محمدمهدی برای مادر تعبیر و تفسیر همان آیه قرآن است که میفرماید:« :« وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ؛(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.». گرچه مادر، تنها پسرش را با همه آرزوهایی که برایش داشته 19 سالگی، لباس شهادت به تنش کرده و به آغوش خاک سپرده. اما باز دلش آرام است و چهرهاش همیشه خندان. از غم دلتنگی که گریزی نیست. حرف دلش این است که شاید محمدمهدی را دیگر نداشته باشد. اما این نداشتنها فقط و فقط ظاهری است. هر راهی که میخواهد برود، هر کاری که میخواهد شروع کند،غصهدار باشد یا ناراحت محمدمهدی کنارش است و پشتش را خالی نمیکند.
صدای پشت تلفن دوباره میلرزد. بغض این بار میان سینه نمیماند و اشک میشود. مینشیند روی کلمات ومرا هم بیتاب میکند:« واقعیت را بخواهم بگویم. ما تازه اسباب کشی کردیم و این چند وقت درگیر جابه جایی منزلمان بودیم به همین خاطر شرایط اقتصادیمان، زیاد مناسب نبود. از روزی که نیت کردم عید غدیر خانهمان مولودی بگیریم. هر لحظه به این فکر میکردم که خدایا هیچجوره نگذار من شرمنده آقا امیرالمومنین بشوم. مخصوصا که محمدمهدی آنقدر سفارش کرده مراسم بی کم و کسر باشد. خدایا تو شرمندهام نکن! دوباره محمدمهدی آمد به خوابم. دست پر بود. یک سبد شکلات برایم آورده بود و گفت مامان غصه نخور! همه چیز رو خودشون جور میکنند. راست میگفت آنقدر قشنگ هزینه مراسم رسید که اصلا نمیدانم چه بگویم!» حرفها ختم میشود به اشک. صدای گریه است و صدای زمزمههایش که میگوید:« الحمدالله که به من اجازه دادند برای مولا جشن بگیریم!»