4.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تازهترین پست اینستاگرام سایت رهبر انقلاب
🎥خون مرد آبروی مردم شد
◾️جگرم بیقرار و درمانده است
◾️در رگم شور خون فرمانده است..
#مرد_میدان
➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✨ا ﷽ ا✨
#چله_بیستونهم
جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج
مراقبتهای معنوی 👇👇
تلاوت قرآن و ذکر هدیه به شهدای روز
درماه شعبان 👈 مناجات شعبانیه
درماه رمضان 👈 دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی
✅ مرور ویژگیهای جوانان انقلابی و مطالبات حضرت آقا از جوانان
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✨ا ﷽ ا✨ #چله_بیستونهم جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج مراقبتهای معنوی 👇👇 تلاوت قرآن و ذکر هدیه
سی و چهارمین روز از 🌟💫چله ( بیست و نهم) 🌟💫 مهمان سفره شهید 🌷 حسین رضایی 🌷 هستیم.
شهيد حسين رضايي متولد 16 ارديبهشت 1349 است. در دوران جنگ تحميلي، به طور مخفيانه به عنوان يك بسيجي راهي مناطق جنگي شد. اما از آنجايي كه سن كمي داشت، به ايشان اجازه ورود به منطقه و خطوط نبرد داده نشد، براي همين در ستاد پشتيباني مشغول خدمت شد. كمي بعد مادرشان به خاطر حضور همزمان دو پسرش در جبهه ابراز ناراحتي ميكند كه شهید حسین رضایی به عقب بازميگردد
همسرم خواب شهادت خودشان را در سوريه ديده بودند كه با يكسري از دوستان سوار موتور هستند و قرار است كه به عمليات بروند. ناگهان دري باز شده و امام خامنهاي وارد ميشوند. همه بچهها از رهبر ميخواهند كه ايشان بر ترك موتور آنها بنشيند، اما رهبري لبخندي ميزنند و ميگويند كه ميخواهم بروم ترك موتور كسي بنشينم كه ميخواهد شهيد شود. بعد رهبر جلو آمده و دست روي سر همسرم كشيده و ترك موتور ايشان سوار ميشوند و از حسين ميخواهند كه حركت كند و موتور رو به آسمان ميرود. حسين از خواب پريده و به نماز ميايستد و سجده شكر بر جاي ميآورد. پسرهايمان هم خواب ديده بودند. پسر كوچكم خواب ديده بود كه شهيد احمد كاظمي به خانه ما آمده و گفته بود آمدهام اجازه بگيرم بابا را ببريم، ميخواهيم ببريم زيارت كربلا و دو گنبد در آسمان به پسرم نشان داده بوده و گفته بود خدا راضي است شما هم راضي باشيد. همه اين خوابها من را نگران كرد. براي همين يك ختم صلوات 40 روزه برداشتم. دو روز بعد از پايان ختم صلواتم، خبر شهادت حسين را برايمان آوردند. حسين در 14 بهمن سال 1394 آسماني شد.
زماني كه حسين بعد از سه ماه حضور در منطقه به خانه آمد، او را نشناختم. همسرم پير و شكسته شده بود. گويي 50، 60 ساله شده باشد. دست بر گردنش انداختم و گريه كردم و گفتم چه كردهاند با تو كه چنين پير و شكسته شدهاي؟ حسين گفت: تازه متوجه شدم كه بعد از عاشورا چه بر سر خانم حضرت زينب(س) آمده است. وقتي حضرت زينب(س) به خانهاش بازگشت يك موي سياه در سر ايشان نبود و همسرش ايشان را نشناخته بود. حسين ميگفت «دوري از عزيزان و دلتنگي يك طرف و ديدن پيكر دوستانت كه در مقابل چشمانت تكه تكه شدهاند، طرف ديگر. وقتي ميبينم سر ناموس مسلمانانان چه بلاهايي ميآيد، وقتي بعد ازعمليات پيكر بچههايي را ميبينم كه تحت نظر من آموزش ديدهاند و حالا سر و دست و پا ندارند برايم سخت است.» وقتي مادر و برادرم حسين را ديدند گفتند ايشان ديگر نميماند. حسين ديگر متعلق به اين دنيا نيست. حسين ميگفت صحنههاي كربلا را به وضوح در منطقه به چشم ميتوان ديد. آدم ميتواند در عرض يك روز پير شود و من اين پير شدن را در همسرم ديدم. نميدانم چه ديدند كه پير شدند.