الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
سلام علیکم💐
بیست و یکمین روز از چله 🌟 بیست و سوم🌟 مهمان سفره شهیدان 🌷 مصطفی و مرتضی و محمد پالیزوانی 🌷 هستیم.
🚨 معجزه سه شهید و زنده شدن مادرشان
💠 علی اکبر فرزند آخر خانواده پالیزوانی، میگوید: سال ۸۴ مادرمان زمین خورد و لگنش شکست مجبور شدند او را به اتاق عمل ببرند که زیر عمل سکته مغزی کرد. او را از اتاق عمل که بیرون آوردند، فوت کرد. ۴۵ دقیقه چهرهاش را پوشاندند و حاج علی، شهادتین را زیر گوشش خواند و دیدیم جان از بدن عزیز رفت. آمدند که ایشان را به سردخانه ببرند گفتم اگر هزینهاش را بدهیم میتوانیم یک شب مادر را نگه داریم؟ قبول کردند. پزشکش هم که جرّاح مغز متبحّری بود گفت مادرمان، فوت کرده است. به فامیل خبر دادیم که بیایند مادر را ببینند. در آن لحظه به سه شهید، مخصوصاً آقا مصطفی توسّل پیدا کردم و گفتم ما هنوز به عزیز احتیاج داریم، خدا شاهد است به اتاق برگشتم مادری که ۴۵ دقیقه مرده بود و صورتش را با پارچه پوشانده بودند دست برادرم را گرفت. دکترها آمدند و دستگاههایی که یک ساعت پیش کنده بودند را وصل کردند. حال مادر که کمی بهتر شد دکتر به او گفت من ۷۰ سال است همه چیز دیدهام تو آنطرف چه دیدی؟ مادر گفت: آنطرف بیابانی بود. رسیدم به منطقهای که خانههای خرابهای مشابه خانههای قدیمی قم داشت. درب باغی باز شد، فرزندانم مصطفی و مرتضی و محمد آمدند من را داخل باغ بردند همهی آدمهایی که در باغ بودند سرشان نور بود و صورتشان را نمیدیدم. به من گفتند شما باید بروی ما هوای تو را داریم و وقتش به سراغت میآییم.
🌐سایت خبرگزاری دفاع مقدس،۲۶ مهر ۱۳۹۶
نفر به نفر از پسرها قد کشیدند و بزرگ شدند، از شیره جان مادر نوشیدند و رزق حلال پدر را خوردند تا درخت خانواده پالیزوانی با 10 پسر به بار بنشیند، درخت گل کرد و از بین 10 فرزند سه نفر از آنها به شهادت رسیدند، یکی در وقایع انقلاب و دو نفر دیگر در دفاع مقدس. همه برادرها دست پرورده پدری هستند که یک نماز را بدون جماعت نخواند و در تمام سال های زندگی عرق ریخت و نان زحمتش را خورد، بعید نبود از خانواده ای که همه چیز خود را در راه اسلام و انقلاب گذاشته اند، سه پسر هم فدای اسلام شود.
محمد پالیزوانی فرزند حسین 14 مهر 1337(ش) در شهر تهران متولد شد. دوران کودکی را چون دیگر همسالان خود طی کرد و سپس به تحصیل پرداخت و به اخذ دیپلم طبیعی نائل گردید. وی پس از چندی در یک مغازه خشکشویی به کار مشغول شد و امرار معاش مینمود. وقتی انقلاب اسلامی به روزهای اوج و پیروزی نزدیک میشد وی با شرکت در تظاهرات و راهپیماییها به انقلاب یاری میرساند و با مردم همراه بود. 11 آذر 1357 (اول ماه محرم) در چهارراه سرچشمه در تهران، تظاهرات مردم علیه رژیم پهلوی شدت گرفته بود و محمد یکی از حاضران بود. او هدف گلوله مأموران حکومت پهلوی قرار گرفت و به شهادت رسید. مزار شهید در بهشت زهرا(س) قطعه 17، ردیف 102، شماره 15 قرار دارد.
پاسدار شهید «مرتضی پالیزوانی» در تاریخ
پنجم شهریور ۱۳۴۱، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین و مادرش، حوریجان نام داشت. دانشجوی کارشناسی در رشته فلسفه بود. بسیجی بود. سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوازدهم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فکه بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است. برادرانش محمد و مصطفی نیز شهید شده است.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود به آقا امام زمان و تنها نائبش حضرت امام خمینی روحی له الفداء و با درود به ارواح طیبه همه شهدای حق، خصوصا استاد بزرگوار من و شما استاد شهید «مرتضی مطهری» که اسلام را به ما آموخت، در دامن امام پرورش یافت و ما را در دامان آثارش پرورش داد.
وقتی نیست تا کاملتر بنویسم، سعی براختصار است.
مطالبی که مینویسم از روی احساسات نیست، (بلکه) از سر بیداری فطرت خوابم است.
بهترین انسانها در زندگی شخصیام پدر، مادر و همسرم بودند که متاسفانه بیشترین آزار را نسبت به آنها روا داشتم شاید باور نکنند، اما بدانند همان موقعی که آنها را اذیت میکردم خصوصا پدر و همسرم، سخت ناراحت بودم، ولی نفسم مانع از ترک آن اعمال میشد.
هیچ همسری از همسرم وفادارتر ندیدم، او و فرزند یا دو فرزندم پارههای جگر من هستند. صاحب اختیار و وکیل و وصی من همسرم تا سن بلوغ محمدم میباشد.
البته انشاءالله به پدر و مادر و برادران عزیزم جسارت نمیشود و همسرم هم با آنها مشورت خواهد کرد.
... اگر محمدم مایل بود راه پدرش را پیگیری کند از کتبم استفاده کند و بداند پدرش فقط و فقط برای خدا و تحت حکومت مطلق امام خمینی و با اطلاعات اسلامی اینکه از استاد مطهری گرفته بود، شهید شد.
برادران، فامیل، دوستان، پدر، مادر، همسر جز به خدا نیندیشید دنیا دار گذر است. همسرم دوست داشتم بیشتر با تو سخن میگفتم، اما نشد باید بروم احساس تنهایی نکن، خمینی پدر محمد است و خدا، ولیِّ همه. همه کسانی که به ناحق به آنها ستمی روا داشتهام مرا عفو کنند اگر روز قیامت توانستم تلافی میکنم.
اگر خواستید از من تقدیر کنید از فکرم پیروی کنید و به زن و فرزندانم احترام بگذارید، شاید چیزهایی را از قلم انداخته باشم ببخشید.
از نظر عبادی بدهکاری زیاد دارم، اما شرمندهام حداقل ۲ ماه روزه و ۲ سال نماز اگر به زحمت میافتید، انجام ندهید به خدا واگذارید گهگاه برایم رد مظالم بدهید، اما مکلفتان نمیکنم.
امام را، مطهری را دریابید. همسرم میدانی چقدر به تو علاقه داشتم، ولی اسلام از شما عزیزتر است.
محمد عاشق تو بودم، ولی افتخار کن که پدرت بداخلاق، بد ایمان نیست بلکه روح خدا خمینی است، راهم را ادامه بده اگر فرزند بعدی پسر بود اسمش را مرتضی بگذارید و اگر دختر فاطمه یا زهرا.
... وقت نیست به برادر احمدی برادرم سلام برسانید او شاگر حقیقی مطهری است راهش را بگوئید ادامه دهد اگر افتخار داد در مجلسم از مطهری و امام بگوئید، بچههای دانشجوی فلسفه راه فلسفی استاد را بروید و لاغیر.
مرتضی پالیزوانی
اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵»