eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴واکنش خانواده‌ی حسین فهمیده به ادعای خبرنگار بی‌بی‌سی 🔹 با درگذشت حمید هوشنگی؛ معاون ستاد تبلیغات جنگ، در روز پنج‌شنبه ۱۷ آبان، ادعایی در توییتر به نقل از نگین شیرآقایی؛ خبرنگار بی بی سی فارسی منتشر شد که واکنش‌های فراونی را برانگیخت. وی مدعی شده بود که حمید هوشنگی به او گفته است شکل شهادت حسین فهمیده، افسانه‌ای ساخته‌ی او برای قهرمان‌سازی بوده است و علت اینکه این مطلب را در زمان حیاتش مطرح نکرده، ترس بوده است. همچنین وی مدعی شده بود که پدر شهید فهمیده نیز از این ماجرا اطلاع داشته است!! 🔹فرشته فهمیده، خواهر شهید حسین فهمیده با شنیدن این ادعا که پدر وی نیز از این موضوع که حسین فهمیده زیر تانک نرفته است، اطلاع داشته، خندید و گفت: قرار نیست هر کسی از هر جایی بلند شود و بر رشادت‌هایی که شهدای ما در ۸ سال دفاع مقدس داشتند، نام افسانه را بگذارد. اگر قرار باشد شهادت حسین فهمیده افسانه باشد، شهادت مدافعان حرم مانند محسن حججی هم افسانه است. کانال رسمی پاسخ به شبهات ، شایعات و مطالب روز http://telegram.me/mobahesegroup 👇👇 https://eitaa.com/mobahesegroup 👇👇 http://sapp.ir/mobahesegroup
هدایت شده از شاخص
✅بیستم آبان ١٣۶١ #احمد_قصیر در حمله استشهادی به مقر فرماندهی #اسرائیل در صور لبنان ١۴١ نظامی صهیونیست را بدرک واصل کرد از ١٩٧٣ تا امروز، این سنگین ترین تلفات اسرائیلی ها در طول یک روز است او الگوی خود را شهید #حسین_فهمیده معرفی کرده بود برای همین است از #رهبر_سیزده_ساله می ترسند ↘️eitaa.com/shakhes_1 ایتا ↘️http://sapp.ir/shakhes.1 سروش
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
بشنود گوش گرگ های خبیث مملکت مال بچه های علیست خط پایان عمر اسرائیل بسته بر پلکهای سید علیست #لبیک_یاخامنه_ای
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
جملۀ دختر یک #شهید_مدافع_حرم_مفقودالاثر😔 در یک مدرسه ابتدایی به عنوان زیباترین جمله انتخاب شد👌🌹. مدرسه المهدی (ع) لبنان با برگزاری یک مسابقه از دانش آموزان خود خواسته بود تا یک جمله ۸ کلمه‌ای در وصف رزمنده بنویسند. «فاطمه دقیق» دختر خردسال «علی دقیق» رزمنده مفقود الاثر حزب الله و دانش آموز این مدرسه ابتدایی با نوشتن جمله ای تأثیرگذار تحسین همگان را برانگیخت.🍃 وی در وصف رزمنده نوشته است : ” اگر شما گُلی را در صحرای حلب دیدید خاک آن را ببوسید ممکن است #پدرم آنجا دفن شده باشد.”😭😭😭💔 @modafeaneharaam
هدایت شده از آقا تنها نیست
1.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتماً ببینید👆👆👆 🎥واكنش امام خامنه ای وقتی در قرآن اهدایی به خانواده شهید، نام خودشان را سهوا بجای نام شهید سیدعلی هاشمی مينويسند. 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم دهمین روز از🌷چله نهم🌷 اعمال مستحبی امروزمان را به از شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️سید هبت الله فرج اللهی❣️ می کنیم محضر نورانی ☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️ و از حضرتش می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛ ✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را گردانند و ✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم ان شاء الله
شهید سید هبت الله فرج الهی در دفترش نوشت: نظر کردن در زندگی شهید ، شهید ساز است در سال 1344 در يكي از روز‌هاي پر از باران، در خانه سيد غفور كودكي چشم به جهان گشود كه او را هبت‌الله ناميدند تا پرتو و آيتي باشد از هيبت و جلال الهي. در آن سال، خانواده سيد غفور عزيز چون بسياري از مردم دزفول در سختي و تنگدستي روزگار مي‌گذراندند، اما به گفته مادر، با تولد آقا سيد، خداوند درِ رزق و روزي را به خانه محقر و كوچك فرج‌اللهي گشود. دوران كودكي سيد كه همزمان بود با عصر حكومت طاغوت، جلسات قرآن در منازل مردم برگزار مي‌شد و او هم به همراه برادران و دوستان هم‌محله‌اي، در اين جلسات شركت مي‌كرد و از همان جا هم با قرآن انس گرفت. با شروع جنگ تحمیلی ، خواهان حضور در جبهه شد، اما به دلیل سن کم، مادر راضی نمی شد که او به جبهه برود. لذا مادر با بچه های مسجد صحبت کرد و گفت: مدتی او را پشت جبهه مشغول کنید تا تصمیمش از روی احساس نباشد و قدری هم بیشتر با مشکلات آشنا بشود. به هر زحمتی بود هبت الله را در پشت جبهه نگاه داشتند، تا اینکه در سال ۱۳۶۰ که زمزمه عملیات شکست حصر آبادان به گوش می رسید. دیگر کسی نمی توانست سید را راضی به ماندن در عقب کند. مادر هم که شور او را می دید، خود دست او را گرفت و به مسجد برد و گفت: 👈این بچه مال خداست، فقط چند روزی سندش نزد من بود و حالا آمدم سند مال خدا را به او پس دهم.👉
به این ترتیب سید بزرگوار، برای اولین بار در عملیات ثامن الائمه (ع) در جبهه حضور یافت که منجر به مجروحیت هر دو پای وی شد، اما پس از مدتی استراحت در خانه دوباره در جبهه حضور یافت. در آن روز ها بجز سید هبت الله ،دو برادر دیگر او به نام های سید علی و سید قدرت الله نیز در جبهه بودند و هر بار یکی ا ز آنها با بدنی مجروح به خانه باز می گشت، اما مادر که حالا خود از رزمندگان پشت جبهه به حساب می آمد، هرگز لب به اعتراض نگشود و خود پرستاری فرزندان مجروحش را در خانه به عهده می گرفت. سید هبت الله که بعدها جزو نیرو های ثابت لشکر ۷ ولی عصر (عج) شده بود، همزمان با رزم، درس هم می خواند. دیپلم که گرفت، در کنکور شرکت کرد ودر رشته الهیات پذیرفته شد، اما به دلیل حضور مداوم در جبهه، دانشگاه را کنار گذاشت. سید اگر چه در نیروی اطلاعات – عملیاتی در جهاد اصغر بود، اما در جهاد اکبر نیز یک نیروی شناسایی قوی و زبده بود. هنوز دیوار های اتاق و مادر پیرش، گریه ها و ناله های عاشقانه او را به یاد دارند.  سید دست نوشته های فراوانی بر جای گذاشته، از گفت و گو با خدای خویش گرفته تا با دوستان شهید و نفس خویش. دست نوشته هایی که خود جزوه هایی از کلاس انسان سازی و خودسازی است. سید زمان و نحوه شهادتش را هم برای اطرافیانش گفته بود.
های شهید شهید سید هبت الله فرج الهی را به گواهی دست نوشته های فراوانی که بر جای گذاشته است و در آن نوشتارها با خدای خویش و با دوستان شهید و نفس خویش به گفتگو نشسته است. دست نوشته هایی که خود جزوه هایی از کلاس انسان سازی و خودسازی است و به گواهی بسیاری از دوستانش ، خصوصاً عارف شهید سید رضا پورموسوی باید عارف شهید خواند. مناجات مادر ، شبی از اتاق سید ، صدای گریه می شنود. سریع خود را می رساند به اتاق و در را آرام باز می کند. می بیند ، سیدهبت الله سر به سجده نهاده است و با سوز اشک می ریزد و ناله می کند. مادر آرام در را می بندد و سید را در مناجات خویش تنها می گذارد. خبر از غیب تعدادی از بچه های گردان بلال برای آموزش تخصصی غواصی به شمال کشور و سواحل زیباکنار رفته اند. در این میان «غلامرضا آلویی» از مربیان غواصی که از دوستان صمیمی سید هبت الله است، در حین آموزش به دلیل نقص کپسول اکسیژن در عمق ۵۰ متری دریای خزر به شهادت می رسد. در همان لحظه، سید هبت الله که در دزفول و در منزل حضور دارد، بدون اینکه کسی او را از واقعه با خبرکرده باشد، در دفترش این گونه می‌نویسد: « امروز یکی از بچه‌ها شهید شد.» و کنج خانه زانوی غم بغل می کند. وقتی خواهر دلیل ناراحتی اش را می پرسد، سید جواب می دهد: «یکی از بچه‌ها شهید شده» و وقتی خواهر می خواهد نام شهید را بداند، سید می گوید : «بعداً می‌فهمی.» و عصر همان روز خبر شهادت شهید غلامرضا آلویی را به سید می دهند. فقط یک ترکش. . . اینجا. . . خواهر، با نگاهی مهربان، آرام در گوش سید نجوا می کند: «دوست ندارم تیر بخوری و یا اینکه پیکرت بسوزد ». سید لبخند می زند و رو به خواهر می گوید : «به روی چشم خواهرجان. نه تیر می خورم و نه می سوزم.» سپس انگشتش را می گذارد روی نقطه ای از سرش و می گوید: « من فقط یک ترکش می خورم. اینجا و با همان ترکش شهید می شوم » روز تشییع وقتی خواهر برای دیدن پیکر سید می آید ، می بیند همان نقطه ای را که برادر نشان داده بود، ترکش بوسیده است. تبریکی متفاوت سید در تاریخ ۶/۱۲/۶۵ به شهادت می رسد و چند روز قبل از شهادتش در دفترچه اش اینگونه می نگارد «بسمه تعالی . سید هبت الله فرج الهی ، شهادتت مبارک» و پس از شهادت ، کارسختی نبود که بفهمند سید قبل از شهادت ، خبر پروازش را از چه کسی گرفته است، مخصوصاً عارف شهید سیدرضا پورموسوی که خود در سال ۶۷ به شهادت رسید ، از این راز بهتر از بقیه آگاه بود. مزار مطهر شهید سید هبت الله فرج الهی در 👈 گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است. سید شهید در یکی از دست نوشته هایش نوشته بود:  ((نظر کردن در زندگی شهید ، شهید ساز است ))
وعده ی صادق شهید سیدجمشید صفویان در تاریخ ۴/۱۰/۶۵ در عملیات کربلای ۴ به شهادت می رسد و پیکر پاک و مطهر ایشان مفقود می شود. پدر شهید سید جمشید، پس از شهادت «سید هبت الله» به منزل سید می رود و اینچنین روایت می کند: «شب قبل از اعزام ، آهبت آمد پیش من و گفت : پیکر سید جمشید پانزده روز بعد از شهادت من پیدا می شود.» دقیقاً پانزده روز پس از شهادت «سیدهبت الله» پیکر فرمانده محبوب گردان بلال «سیدجمشید صفویان» روی دوش شهر به گلزار شهیدآباد می رود. (شهید«سیدجمشید صفویان» شهید با کرامتی که دیروز سر سفره کریمانه اش مهمان بودیم )
گوشه ای از مناجات های شهید خدایا: به حق نورانیت خون شهیدانت، به حق گرمی خون ابا عبدالله الحسین(ع) در کربلا به حق تمامی اولیاء و صالحانت، پیراهن زیبای شهادت را بر تن من بپوشان. بار خدایا: اگر ما از عهده انسانیت بر نیامدیم، اگر دست جنایتکاران به معصیت آلوده است، تو آن خدای جمال و جمیل هستی که ذره ای از معرفت خود را نصیب ما کرده ای. اگر ما بندگی نتوانستیم کنیم. تو خدایی می کنی. و اگر ما کوچکیم تو بزرگی و رسم بزرگ و عظیم این است که جواب دهد، رسم بزرگ این نیست که جواب ندهد، قهر بکند. به حق آنچه را که خود فرموده ای. خدایا: تو خود نیک می دانی که عشقم به تو چیزی نیست که کتمان شود. خدایا: تو خود می دانی از قافله عقب افتاده ایم. خدایا گریه های مرا در شبهای تار دیده ای. خدایا: عشق مرا به شهادت می دانی. خدایا من این را از تو می خواهم اگر در جنوب اروند غواصی مسئله ای نیست، ناامیدی کار شیطان است ولی خدایا تو خود نیک می دانی که زبانم از بس گفته ام که شهادت را به من بنده از خواستن (گیر) می کند. به بزرگیت و به عظمتت از تو می خواهم که عمل شهیدان را داشته باشم. آنانکه از راه خلوص نیت با تو دعا کنند و دستشان را که به سوی تو بلند کنند مستجاب کنی دعایشان را. خدایا: به حق تمامی عاشقان درگاهت گرمی اشکهایم را بر گونه هایم جاری کن و در خیسی این اشکها، شیاری که از خون باشد جاری کن. خدایا: این لبان را که از شرم بسته است به ذکرت باز کن و این قلب را که گرفته است پاره کن. خدایا: ای خوب، ای بهترین بهترین ها، خوبی فقط از تو است. خدایا: ای عزیزترین عزیزان، ای مونس شبهای تار عاشقان، اگر دعایم را مستجاب نکنی، همانطور که اجازه دادی که با تو سخن گویم خود فضیلتی بزرگ است و باعث لبخند و اشک شوق. خدایا: ای خوبترین خوبها، ای بهترین بهترین ها، ای مونس بی قراران، از تو می خواهم که مرا در جوار خویش جا دهی. خدایا: قلب مرا همیشه به ذکر خود مشغول گردان. یا الله: کاری مکن که دیگر برادران از من جلو بزنند. یا الله خدایا: به تو گفته بودم که نمی خواهم ببینم که در تشییع جنازه ای شرکت کنم. خدایا به تو گفته بودم که نمی خواهم که زنده بمانم، خدایا در حرم امام رضا علیه السلام از تو حاجت خواستم. خدایا در شناسایی، در شبهای تنهایی، در داخل هور العظیم وحشتناک با تو نورانی می شد. خدایا از تو خواسته بودم که مرتبه عشقت را نصیبم سازی. خدایا اگر چه هیچیک از اینها را عمل نکردی اکنون از تو می خواهم که مرا دوست داشته باشی با تمامی گناهانی که انجام داده ام. خدایا چه کلامی می توان یافت تا بوسیله آن عشق و علاقه ام را به تو نشان دهم. بهتر آنکه دم فرو بندم و گونه هایم را با اشکهای گرمم آشنا کنم تا شاید نشانه ای باشد از قلب سوخته ام برای لقائت.