eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
متن مداحی محمود کریمی به سمت گودال از خیمه دویدم من —– به سمتِ گودال از خیمه دویدم مَن ؛ شِمر جلوتر بود!!!|| دیر رِسیدم مَن… سرِ تو دَعوا بود ؛ ناله کشیدَم من… سرِ تورو بُردند|| دیر رِسیدَم من… عزیزِ خواهر ؛ غریبِ مادر… عزیزِ خواهَر ؛ غریبِ مادر…|| به سمتِ گودال از خِیمه دویدم من ، شِمر جلوتر بود!! دیر رِسیدم مَن|| سرِ تو دَعوا بود ؛ ناله کشیدم مَن… سرِ تورو بُردند!!! دیر رِسیدم مَن || یه گوشه یِ گودال ، مادرو دیدم مَن که رفته بود اَز حال دیر رِسیدم مَن|| صدا زدی مَن رو… خودم شِنیدم من!! صدایِ رگ هات بود!! دیر رِسیدم مَن|| به سَمت گودال از خیمه دَویدم من ، شِمر جلوتر بود دیر رِسیدم مَن…|| سرِ تو دَعوا بود ، ناله کِشیدم من… سرِ تورو بُردند!! دیر رِسیدم مَن|| عَمامَتو بردند دیر رسیدم مَن ؛ شَمشیرتو بردند !!!! دیر رِسیدم ، مَن…|| انگُشترش هَم بردند… !!! اُفتان و خیزان و نفَس بریدم من ، پیراهَنو بردند|| دیر رسیدَم من با بوسه از رَگ ها به خون تَپیدم من ؛ میونِ خاک و خون|| دیر رسیدَم مَن…!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ♦️من با تجربه می‌گویم؛ میزان فرصتی که در وجود دارد، در خودِ فرصت‌ها نیست❌ اما شرطش این است که: ⇜نترسید ⇜نترسیم😰 ⇜و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️یک سال و نیم فراق امامش را تاب نیاورد💔/ من نه از دوری تو صبورم و نه از فراقت بی قرار، کاش منتظر بودن را از زینتِ امیرالمومنین بیاموزیم.😔 بی وفایی شرط عاشقی نیست..👌 ▫️ قربان غریبی ات شوم مهدی جان/ ای کاش که صاحب الزمان، زینب داشت...😭 ▪️وفات شهادت‌گونه‌ی را به امام زمان و شما منتظران تسلیت میگوییم
سی و نهمین روز از چله 🌟💫بیستم 💫🌟 سر سفره 🌷شهيد سید حسن موسوی 🌷 هستیم.
... امام خامنه‌ای(مدظله العالی): بنده از قدیم به برادران هزاره افغانستان نگاه ستایش‌گرانه‌ای داشتم.امید من این است که در قیامت از شفاعت شما [فاطمیون]بهره‌مند شویم🌷
شال سبزی که به کمر برادرم گره خورده بود را از زمین بیرون می‌کشند و جسد تفحص می‌شود. به برکت وجود پیکر سید حسن، یازده شهیدی که مدتها در منطقه کویری خان‌طومان بصورت گمنام دفن شده بودند تفحص می‌شوند و از گمنامی بیرون می‌آیند. شهید «سید حسن موسوی» از شهدای لشکر فاطمیون متولد یکم فروردین 1365 در امامزاده قاسم (ع) روستای چناران، چشمه گیلاس مشهد و در بیست‌ویکم فروردین‌ماه 1395 در شهر خان‌طومان سوریه به شهادت رسیده است.
خواهر شهید 👇👇 پنج برادر و یک خواهر بودیم که حسن فرزند پنجم خانواده، از میان ما رفت. سال 93 بود که با دیدن جنایت‌های دشمنان اسلام طاقت نیاورد و علیرغم مخالفت‌های خانواده، برای اولین بار به سوریه اعزام شد. سید حسن تا دوره راهنمایی درس خواند و برای اینکه کمک خرج خانواده باشد به کارهای کارگری و ساختمانی مشغول شد. تا قبل از اعزام به سوریه، هشت سالی بود که گچ کاری ساختمان می‌کرد. از سال 1375 در مجمع الذاکرین حضرت رقیه (س) فعالیت می‌کرد و تا سال 92 جزو خادمین بود. روزها گچ کاری ساختمان می‌کرد و شبها در مجمع الذاکرین حضرت رقیه (س) مشغول به خدمت بود و دوشنبه شب‌ها در این مکان جلسه برگزار می‌کرد. خداوند سید حسن را گلچین کرد اگر بخواهم از ویژگی‌های اخلاقی‌اش بگویم؛ سید حسن واقعا فرزند خوبی برای خانواده و در همه کارها، کمک حال پدر و مادرم بود. او میان جوان‌های فامیل نمونه و مثال‌زدنی بود. متدین، آرام، خونسرد و صبور؛ انگار بین پنج برادر از نظر اخلاقی نمونه و متفاوت با بقیه بود. اهل نماز شب بوده و با خلوص نیت به خداوند نزدیک می‌شد. همیشه به خودمان می‌گوییم خداوند سید حسن را گلچین کرد. وی ادامه داد: از سال 92 ، سید حسن تصمیم رفتن به سوریه را داشت اما خانواده‌ام موافقت نمی‌کردند. برای راضی کردن خانواده خیلی تلاش کرد و بالاخره موفق شد. در نهایت مادرم، پدر را راضی کرد که حسن به سوریه برود پدر می‌گفت: برای چه میخواهد برود کار و زندگی‌اش که خوب است؟! مادر می‌گفت: اجازه بده برود، دلش هر لحظه به سمت سوریه پَر می‌کشد و با دیدن شهدای مدافع حرم در تلویزیون، اشک بر پهنای صورتش می‌نشیند. حداقل به خاطر زیارت حضرت زینب (س) بگذار برود، شاید بانو به دلش بیاندازد که دوباره به خانه برگردد.
یک هفته قبل از شهادت در آخرین تماسش با من گفت در شهر تدمر هستم اما قرار است عملیاتی شکل بگیرد و ممکن است ما را به خان طومان ببرند. وقتی به آنجا رسیدم، به شما خبر می‌دهم که دیگر هیچ خبری نشد. به من سفارش می‌کرد از عملیات‌ها و انتقالش از تدمر به خان طومان، به پدر و مادرم هیچ نگویم و مدام تاکید می‌کرد، نگران نشوید و بی‌قراری نکنید اما ممکن است من از این عملیات بازنگردم. سید حسن می‌گفت؛ تک تیرانداز است و خیلی در معرض دید دشمنان قرار دارد. اگر شهید شدم از مادر دلجویی کنید همیشه در خانه بیشترین دردودلش با من بود. وقتی هم که در سوریه بود، به من زنگ میزد و از حالش خبر می‌داد. از من که تک خواهرش بودم می‌خواست اگر شهید شد، مادرم را آرام کنم. این اواخر می‌گفت؛ هجوم‌های ما به سمت دشمن و بالعکس زیاد شده و احتمال برنگشتن زیاد است، آمادگی شهادت من را داشته باشید و از مادر دلجویی کنید.
سید حسن، جور دیگری با اهل بیت (ع) عجین بود و راز عجیبی هم در ولادت و شهادتش وجود دارد؛ تولدش مصادف با روز دهم عاشورا در امامزاده قاسم (ع) روستای چشمه گیلاس؛ شهادتش مصادف با روز وفات مادرش حضرت فاطمه زهرا (س) و خبر شهادتش مصادف با روز نیمه شعبان تولد صاحب الزمان (عج) بود. حدود یک ماه بعد، ششم خرداد 95 هم پیکر سید حسن به دستمان رسید و تشییع شد.
پیکر سید حسن، در یک قسمت کویری شهر خان طومان در بخش‌های حضور دشمن و مناطق ممنوعه، دفن شده بود. چشم‌شان به این پارچه سبز می‌خورد؛ ابتدا تصور می‌کنند گیاه است. از آنجاکه در آن منطقه کویری هیچ گیاهی رُشد نمی‌کرده، به شک می‌افتند و احتمال می‌دهند پیکری از شهدا در آنجا دفن شده باشند. شال سبزی که به کمر برادرم گره خورده بود را از زمین بیرون می‌کشند و جسد تفحص می‌شود. به برکت وجود پیکر سید حسن، یازده شهیدی که مدتها در آنجا بصورت گمنام دفن شده بودند تفحص می‌شوند و از گمنامی درمی‌آیند. میان این پیکرها، تنها بدن سید حسن سالم مانده بود. وقتی پیکرش را به بهشت رضا (ع) آوردند تنها شهیدی بود که کاملا سالم مانده بود و فقط پدرم بعد از دیدن پیکر سید حسن گفت: قسمت راست سرش تیر خورده بود.