@Elteja / اِلتجا4_5949378540821546470.mp3
زمان:
حجم:
7.09M
🔺🎧 #داستان_تشرف و عنایت زیبای امام عصر علیه السلام به خادم حرم مقدس سامرا./اتجاء
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🔺🎧 #داستان_تشرف و عنایت زیبای امام عصر علیه السلام به خادم حرم مقدس سامرا./اتجاء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یه_حرف_ناب
اگــر ڪسی
صداۍرهبــر خود را نشنود
به طور یقین
صداۍامام زمـان(عج)
خود را هم نمےشنود...
و امروز خط قرمــز باید
توجه تمام
و اطاعت از ولےخود،
رهبرۍنظام باشد...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانۍ
#روزتون_شهدایی
بیست وهشتمین روز از چله 🌟💫بیستم 💫🌟
سر سفره 🌷شهيد میثم مدواری 🌷 هستیم.
راز سوز روضههایش را فهمیدم. 😔سالها شنیدههایش را آرزو کرده بود تا به او هم چشانده بودند❗️. قصة غربت و تنهایی، قصة عطش و لبهای خشک و سر بریده؛ قصة عباس و حرم و خیام.😭 همهشان را خواسته بود و گرفته بود؛ شده بود عباس حرم زینب و بعد هم وقتی نزد حرم برگشت، مثل اربابش، همان که عاشوراهای بسیاری برایش با التماس «یا لیتنا کنا معک» گفته بود تا «افوز فوزاً عظیماً» را چشیده بود. ☝️فقط مانده بود یک آروز، بیمزار بودن؛ مثل مادر ارباب. حالا هم این سنگ سیمانی است و صفای بقیعگونه مزارش💔
بهشت زهرا، قعطة 29
مزار شهید میثم مدواری💔
شهید میثم مدواری در تاریخ بیست و سوم اردیبهشت سال 63 در محله تختی نازی آباد واقع در تهران دیده به جهان گشود و دوران کودکی خود را در کنار خانواده اش سپری کرد و در دامان مادر نهضت حسینی و مکتب زینبی را آموخت و از همان دوران طفولیت با هیئت و مسجد آشنا شد و همراه پدر در این مجالس شرکت میکرد.
مسعود فرزند دوم خانواده در تاریخ بیست و سوم بهمن 63، روز تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به دست گروهک های منافقین در میدان رسالت به همراه سه تن از دوستانش ترور و شربت شهادت را نوشیدند. بعد از شهادت مسعود، خانواده ایشان به ویلاشهر نقل مکان نمودند. پدر بزرگوار این شهید، فرمانده پایگاه بسیج امام محمد باقر(ع) بودند و همین امر کمکی شد برای میثم تا با بسیج آشنا شود و در بسیج نوجوانان ثبت نام کرد و یکی از بسیجیان فعال پایگاه شد.
بعد از گرفتن دیپلم در سال 80 وارد سپاه شد و به طور رسمی شروع به کار کرد. در همین دوران به طور مستمر برای تفحص شهدا به مناطق جنوب میرفت.
میثم سال ۸۷ ازدواج کرد که ثمره این زندگی هشت ساله، دو دختر دردانه به نامهای فاطمه زهرا و فاطمه کوثر است. آقا میثم با شروع جنگ سوریه با داعش به این جبهه اعزام شد و از سال 89 به دفاع ازدین و اسلام پرداخت
بعد از رشادت های بسیار در این زمینه و دفاع از حرمین شریفین؛ در آخرین بار به مدت چهل روز مقاومت در برابر کفار داعشی در صبح روز شانزدهم آبان 94 پس از هشت ساعت درگیری سخت و طاقت فرسا به فیض شهادت نائل آمد و شهد شیرین شهادت را نوشید.
بنا به وصیت شهید بزرگوار، مزار شهید در بهشت زهرا(س) بدون سنگ مزار در کنار برادرش می باشد.
میثم با شهدا انس داشت و همیشه به مزار شهدا میرفت و نیز به مزار برادر شهید خود «مسعود» که منافقین وی را درسال ۶۵ ترور کرده بودند، میرفت (شهید مسعود برادر دیگر شهید م. در سال ۶۵ به همراه سه تن از پاسداران کمیته توسط منافقین ترور شده و به شهادت رسید) میثم که پاسدار بود، آخرین باری که میخواست به سوریه برود، سر مزار برادر خود رفت و برای شهادت خود دعا کرد کاری که همیشه انجام میداد.
۲ تا قبر کنار قبر مسعود ۲۹ سال خالی مانده بود، که میثم وصیت کرده بود، وی را کنار برادرخود دفن کنند و وی در وصیت نامه خود درخواست کرده است: «برای من سنگ مزار برای من نگذارید مدیون هستید. سیمان میکنید و با یک تکه چوب «کلنا عباسک یا زینب (س)» را مینویسید، ما نیز طبق خواسته وی عمل کردیم.
میثم بعد از شهادت «قدیر سرلک» و «روح الله قربانی» خیلی ناراحت بودتا زمانی پیدا میکرد و تنها میشد در گوشهای با خود و خدا خلوت میکرد و مثل سیل بهاری اشک میریخت و میگفت: تازه فهمیدم به طور یقین نیتم تا الان صاف صاف برای خود خدا نبوده که اگر بود الان پیش قدیر و روح الله بودم شب عملیات تا صبح من و محمدحسین و میثم زیر یک پتو لرزیدیم قبل از نماز صبح بلند شد وضو گرفت نماز شب بخواند محمدحسین گفت: میثم کارش تمام شد، دیگر اینجایی و دنیایی نیست قبل از اینکه بزنیم به خط به شوخی به میثم گفتم: حالا میثم نیتت صاف شد؟ با آن چشمهای پاک خود نگاهم کرد و با یه لبخند گفت: صاف صاف از این صاف صاف گفتن وی تا لحظهای که به شهادت رسید، چند دقیقه بیشتر طول نکشید، میثم دنیا را با آمال آرزوهایش رهاکرد و پرواز به سوی ابدیت و اوج گرفتن و روزی خوردن در نزد پروردگار خود را برگزید.
میثم از حضرت زینب خواسته بودند که «بی بی جان مگذارید که حقیرتان شرمنده برادرتان عباس غیرت الله شود. مدافع حرم شما بودن افتخار است و افتخار ما است. بی بی جان من حقیر و آلوده دستان چیزی ندارم دستانم خالی است، چیزی ندارم که در طبق اخلاص بگذارم و تقدیم شما کنم جز این جسم آلوده و ناقابل که اگر شما قبول کنید روسفید خواهم شد وگرنه خسران زده هستم.»