میگن خدا آرزوهایی که به صلاحته برآورده میکنه
مگر تو صلاحِ جهان نیستی...؟!
پس چرا برآورده نمیشوی...؟!
#أینبقیةالله
#امام_زمان
❤️ #خودمونی | ماندهایم تا روزی که با صدای بلند بگوییم:
بیتالمقدس را خدا آزاد کرد!
#قدس
#طوفان_الاقصی
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
زمان:
حجم:
543.9K
#چهل_روز_سرسفره_شهداء
#چله_سی_وهشتم
#مراقبتهای_چله_سی_و_هشتم 👇👇👇
✅ 114 مرتبه ذکر صلوات برای تعجیل در امر فرج
✅ دعای توسلی دیگر بعد از دعای توسل (در مفاتیح)
✅ دعای نور حضرت زهرا سلام الله علیها
✅ دعای سیفی صغیر (قاموس کبیر)
بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود.
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
👈 پنجمین روز از 💐 #چله_سی_وهشتم 💐 مهمان سفره پر برکت
شهید🌷🍃 احمد غفوری پور 🍃🌷 هستیم .
49.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کرامت عجیب یک شهید در میبد یزد
شهیدی که در خواب در دستان مادرش تربت گذاشت و بعد از بیداری تربت در دستان مادر شهید بود.
🩸شهید احمد غفوری پور
«پسرم، روزی که دنیا آمد تا روزی که از دنیا رفت، بدی و ناراحتی از او ندیدم. نماز اول وقت را هیچوقت ترک نمیکرد و بعد از نماز نیز تا دعا و زیارت عاشورا را نمیخواند از اتاقش بیرون نمیآمد.
پدرش که به مسافرت رفته بود، برای بار سوم، عزم جبهه کرد. به خاطر قولی که به پدرش داده بود قرار بود تا آمدن او به جبهه نرود ولی قبل از آمدن پدر گفت میخواهم به جبهه بروم. به احمد گفتم: «مادر جان یادت نیست چه قولی به بابا دادی؟» گفت: «یادم هست» گفتم: «نمیگذارم بروی» گفت: «نمیگذاری؟ ۴۰ تا دختر را در خرمشهر زندهزنده زیرخاک کردند، من باید بروم جواب آنها را بگیرم» گفتم: «کسی دیگری نیست که این کارها را بکند؟» گفت: «چرا هستند؛ ولی من هم باید بروم»
قدش خیلی بلند بود، زیر آیینه و قران که ردش میکردم، نمیتوانستم دستم را بالای سرش بگیرم. گفتم: «مادر جان سرت را کمی پایینتر بگیر تا بتوانم ببوسمت و زیر قرآن هم رد شوی» سرش را پایین آورد و گفت: « مادر، بیا، هر چه میخواهی مرا ببوس» وقتی خداحافظی کرد و رفت، خودم هم راه افتادم و به بسیج رفتم. آنجا که مرا دید گفت: «چرا به اینجا آمدی» گفتم: «دلم تنگ میشود، برای خداحافظی آمدم» در آخرین لحظه که در ماشین بود، گفتم: «مادر میخواهم ببوسمت!» سرش را از شیشه ماشین بیرون آورد و دوباره بوسیدمش و رفت…