eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.3هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم سی وششمین روز از🌷چله نهم🌷 اعمال مستحبی امروزمان را به از شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها شهید مدافع حرم🌹 شهید سید مجتبی ابوالقاسمی❣️ می کنیم محضر نورانی ☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️ و از حضرتش می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛ ✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را گردانند و ✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم ان شاء الله
«شهید مدافع حرم سید مجتبی ابوالقاسمی فرزند حسین.تولد پانزدهم مرداد سال 1360، شهادت شانزدهم آذر ماه سال 1394، جنوب حلب روستای برنه؛ فرمانده گردان بیت المقدس و شاعرو مداح اهلبیت (ع) از حوزه مقاومت بسیج حمزه سید الشهدا سپاه دزفول»
خاطره ای ناب از منش و اخلاق والای دومین شهيد مدافع حرم شهرستان دزفول به قلم و روایت دوستان شهید **** گوشی تلفن همراهم زنگ خورد. سید مجتبی بود. گفتمش آقا سید عجب شبی زنگ زدی ، شب میلاد حضرت ابوالفضل (ع) است و من عیدی میخوام. سید فقط میگفت محمد شوخی بزار برای  بعد فقط بگو کجایی؟ گفتم مسجدم، گفت سریع بیا دم در. دلم ریخت و نگران شدم با عجله خودم رو به دم در رسوندم. سید نگاهی بهم کرد و گفت چرا پس با دمپایی اومدی . من عجله دارم سریع کفش بپوش و بیا فلان آدرس دنبالم. منم سریع کفش پوشیدم و رفتم ، دیدم بله آقا سید شخصی رو دستگیر و مقداری طلا و جواهرات سرقتی ازش گرفته. خلاصه با هر سختی که بود سارق رو به حوزه منتقل کردیم. سید به عنوان مسول عملیات حوزه بسیج چندتا سوال ازش پرسید و شروع کرد به نصیحت کردنش که این مال دزدی چ تاثیراتی رو زندگی و فرزندت داره و ... شخص تحت تاثیر صحبتها،مهربانی و شخصیت سید مجتبی قرار گرفت و گریه میکرد. در نهایت زنگ زدیم به صاحب منزل سرقت شده اومد و گفت طلا و جواهرات رو بهم بدهید من ازش شکایتی ندارم. خلاصه سید به سارق گفت که آزادت میکنم که بری شخص که از صحبتهای سید تحت تاثیر قرار گرفته و فهمید شب میلاد حضرت ابوالفضل است اصرار داشت که دست سید رو ببوسه و سید اجازه نمیداد، سید قران کوچکی از جیبش دراورد و گفت این رو ببوس و در پناه قرآن برو ...
پنج ماه بعد: ساعت 20 چهارشنبه بود و قرار بود پیکر سید مجتبی را ساعت 23 از فرودگاه اهواز تحویل بگیریم . بنر بزرگ شهید درب حوزه حمزه سیدالشهدا خودنمایی میکرد و درب حوزه جایی برای ایستادن نبود . در آن شلوغی نگاهم به شخصی افتاد که روی موتورنشسته و با دست بر پیشانی خود میزد  و دختر کوچکش جلوی او نشسته بود  آن جوان  گریه میکرد گویی دنبال یک چهره ی آشنا می گشت .من را دید و صدام کرد و گفت من رو میشناسی .قیافه اش آشنا بود اما ... گفت من فلانی هستم که آن شب دستگیرم کردین . فقط بهم بگو این شهید همون سید بامرام و خوش رو است گفتم :آره . صدای گریه اش بلند شد . هی میگفت ببین بعد از اون صحبتها عوض شدم ، کار خلاف گذاشتم کنار و به زندگی و زن بچم چسبیدم . کجاست سید ببینه ... چند وقت پیش مراسمی بود در آستانه متبرکه سبزقبا باز این شخص رو دیدم با همسر و فرزندش که برای زیارت آمده بودند تا من را دید بغلم کرد و باز شروع کرد به گریه کردن ... دوش دیدم جوانی گریه   آلود به سر می زد ز داغ رفتن  تو به زیر لب چنین می گفت سید امان و الامان یا  حضرت  هو
«سید مجتبی در همه حال پیگیر مشکلات مردم و جوانان بود و همیشه در کمک رسانی به دیگران کوتاهی نمی کرد. هیچ گاه از فقرا و افراد کم توان غافل نبود و حتی بیشتر اوقات با جوانانی که خیلی اهل نماز و روزه نبودند رفاقت کرده و زمانی دوستان بسیجی اش علت این رفاقت را می فهمیدند که پای آن افراد را به مسجد باز کرده بود. سید مجتبی بدون دلیل با کسی رفاقت نمی‌کرد.»
پدر شهید درباره الطاف و کرامات این شهید افزود: «مدتی از شهادت سید مجتبی گذشته بود، خانمی به منزل ما آمد. برایمان گفت که روزی برای قرائت فاتحه بر مزار سید مجتبی حاضر شدم. همانطور که فاتحه می خواندم با خودم گفتم: آیا شهدای مدافع حرم، اجرشان همانند شهدای دفاع مقدس است؟ شب در خواب دیدم یک سیدی آمد بالای سرم و گفت خواهرم، مرا می شناسی؟ گفتم نه، گفت: من سید مجتبی هستم که امروز سر مزارم آمدید. شما امروز با خود افکاری در مورد شهدای حرم داشتید؟ سپس از من تشکر کرد و گفت ممنونم که برای من فاتحه خواندی، بعد از من پرسید دوست داری برادرت را که مفقودالاثر است، ببینی؟ در همان هنگام نوری پیدا شد و سید مجتبی در وسط نور بود، گفت بیا دنبالم، با هم رفتیم تا رسیدیم به جایی که خیلی سرسبز بود، چند قدم که جلو رفتیم دیدم دیگر نمی توانم حرکت کنم. سید مجتبی گفت شما نمی توانید از این جلوتر بیایید. سپس اشاره کرد به یک نقطه و گفت اگر تا آنجا بروی می توانی برادرت را ببینی و در این لحظه از خواب بیدار شدم. امروز به خانه شما آمدم تا بگویم که فرزند شهید شما آقا سید مجتبی را در خواب دیدم که چنین شان و منزلتی در نزد خداوند متعال دارد.»
شهید "سید مجتبی ابوالقاسمی" دومین شهید مدافع حرم دزفول در عملیات آزادسازی روستای زیتان در جنوب حلب به شهادت رسید.
🍃🌸 #امام_خامنہ_‌ای ❤️ #شهدا دلاورانی هستند که #حصارجهالت و #گمراهی را دریدند وشعاع خورشید #هدایت را به دورترین نقاط عالم رساندند شادی روح مطهر همه ی شهدا ویژه ،شهید مدافع حرم ازذریه ی حضرت زهرا سلام الله علیها 🌷شهید سید مجتبی ابوالقاسمی🌷 سه تا صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا