eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که روزی دعا میکرد بدنش تکه تکه شود ، امروز دو مزار دارد 🔹️ همیشه می‌گفت: می‌خواهم به گونه‌ای شهید شوم که حتی تکه‌ هـای بدنم را نتوانند جمع‌آوری کنند... ◇ در مرحله دوم شناسایی منطقه عملیاتی به همراه شهید شوندی و احمد بیابانی به مناطق بازی دراز می‌روند که توسط دشمن دیده و مورد هجوم قرار می‌گیرند. ◇ خودرری آنها با گلوله توپ ۱۳۰ مورد اصابت قرار گرفته و پیکر شان درآتش می‌سوزد. 🔹️ پیکر محسن را به تهران برمی‌گردانند و در قطعه ۲۶ بهشت زهرا(س) دفن می‌کنند. اما زمانیکه حسین خدابخش یکی از همرزمان محسن می‌خواهد خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه می‌شود تکه‌ای از بدنه او در خودروی سوخته جامانده است. ◇ تکه به جامانده بدن را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه بازی دراز یعنی مشهد شهید دفن می‌ کنند تا محسن برای همیشه در غربِ کشور ماندنے شود... 🔹️ بخشی از وصیت نامه شهید محسن حاجی بابا: ◇ من آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و فقط برای پیروزی اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم. ◇ به خدا قسم من شرمنده این همه شهید و مجروح انقلاب و جنگ تحمیلی هستم. ◇ ولادت : ۱۳۳۶ تهران ◇ شهادت : ۱۳۶۱ سرپل ذهاب ◇ سمت : فرمانده عملیات سپاه غرب
«شهید حاجی بابا وقتی می‌بیند که دوستانش شهید شده‌اند به دوست خودش حسین خدابخش گفته بود دعا کن با گلوله توپ شهید بشویم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم می‌توانیم مطمئن شویم که خداوند گناهانمان را بخشیده است.» مرندی از دیگر همرزمان شهید حاجی بابا می‌گوید: «شهید انس و الفتی مثال زدنی با قرآن داشت. همیشه زیارت عاشورا می‌خواند. تنها چیزی که به هیچ کس هدیه نمی‌داد انگشتری بود که از مادرش به یادگار گرفته بود. و به من می‌گفت می‌خواهم به گونه‌ای شهید شوم که حتی تکه‌های بدنم را نتوانند جمع آوری کنند.»
فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از انجا که او در دروة نوجوانی اهل مسجد بود ، از شروع نخستین جرقه های انقلاب اسلامی ، وارد مسائل سیاسی می شود . وی از وجود پر برکت حضرت آیت الله امامی کاشانی بهره مند شده و با الفبای مبارزه آشنا می گردد . در توزیع اعلامیه های حضرت امام (ره ) نقش فعال ایفا می کند و در راهپیماییها و تظاهرات ، همراه و همگام با مردم شرکت می جوید . در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ، محسن جزو اولین نفرات بود که در خلع سلاح مراکز نظامی و انتظامی محل خود وارد عمل می شود و اسلحه را از کلانتریها و دگر جاها به مسجد می آورد.
فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس حاجی بابا در جنگ تحمیلی نیز مردانه وارد می شود و به خاطر هوش سرشار و استعداد نظامی که داشت ، در مسیر رشد می افتد و لیاقت و کفایت و توانمندیهای نظامی خود را در عملیات گوناگون به نمایش می گذارد . او در لشگر 27 محمد رسول الله (ص) مسئوولیتهای مختلف را تقبل و باشایستگی تمام انجام وظیفه می کند و از عهدة امور سر بلند بر می آید. حاجی بابا در عملیات (( بیت المقدس )) ، حماسه می آفریند و جوهرة انقلابی خود را نشان می دهد . در فتح ارتفاعات (( بازی دراز)) کاری می کند کارستان و اوج ایثار ، فداکاری و شهامت را به نمایش می گذارد . حاجی بابا دربارة این عملیات ، طی مصاحبه ای با مجلة پیام انقلاب می گوید :
برای فتح ارتفاعات بازی دراز ، به اتفاق چند تن دیگر از فرماندهان سپاه ، طرح همه جانبه و گسترده ای تهیه کردیم که لازمة آن ، فداکاری و ایثار در سخت ترین و کمترین امکانات بود . در این عملیات موفق شدیم از پشت ارتفاعات ((بازی دراز )) عکس و فیلم تهیه کنیم که به شناساییهای بعدی کمک کرد . این عملیات از چند محور شروع شد و دلیل موفقیت نیز تا حدودی الحاق تمام محورها با یکدیگر بود که دشمن هیچ فکر نمی کرد بتوانیم از این ارتفاعات در هم پیچیده بالا برویم . جالب این است که اگر به ارتفاعات دقیق نگاه کنیم ، صخره ها طوری است که حتی کوهنوردها هم نمی توانستند ظرف مدتی که ما رفتیم ، بالا بروند و این امر محقق نشد ، مگر به مدد غیبی الهی که ما را به آن ارتفاعات کشاند . این امدادهای غیبی محسوس به ، نیروهای عمل کننده روحیه می داد و حالت معنوی عملیات را به حدی بالا می برد که در سخت ترین شرایط ، به نیایش و خواندن دعای توسل مشغول بودند . امداد نیروهای غیبی و فرماندهی امام زمان (عج ) در عملیات کاملاً محسوس بود .
شهید حاجی بابا در مرحله دوم شناسایی منطقه به همراه شهید شوندی و احمد بیابانی توسط دشمن دیده می‌شوند و مورد هجوم قرار می‌گیرند. در نهایت با گلوله توپ 130 خودروی آن‌ها مورد اصابت قرار گرفته و پیکرشان در آتش می‌سوزد. پیکر شهید حاجی بابا را به تهران بر می‌گردانند و در قطعه 26 بهشت زهرا(س) دفن می‌کنند. اما وقتی حسین خدابخش می‌خواهد خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه می‌شود تکه‌ای از بدن شهید حاجی بابا در خودروی سوخته جامانده است. تکه دیگر بدن شهید را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه بازی دراز، یعنی مشهد شهید دفن می‌کنند تا شهید حاجی بابا برای همیشه در غرب کشور ماندنی شود. وقتی که از منطقه بازی دراز به سمت پادگان ابوذر حرکت می‌کنیم به روستای مشکنار می‌رسیم. روستایی که به یادگار دارد تکه ای از بدن شهید محسن حاجی بابا.
برادر شهید می گوید : 👇 بعد از شهادت اخوی، من به همراه باقیمانده پیکرشان که کوچک‌تر از یک کودک دوساله بود، به تهران برگشتیم و ایشان را در قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) دفن کردیم، اما چند روز بعد که آقای خدابخش، مسئول پشتیبانی می‌رود تا ماشین سوخته آن‌ها را بیاورد، متوجه می‌شود قطعه‌هایی از پیکر یک شهید زیر صندلی ماشین جامانده است. از روی انگشتر برادرم متوجه می‌شوند که باقیمانده پیکر متعلق به اوست. این انگشتر متعلق به مادرمان بود که پیوند عاطفی زیادی بین ایشان و حاج محسن برقرار بود. آن موقع مادرمان به تازگی مرحوم شده بود و اخوی هم به خاطر علاقه زیادی که به مادر داشت، انگشترش را همیشه به دست داشت. خلاصه بعد از شناسایی باقیمانده پیکر اخوی، ایشان را همان جا بر جاده (حد فاصل کل داوود و پادگان ابوذر) دفن می‌کنند. الان آنجا یک یادمان درست کرده‌اند و هر سال راهیان‌نور به زیارت مزار ایشان می‌روند.
بعد از شهادت رجایی و باهنر، حاج محسن خیلی ناراحت بود. همان شب روی پشت‌بام خوابیده بودیم که ایشان رو به من گفت: آرزو دارم من هم مثل آقای رجایی به شهادت برسم و پیکرم بسوزد. خدا هم او را به آرزویش رساند و همانطور که دوست داشت به شهادت رسید. یک خاطره را هم سردار داورزنی برایم تعریف کرده‌اند که خوب است اینجا عنوان کنم. آقای داورزنی می‌گفت: بعد از عملیات بازی دراز به همراه تعدادی از رزمندگان و فرماندهان غرب به خدمت حضرت امام رسیدیم. در جریان همین دیدار تصاویر معروف دست‌بوسی شهید پیچک، شهیدحاجی بابا و شهیدجنگروی و... خدمت حضرت امام به ثبت رسیده است. آقای داورزنی می‌گفت: در آن دیدار شهید حاجی‌بابا از ناهماهنگی‌ها و کارشکنی‌های بنی‌صدر خیلی ناراحت بود و می‌خواست این موارد را به خدمت حضرت امام برساند، اما وقتی که با آقا دیدار کردیم و شهید حاج‌بابا به‌عنوان یکی از فرماندهان غرب، گلایه‌های خود را مطرح کرد. حضرت امام یک کلمه گفتند که «برو ان‌شاءالله درست می‌شود» با همین یک جمله، روحیه حاجی‌بابا به کلی تغییر کرد و انگار که همه غصه‌هایش برطرف شده باشد، با روحیه بالایی به جبهه‌ها برگشت و کمی بعد هم بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا خلع شد و از کشور فرار کرد.
شهید والامقام در بخشی از وصیت نامه‌اش می‌نویسد: «این وصیت نامه بنده سرا پا تقصیر محسن حاجی بابا است. امید است کلیه برادران و خواهران و پدران و مادران مسلمان مواردی که امام امت به عنوان اتمام حجت و شهدا برای امت بازگو می‌کنند مو به مو به اجرا درآورند. من آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و فقط برای پیروزی اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم. از عموم برادران تقاضامندم این بنده عاجز را حلال نمایند و از امام امت می‌خواهم که برای قبول شهادت من به درگاه خداوند تبارک و تعالی دعا کند. به خدا قسم من شرمنده این همه شهید و مجروح انقلاب و جنگ تحمیلی هستم.»