پیرامون قداست قم به گروهى از اهالى رى بیان کردند، فرمودند:
«تقبض فیها امراءه هى من ولدى، واسمها فاطمه بنت موسى، تدخل بشفاعتها شیعتنا الجنه باجمعهم»
«بانویى از فرزندان من بهنام «فاطمه» دختر موسى، در آنجا رحلت مىکند، که با شفاعت اوهمه شیعیان ما وارد بهشت مىشوند.»
راوى مىگوید: من این حدیث را هنگامى از امام صادق(ع) شنیدم که حضرت موسى بن جعفر(ع)هنوز دیده به جهان نگشوده بود.
پیشگوئى امام صادق(ع) از ارتحال حضرت معصومه(س) در قم پیش ازولادت پدر بزرگوارش بسیار حائز اهمیت است و از مقام بسیار شامخ آن حضرت حکایت مى کند.
7- رمز قداست قم
در احادیث فراوانى از قداست قم سخن رفته، تصویر آن در آسمان چهارم به رسول اکرم(ص) ارائه شده است.
امیرمومنان(ع) به اهالى قم درود فرستاده و از جاى پاى جبرئیل در آن سخن گفته و امام صادق(ع) قم را حرم اهلبیت معرفى کرده و خاک آن را پاک و پاکیزه تعبیر کرده است.
امام کاظم(ع) قم را عش آل محمد (آشیانه آل محمد(ص)) نامیده و یکى از درهاى بهشت را از آن اهل قم دانسته.
امام هادى(ع) اهل قم را «مغفور لهم»(آمرزیده) تعبیر کرده و امام حسن عسکرى(ع) از حسن نیت آنها تمجید کرده و با تعبیرات بلندى اهالى قم را ستوده است.
اینها و دهها حدیث دیگرى که در قداست و شرافت قم و اهل قم ازپیشوایان معصوم به ما رسیده، فضیلت و عظمت این سرزمین را براى همگان روشن مى سازند، جز این که باید دید راز و رمز این همه شرافت و قداست چیست؟
حدیث فوق که پیرامون ارتحال حضرت معصومه(س) به عنوان پیشگوئى از امام صادق(ع) نقل شد، از راز و رمز آن پرده بر مى دارد و روشن مى سازد که این همه فضیلت و شرافت، از ریحانه پیامبر، کریمه اهلبیت، مهین بانوى اسلام، حضرت معصومه(س) سرچشمه مى گیرد، که در این سرزمین دیده از جهان فرو بسته، گرد و خاک این سرزمین را توتیاى دیدگان حور و ملائک نموده است.
8- تنها خواهر امام هشتم
نجمه خاتون همسرگرامى امام کاظم(ع) تنها دو فرزند در دامان خود پرورش داد و آنها عبارتند از:
1- خورشید فروزان امامت، حضرت على بن موسى الرضا(ع).
2- ماه تابان درج عصمت، حضرت معصومه(س).
محمد بن جریر طبرى، دانشمند گرانمایه شیعه در قرن پنجم هجرى،براین واقعیت تصریح نموده است.
مدت 25 سال تمام حضرت رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود، پس از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره اى تابان از دامن نجمه درخشید که هم سنگ امام هشتم(ع) بود و امام(ع) توانست والاترین عواطف انباشته شده در سویداى دلش را بر او نثار کند.
بین حضرت معصومه(س) و برادرش امام رضا(ع) عواطف سرشار و محبت زایدالوصفى بود که قلم از ترسیم آن عاجز است.
در یکى از معجزات امام کاظم(ع) که حضرت معصومه نیز نقشى دارد، هنگامى که مرد نصرانى مىپرسد: «شما که هستید؟» مىفرماید: «انا المعصومه اخت الرضا» «من معصومه، خواهر امام رضا(ع)مىباشم»
این تعبیر از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا(ع) و از مباهات او به این خواهر برادرى سرچشمه مى گیرد.
9- نامه دعوت
محبت و مودت این خواهر و برادر در سطح بسیار بالا بود، به طورى که مفارقت امام هشتم(ع) براى حضرت معصومه(س) بسیار سخت بود، جدائى حضرت معصومه(س) نیز براى امام هشتم(ع) قابل تحمل نبود.
و لذا پس از استقرار امام هشتم(ع) در مرو، نامه اى خطاب به حضرت معصومه(س) مرقوم فرموده، آن را توسط غلام مورد اعتمادى به مدینه ارسال نمود.
جالب توجه است که حضرت رضا(ع) به غلام دستور داد که در هیچ منزلى توقف نکند، تا آن مرقومه را در اندک زمان ممکن به مدینه منوره برساند.
حضرت معصومه(ع) نیز به مجرد دریافت دست خط برادر، رخت سفر بست و خود را مهیاى سفر نمود.
#اهل_بیت
#حضرت_معصومه
✍ پیامبر اکرم (ص) :
زیاد استغفار کنید ، در خانهها و مجالستان ، سر سفرهها و در بازارهایتان ، و در مسیر رفت و آمدهایتان ، و هر جا که بودید ، چرا که شما نمىدانید آمرزش خداوند چه زمانى نازل مىشود .
📚 مستدرک الوسائل ، ج ۵ ، ص۳۱۹
✅گناهی که شیطان هم از آن بیزار است
✍امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
اگر کسى سخنى را بر ضد مۆمنى نقل کند و قصدش از آن ، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج مى کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ ولى شیطان هم او را نمى پذیرد!
📚الکافی ج۲ ص ۳۵۸
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✍ پیامبر اکرم (ص) : زیاد استغفار کنید ، در خانهها و مجالستان ، سر سفرهها و در بازارهایتان ، و در
سلام علیکم بیست و نهمین روز از چله هجدهم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 علیرضا خان بابایی 🌷هستیم .
علي رضا در بهمن ماه سال 1345 در موقعيتي كه مي رفت تا قبل از تولد و سبز شدن، پژمرده شود، چشم به جهان گشود. از همان دوران كودكي آرام و ساكت بود و آرام بودنش زبانزد خاص و عام بود. به ندرت صداي گريه اش بلند مي شد. به آرامي به خواب مي رفت، بدون آ نكه كسي را براي به خواب رفتنش به زحمت بيندازد. در دبستان نيز كودكي آرام بود. بسيار خوب درس مي خواند.
علي رضا بدين گونه دوران دبستان و راهنمايي را پشت سر گذاشت. در تمام اين دوران، پاكي و صبوري بيش از حدش ديگران را به تعجب وامي داشت. آلودگي هاي اجتماعي دوران طاغوت كوچك ترين اثري در روح پاك وعظيم او نگذاشته بود. در كلاس دوم راهنمايي بود كه صداي پرطنين انقلاب اسلامي سراسر ايران را فرا گرفت. علي رضا نيز به تبعيت از روح پاك و سركشي كه داشت در دوران انقلاب از هيچ گونه فداكاري خودداري نمي كرد.
از چسباندن اعلاميه تا شركت در تظاهرات، هر كاري كه لازم بود و در توانش، انجام مي داد؛ البته به مقتضاي كمي سن شايد نمي توانست آن طور كه بايد و شايد در فعاليت هاي دوران انقلاب شركت كند.
يك بار با شجاعت تمام به مدير دبيرستان به خاطر سيگار كشيدن دانش آموزان اعتراض نمود. چون مدير به جاي رسيدگي به موضوع، با تندي جواب او را داده بود. او و دو تن ديگر از دوستانش، بدون اطلاع منزل به مدرسه ديگري به نام «تزكيه » رفتند و از مدير آنجا درخواست اسم نويسي كردند و در مقابل سؤال مدير، به بدي جو مدرسه اشاره كردند و مدير دبيرستان نيز با خوشحالي اسم آنها را نوشت و بدين ترتيب علي رضا رشد واقعي خود را يافت.
او آنچنان سريع رشد مي كرد كه اولياي مدرسه به حيرت مي افتادند. با شتاب هر چه تمام تر معارف فرهنگ اصيل اسلامي را فرا می گرفت و در زمينة مسايل درسي نيز موفقيت هاي زيادي به دست مي آورد.
با شروع جنگ تحميلي و در سن شانزده سالگي بود كه از پدرو مادرش تقاضاي موافقت با رفتن به جبهه را مي كند؛ ولي در آغاز با مخالفت مدرسه و خانواده روبه رو مي شود. لذا او و تني چند از دوستانش به يكي از مراكز ثبت نام جبهه مراجعه كرده و موفق شدند از مدرسه صلاحيت اخلاقي خود را براي رفتن به جبهه بگيرند.
بعد از مدتي موفق به كسب اجازه از خانواده نيز شدند و بدين ترتيب پرواز علي رضا آغاز شد.
براي اولين بار بود كه به جبهة عشق و ايمان مي رفت تا روح عظيم خود را براي فداكاري در راه اسلام و جا نفشاني براي معشوق آماده كند.
شب ها شروع به خواندن نماز شب مي كرد تا روح پاك و بي آلايش خود را ملكوتي تر كند. زيرا كه جبهه، كعبه دل است، كعبه دل هاي عاشق براي طواف، روح هايي بس عفيف و پاك مي خواهد؛ كه حتي به اندازة شبنمي، گلبرگ لطيف ايمانشان را آلوده نكرده باشد.
علي يك بار در تمرينات شبانه دستش شكست و به خانه بازگشت. بعد از يافتن جاده وصل، به دفعات به جبهه مي رفت و در كنار اين مسائل همچنان در زمينة مسائل ديني و زبان عربي مطالعه مي كرد.
مانند يك طلبة پرشور درس مي خواند. هميشه تا ساعت ها بعد از نيمه شب نيز مشغول مطالعه بود.
در زمينه ارتكاب به گناه، خصوصاً غيبت بسيار حساس بود. بسيار كم حرف مي زد، خصوصاً دربارة جبهه. ما شرح جانبازي ها و فداكاري هايش را بعد از شهادتش از دوستانش شنيديم.