🍃هرگـاه شب جمعه شهـدا را يـاد ڪرديد، آنها شمـا را نزد سیدالشهدا(ع) یاد میکنند.
#شادی_روح_شهدا_صلوات 🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
سلام و صلوات خداوند بر
❣️ حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا سلام الله علیها
به نیابت از
☀️ حضرت بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فداه
#جمعه_های_مهدوی
#دعای_مادرانه
#جمعه
خداوندا! ما را از جمله کسانی قرار ده که بیش از همه به تو نزدیکی جسته اند، و از آنان که بیش از همه روی به سوی تو دارند، و از کسانی که درخواستشان بیش از همه روا گشته و به پیشگاهت تضرع و فروتنی آورده اند.
خدایا! ما را تا روز قیامت، در زمره آنان قرار ده که گویی تو را می بینند،قیامتی که در آن، تو را ملاقات خواهند کرد، و ما را نمیران مگر بر رضای خودت .
خداوندا! ما را از کسانی قرار ده که به عمل خویش اخلاص به پیشگاهت آورده و در میان همه خلق و آفریدگانت، تو را دوست می دارند .
خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و ما را با آمرزشی قطعی و حتمی بیامرز که پس از آن نه گناهی به انجام رسانیم و نه خطایی مرتکب شویم . خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست، درودی که همواره فزونی یابد و دایمی و پاک و بسیار و بدون فاصله و در پی هم باشد به رحمتت سوگند ای مهربانترین مهربانان .
سی و پنجمین روز از چله نوزدهم
مهمان سفره 🌷 شهید احمد شمسی پور 🌷
هستیم .
شهید شمسیپور فرزند علی اکبر، متولد هفتم شهریورماه سال 41 و اعزامی از شهریار است که در سال 61 مفقود اعلام و پیکر وی در سال 88 در منطقه عملیاتی سومار کشف شد. وی با عضویت بسیجی در سال 1361 از لشکر 10 سید الشهداء به جبهههای حق علیه باطل اعزام شده بود و در دوازدهم مهر سال 1361 در منطقه عملیاتی سومار و در عملیات مسلم ابن عقیل به شهادت رسیده است .
پیکر مطهر شهید، در تاریخ 27 اردیبهشت 89 مصادف با شهادت حضرت زهرا(س) به عنوان شهید گمنام در شهر محمدیه استان قزوین تدفین شد.
پس از ۵ سال از طریق آزمایش DNA هویت وی شناسایی شد و در مراسمی با تعویض سنگ مزار این شهید بزرگوار نامدار شد.
مادر شهید می گوید:
خداوند خودش وقتی میگیرد، صبرش را هم میدهد. روزی که پسرم شهید شد، خواب شهادتش را دیدم.
سال 61 که 20 ساله بود، شهید شد و به عنوان بسیجی به جبهه ها رفته بود. یک سال نیز مانده بود که درسش به اتمام برسد، حسابداری میخواند و در درس ریاضی قوی بود، شجاع، زرنگ و قرآن و نمازش هرگز ترک نمیشد.
وقتی می خواست به جبهه برود به گفتم : نرو،بابا نداری. گفت: بابا ندارم، خدا را که دارم. در اولین عملیاتی که شرکت کرد در روز عید غدیر به شهادت رسید و در روز شهادت حضرت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
وصیت کرده بود که اگر شهید شدم برای من گریه نکن و به یاد حضرت زهرا(س) گریه کن. من هم به وصیتش عمل کردم و هرگز برای پسرم گریه نکردم.
زمانی که به مکه رفته بودم، گریه کردم و ظهر آن روز خواب حضرت فاطمه(س) را دیدم و بعد از آن دلم محکمتر شد و به خودم گفتم برای چه گریه کنم، این همه جوان میرود پسر من هم مثل اینها."
همیشه میگفتم خدایا پسرم را به تو دادم نه فیلمش را داریم نه عکسش را و نه جنازهاش را اما راضیم به رضایت.
حتی بعد از شنیدن خبر شهادتش من همینجوری بودم و آرامش داشتم و وقتی خبر پیدا شدنش را هم دادند بازهم آرام بودم.
"احمد" خیلی خوب، ساده، پاک و شجاع بود. همیشه به خواهرش "معصومه" میگفت هیچ وقت پیش مردم نگویی من بابا ندارم و تمام خواسته هایت را به من بگو. خیلی سختی کشیدم اما هیچ وقت نگذاشتم بچه هایم سختی بکشند و به خدا گفتم آنقدر به من توان بده تا جان در بدن دارم بچه هایم را سالم تحویل جامعه بدهم.
26 ساله بودم که شوهرم فوت کرد و سخت کار میکردم و الان به تک تک فرزندانم افتخار میکنم."
از مادر شهید شمسی پور پرسیدم: چقدر دوست داشتید عروسی پسرتان را ببینید؟ پاسخ داد:"من هرگز رضای خدا را با مادیات و تجملات عوض نکردم با این که وضع مالی خوبی هم داشتیم اما پسر دومم مراسم عروسیش را به صرف چای و شیرینی برگزار کرد."
در وصیتنامه اش نوشته بود: اگر شهید شدم من را در کنار پدرم در شهریار دفن کنید و به علی بگویید اسلحه من را زمین نگذارد و امام را تنها نگذارید، لباس بسیجی ام را نیز به خواهرم بدهید.
همرزمانش گفتند با اصابت تیر به پهلویش به شهادت رسیده.
گمنام هم ماند و در ایام فاطمیه نیز تشییع شد.
خدا را شاکر هستم که باشکوه دفن شد و یک قبر هم به عنوان یادبود در شهریار کنار مزار پدرش ساختهایم اما مزار پسرم را در قزوین دست نمیزنیم چون دوره گمنامی خود را طی کرده است و مهم این است که روح او را پیش خود داریم، شاید به این کار راضی نباشد.
در این 33 سال محکم شده ام و همیشه شبها گریه میکنم اما نمیگذارم که کسی متوجه شود.
امسال که با کاروانهای راهیان نور به مناطق عملیاتی رفتم هنگام دعا کردن در دوکوهه به پسر شهیدم گفتم امسال دیگر آمده ام ببرمت، چند بار من آمدهام و تو نیامدی و باید تو را پیدا کنم."
از این مادر صبور و دوست داشتنی پرسیدیم: اگر دوباره جنگ شود اجازه میدهید این پسرتان به جنگ برود؟ میگوید: "بله من خودم هم میروم. به یاد دارم زمان جنگ و موشک باران به پشت بام رفته بودم و میگفتم که اشکال ندارد جنگ طولانی شود ولی دعا میکردم برای امام خمینی(ره) اتفاقی نیفتد.
یک زمانی میگفتم چرا از بچه من هیچ نشانی نیست و وقتی به یاد حضرت زهرا(س) میافتادم، آرام میشدم. هر زمان که شهید میآوردند میرفتم و همیشه دنبال پسرم می گشتم.
من همیشه می گفتم خدایا انقدر صبر بده که پیروز باشم و همیشه خیرات می دهم و وقتی حقوق پسرم را از بنیاد شهید می گیرم همه را بیرون می دهم و او به من داده است و من هم به مردم و در راه رضای خدا می دهم.
وصیتنامه شهید بسیجی احمد شمسی پور؛
برادران و خواهران مساجد را پر کنید، زیرا دشمنان از مساجد و اتحاد مسلمانان می ترسند.در دعای کمیل و نماز جمعه شرکت کنید که دست خدا با جماعت است.