و سرانجام در تظاهرات روز 17 دیماه 1357 كنگاور و به دست دژخیمان رژیم طاغوت به فیض شهادت نایل آمد.
از آنجا که شهیده طیبه السادات به عنوان یکی از منادیان و مدافعان حجاب شناخته شده بود روزنامه اطلاعات به تاریخ 20 دی ماه 1357 نوشت: طیبه زمانی نماینده امام در طبس، به گلوله بسته شد و حاج آقا بزرگ کنگاوری در مراسم ختم ایشان گفت: من معتقدم که خون این سیده جوان رژیم شاه را از ریشه بر خواهد کند.
در آخرین بار نیز طیبه، تعداد زیادی از عکسهای شهدای مشهد و زلزله زدگان طبس را با خود آورده بود تا در معرض دید همگان بگذارد اما تقدیر چنین بود که این نمایشگاه توسط وی هرگز برپا نشود البته دوستان طیبه صبح روز بعد از شهادتش نمایشگاه را برپا کردند و این بار عکس خود شهیده طیبه السادات بود که بر سردر نمایشگاه خودنمایی می کرد و جلوه ای روحانی به آن بخشیده بود
🌺 صلوات فاطمی امروزمان را
به #نیابت از
همه شهدای صدر اسلام تاکنون
و تمام بانوانی که حاضر نشدند لحظهای چادر خود، امانت حضرت زهرا سلام الله علیها، را از سر بردارند
به ویژه
شهید عفاف
❣️سیده طیبه زمانی موسوی❣️
هدیه می کنیم محضر نورانی
☀️ صدیقه طاهره ، حضرت زهرا سلام الله علیها☀️
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ
فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ
حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ
الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا
وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا
وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي
وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ
وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا
صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا
وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
دخترها هم شهید می شوند... خواهرم تو ماندی که دفاع کنی از آنچه که شهدا برایش خون دادند #حجاب خون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زهرا دقیقی خداشهری متولد سال ۱۳۴۹ زائر عرفه ی حضرت اباعبدالله حسین علیه السلام و همسر طلبه جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس، حجت الاسلام حسن زاده فومنی، مسئول معاونت تربیت و آموزش بسیجیان (شجره طیبه صالحین) سپاه قدس گیلان می باشد که در حادثه تروریستی معاندین تشیع در ایام عرفه مورخه ۱۷/۰۸/۱۳۹۰ که در سامرا رخ داد، در دستان همسر و در کنار فرزندانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
زهرا دقیقی” تجسم خلوص، تجسم ایثار، همو که در دل نوشته های خود نوشته: « آقا! دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به گوشه ای خیره کنم تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم هِی نگاهت کنم آنقدر که از هوش بروم بعد به هوش بیایم و . . . ببینم سرم روی دامن شماست حس می کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داد، بعد وعده شهادت را بدهی و من خودم نشسته بر بال های ملائک احساس کنم و بشنوم که به من وعده شفاعت و هم سفره ای با خودت را بدهی آن وقت با خیال راحت از آتش عشق، مثل شمع بسوزم و آب شوم و هلاک شوم و جان دهم.»
او که همه ی زندگی اش را به پای یک جانباز شیمیایی ریخت و با او ازدواج نمود. وقتی علت این کار را از او سوال نمودند گفت: «مگر دوست نداری که با یک شهید گفتگو کنی؟! با یک شهید زندگی کنی؟! من در هر لحظه از زندگی با همسرم به سرزمین شهادت می روم، به دشت های سبز ایمان می روم، به انبوه کارزار می روم، به کوه های بلند انسانیت می روم، به سرخی شفق می روم، به قله توحید می روم. ما با هم از چشمه های وحدت می نوشیم ، من با او به جهاد می روم، من با او به جهاد اکبر می روم، من با او به نبرد اهریمن نفس می روم.»
همسر شهید:
در سال ۷۶ با خانوم طلبه زهرا دقیقی ازدواج کردم. ایشان نذر کرده بود که با یک جانباز ۷۰% ازدواج کند. حاصل این ازدواج دو فرزند فاطمه خانوم و آقا محمدجواد است.
شاخصه یا خصوصیت اخلاقی خاص ایشان، شیوه ی همسرداری بود. همش دنبال آشتی بین افراد بود، دنبال انس و الفت بود. روحیاتش این چنینی بود. احترام فوق العاده ای برای پدر و مادر قائل بود. پدر و مادر من را بسیار احترام می کرد. با توجه به شرایط جسمی من که منجر به این می شد که چندین بار در بیمارستان بستری شوم؛ همواره همراه من بود. ایشان طلبه بود، حوزه درس خوانده بود؛ اما بعد از آغاز زندگی مشترک حاضر نبود که غیر از بحث شوهرداری به امورات دیگر برسد. هم به خاطر وضعیت جسمی ما و هم تأکید بر تربیت و هدایت بچه ها و مادری کردن.
مأموریت جدیدی از طرف بسیج و سپاه در بحث شجره طیبه صالحین، به من تاکید و سفارش شد و من بنا به احساس مسئولیت شدید وارد مجموعه شدم. با توجه به خستگی شدید بیرون، محیط منزل و خانواده و بچه ها را آرام می کرد. شرایط و فضای کاری ایجاب می کرد که گاه من صبح می رفتم بچه ها هنوز از خواب بیدار نشده بودند، شب برمی گشتم بچه ها در خواب بودند. داخل خانه را مهیا می کرد. می گفت: وظیفه ی من این است که بچه ها را خوب تربیت کنم. همه چیز جامعه به زن است. زن می تواند همه چیز را تحت کنترل قرار دهد. زن محل آرامش مرد است. زن مرد را به معراج می فرستد.