eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
2.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️♦️ضربه بزرگی که غرب به خودش زد و جبران ناپذیر است... استاد رحیم پور ازغدی
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج).... نظر به رویِ تو شد قبلگاهِ آمالم تَرَحُمی بنما کن نظر به احوالم نوشته رویِ جبینم فراق تا به ابد بنالم از غمِ دل یا بدیِ اقبالم من آن کبوترِ بامم که هرکجا رفتم به سنگِ تهمتِ مردم شکسته شد بالم فقط ضمانت تو گشته مُهرِ تمدیدی به توبه نامه ی بی اعتبارِ هرسالَم نه پایِ رفتنی هست و نه رویِ آمدنی بگو چه چاره کنم من زدستِ اعمالم صدایِ پایِ مُحرَم به گوش می آید شبانه روز به یاد حسین می نالم قسم به مویِ پریشان عمه جانِ شما به گریه دلنگرانِ حسین و گودالم صدازد از تَهِ گودال خواهرم برگرد مگر نگفتم عزیزم نیا به دنبالم برو به خیمه نبینی بریدنِ سر را وگرنه پیر شوی پایِ جسمِ پامالم. (دعا بفرمایید)
25.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ لبیک یا مهدی عج 💎 ‏تجمع عظیم شیعیان لبنان در ضاحیه برای هم‌خوانی سرود امام زمانی أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج. 🎥 لبنانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه ✅ مراقبه به زیارت آل یس ✅ مراقبه به زیارت عاشورا تمامی اعمال ان شاالله هدیه می شود به همه شهدای اسلام ، ویژه شهدای مکه ومنا
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لاتی که از همه مدعیان شهادت جلو زد!!! میشود در یک شب ره صد ساله را طی کرد
ماجراي شهادت سيد مسعود رشيدي نوجوان 18ساله اصفهاني «مجيد سوزوکي» اصفهاني‌ها که بود؟
سيد مسعود رشيدي نوجوان 18ساله اصفهاني را شايد خيلي‌ها از زبان راوي مناطق عملياتي جنوب حاج محمد احمديان که روزي فرمانده اين شهيد بوده شنيده باشند
اواخرجنگ، درمنطقه فاو، پدافند داشتيم. آخرهاي جنگ به آن صورت نيرو به جبهه نمي‌آمد! اغلب سنگرهاي نگهباني را تک نفره گذاشته بوديم اما حساس‌ترين نقطه يک ‌جا داشتيم توي دل خورعبدالله. . . يک جاده مي‌رفت توي آب، و اين سنگر کمين بود؛ اين‌جا را هم تک نفره گذاشته بوديم چون خيلي خطرناک بود، مدام اصرار داشتيم حداقل يک نيرو براي ما بفرستند. تا اينکه خبر دادند خوشحال باشيد برايتان نيرو فرستاديم. نزديکي‌ ظهر بود. داشتم توي خط سرکشي مي‌کردم. ديدم يک نفر دارد مي‌آيد. اما دکمه‌هاي لباسش را نبسته، بندهاي پوتينش هم باز است، گِت نکرده، اورکتش را هم انداخته روي شانه‌هاش و اسلحه کلاشش را هم مثل يک بيل کشاورزي گذاشته روي کولش. تا به من رسيد گفت: آمُ الي کم. حقيقتش جا خوردم. گفتم خدايا، بچه‌هاي ما همه اهل نماز شب، دعاي عهد، زيارت عاشورا و. . . اين اصلاً سلام کردن هم بلد نيست. گفتم: سلام عليکم اخوي. با خودم گفتم خوب سلام کردن را يادش دادم
گفت: اخوي اين اتاق ما کجاست؟ گفتم: داداش اينجا خط اول فاو؛ ام القصره. اين طرف ايراني‌ها و آن طرف هم عراقي‌‌ها هستند. از اين خط بالاتر بروي تير مي‌خوري. در ضمن اينجا اتاق نداريم، سنگر داريم. گفت: داداش، يه جا نشان ما بده، کپه مرگمان را بذاريم. خسته‌ايم. با خودم گفتم اين بايد پيش خودم بياد تا آدمش کنم. آمد توي سنگر ما، جالب اين بود که براي نماز هم مُهر را از بالا به پايين مي‌انداخت و با پايش استُپ مي‌کرد! خيلي خودماني با خدا حرف مي‌زد. فکر مي‌کردم آدمش مي‌کنم. يک شب توي خط مي‌چرخيدم، ديدم آسمان را به رگبارگرفته! به سرعت رفتم سراغش و گفتم: بلند شو ببينم. پاشو مستقيم بزن. گفت:مگه ديوانم؟ بلند شم که تير مي‌خوره توي ملاجم. نه داداش! ما نشستيم کف اين سنگر و تير مي‌زنيم، تا عراقي‌ها بفهمند که اينجا آدم هست و جلو نيان. کُفرم در آمده بود. تک و تنها بردمش توي سنگر کمين. گفتم حالا بُِکش !
ازساعت 12تا 2 شب نگهبان بود. ساعت 2 تا 4 مهندس ميرزايي را بردم سمت سنگر کمين. نزديک سنگر که رسيديم بايد مسعود ايست مي‌داد. ديديم چيزي نمي‌گويد؛ گفتم يا ابالفضل! حتماً عراقي‌ها اسيرش کردند. صدا زدم: آقا مسعود! ديديم جواب نمي‌دهد. گفتم نکند از بس بهش سخت گرفتم رفته پناهنده شده! نزديک سنگرکه شديم، ديديم صداي خروپفش بالا رفته. با يک مکافاتي ازخواب بيدارش کرديم. تا بيدار شد، زد زير گريه. ساعت 2 نصف شب !! گفتم: چِته؟! گفت: فردا صبح شهيد مي‌شوم. زديم زيرخنده و گفتيم: مايي که جنوب کردستان اين‌قدرجنگيديم تا حالا چنين ادعايي نداشتيم. اين تازه از راه رسيده مي‌گويد من فردا صبح شهيد مي‌شوم. گفتم: خب اگر فردا صبح شهيد شدي ما را هم دعا کن. البته با خودم فکر کردم براي اين‌که دل من را به دست بياورد اين را مي‌گويد، سنگر او با سنگر ما يکي بود. ديدم دارد گريه مي‌کند. گفتم آقا مسعود از سرشب تاحالا نخوابيدم؛ مي‌خواهم بخوابم. بالاغيرتاً يا برو بيرون گريه کن يا بگير بخواب.