1.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣شهید حاج قاسم توجه خاصی به ننه سکینه مادر شهید علی شفیعی داشت و به دوستانش خیلی سفارش ننه سکینه را میکردند.
❇️ننه سکینه در زمان حکومت رضا شاه در اتفاقهای ایلات و عشایر کهنوج پدر و مادرش را از دست میدهد و در منزلی در کرمان خدمتکار میشود.
❇️در کتاب مثل علی، مثل فاطمه سرگذشت ننه سکینه روایت شده این مادر در زمان جنگ کل دارایی اش را تقدیم انقلاب کرد.
❇️ننه سکینه مادر علی بود علی پدر را بر اثر سرطان و خواهر را به خاطر بیماری حصبه از دست میدهد بعد از بزرگ شدن علی شفیعی و رهسپار شدنش به جبهه با دختر حاجی کیانی که هم اکنون حسینیه کیانیان در کرمان منتسب به او است ازدواج میکند و چهار ماه بعد هم علی در کربلای 4 شهید میشود.
❇️بعد از شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ننه سکینه بسیار در فراق او اشک می ریخت و داغ او را تحمل نیاورد و تقریبا بعد از گذشت یک سال و دو ماه به دیار باقی شتافت.
علی شفیعی در 18 آبان1345 در شهر کرمان و در خانواده ای فقیر پا به عرصه هستی گذاشت . دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذراند .
در این زمان پدر را به خاطر ابتلا به بیماری سرطان از دست داد و در کنار مادر رنجدیده خود با دست و پنجه کردن با فقربه زندگی ادامه داد.
در سال 1356 که یازده سال داشت ، کم و بیش در فعالیتهای انقلابی علیه رژیم مانند پخش
اعلامیه ، نوار و کتابهای امام در مسجد جامع شرکت کرد .
در سال 1357 به دلیل شلوغی اوضاع مملکت ترک تحصیل کرد و فعالیتهای خود را با ورود
به بسیج مسجد گسترش داد .
با شروع جنگ تحمیلی ، همراه با هدایای مردمی که به جبهه فرستاده می شد پا به جبهه گذاشت و کم کم خود جزء رزمندگان اسلام در جبهه حضور پیدا کرد .
در سال 1362 وارد سپاه شد و علاوه بر حضور در عرصه جنگ ، در فعالیتهای سیاسی – مذهبی از جمله شرکت در گروه امر به معروف و نهی از منکر هم شرکت داشت .
با حضور در جنگ با آن سن کم و بروز خصلتهای بارزی چون مدیریت ، تدبیر ، مخلص و عاشق بودن ، شجاعت و روحیه دادن به بچه های رزمنده ، نفوذ کلام و جذابیت و بسیاری از خصلتهای دیگر توانست خیلی زود جزء فرماندهان فعال جبهه جنگ شود .
در عملیات بدر ، والفجر 8 ، کربلای چهار شرکتی فعال و نقش آفرین داشت .
علی سرانجام در عملیات کربلای چهار 4 دی ماه سال 1365 پس از منهدم کردن سنگر دشمن
در حالی که 20 سال سن بیشتر نداشت و تازه چهار ماه از ازدواجش می گذشت در محور عملیاتی جزیره ام الرصاص بر اثر برخورد ترکش خمپاره به بالای ابروی چپش یکی از مسافران آسمان شد .
باید از کار او سر در می آوردم . آن شب تا نماز تمام شد ،سریع بلند شدم ولی ازاو خبری نبود زودتر ازآنچه تصور می کردم رفته بود. ، قضیه را باید می فهمیدم کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بود
که غیبش زد . شب دیگر از راه رسید نماز و عبادت . مصمم بودم بدانم علی کجا می رود . طوری در
صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از مسجد می رود .
در تاریکی کوچه ای رها می شود و من هم ..... تا به خود می آیم ، بر دوش او یک گونی می بینم از کجا
آورده بود نفهمیدم کوچه ها را در تاریکی یکی پس از دیگری طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود .
درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را
کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت .
من به دنبالش راه افتادم ، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف
مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب
داد . گفتم جایی رفته بودی : نه ...
مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ با نگاهش مرا به سکوت وا داشت .
من جایی نبودم ، همین اطراف بودم
فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبها تکرار میکرد
می خواست همچنان مخفی بماند .
راوی – مادر شهید علی شفیع
مادری که تا زمان شهادت فرزندش در جبهه حضور داشت/
سکینه پاک ذات" با بیان خاطراتی از پسر شهیدش گفت: زمانی که پشت جبهه بودم رفتیم لشکر پودر رختشویی بگیریم برا شستن لباسها و علی را اونجا دیدم، سرگرم صحبت با من بود کی از سربازها به علی گفت فرمانده. علی بهش خطاب کرد"من بسیجی ساده هستم. منو اینطور صدا نکنید".
علی به هیچکس نمیگفت چه کاره هست.
دفعه آخر که میخواست بره جبهه درباره خودش و همرزم هایش گفت"ما همه شهید میشیم و اگه کسی بمونه جانبازه و بعد از ما امام هم می آید". که خیلی طول نکشید خیلی از همرزم هایش و خود علی به شهادت رسیدند و امام نیز رفت.
مادر شهید شفیعی با اشاره به دیدارش با همسر امام(ره) به همراه سردار سلیمانی گفت: حاج قاسم اصلا به این دنیا نیست، خدا نگهدارش باشد.
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 نان کپک زده مثل علف
✍ خاطرات ننه سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی :
🔺یه روز اومدم خونه دیدم یه کیسه نونی وسط اتاق.
گفتم : اینا از کجا آوردی؟ راستش بگو؛
گفت : مادر من که نمی خواهم به تو دروغ بگم.
امروز تو کوچه میومدم گفتم : خدایا امروز خیلی گشنمه یه لقمه نونی برسون من بخورم.
دیدم یه کیسه نونی پشت یه دری گذاشتن.
برشون داشتم آوردم شستم خوردم تو هم بخور.
گفتم : نگاه کردی تو این نایلون چیه ؟
گفت : مردم دیونه ان اینا می ریزند بیرون
سبز شده بودن عین علف ها ولی علی شسته بود اینا خورده بود.
همیشه می گفت : این اجر خدا
خدا امتحانم می کنه می خواه ببینه ظرفیت دارم.
💠 #کــرامات_شهـــید
💫زیارت بر شانه های پســر
✍مادر شهید شفیعی هنوز کربلا نـرفته .
شبی در خواب علی بهش می گه : روی شانه هایم بنشین تا ببرمت #کربلا .
مادر می نشیند و کربلا از شانه های پسرش پیاده می شود .
علی نخی به دستش می دهد وسر دیگر نخ را به دست خود می گیرد . قبر امام حسیــن (ع) و امام علـی(ع) و بقیه را بهش نشان می دهد . مادر برای زیارت می رود وبر می گردد .
باز بر شانه های دست پرورده شهیدش می نشیند وبه خانه باز می گردد .مادر از خواب می پرد. بوی عطــری فضای خانه را تا مدتها پر کرده بود .وهر کس به دیدار ننه سکینه می آمد از این گلاب خوش بو درخواست می کرد و #ننه_سکینه هم به اجبار می گفت: شیشه گلابی روی فرش شکسته و ریخته که چنین بویی پخش می شود .
آری،راهی که به قیمت خون پاکشون باز شد. پس روا نیست مادر عزیز شهید در حسرت زیارت یار بماند.
فرازی از وصیت نامه شهید علی شفیعی:
خدایا در این ساعت آخر که تا شهادتم چیزی نمانده اینطور عرض می کنم شهادت می دهم که خدا یکی است ، محمد رسول و بنده خداست و علی (ع) ولی و رهبر تمام شیعیان.
خدایا شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم پس مرا به سوی خودت فرا خوان و بدان که از تمامی مظاهر جاری بردیم تا به تو بپیوندم، خدایا من خواهان شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرار کنم خدایا عمریست پیشانی را بر در گاهت بر روی خاک گذارده ام پس در حقم لطفی بفرما خدایا این دستها عمری در خانه تو را زده است . خدایا این چشمها بهانه تو را میگیرد و بی اختیار اشک می ریزد ، خدایا این خون که در رگهای من می چرخد همه اش به شوق توست، خدایا این زبان همچون لایه های ترک خورده زلالی باران تو را له له می زند پس خدایا با من آن کن که مرحمت و لطف وجود توست ای مهربانترین مهربان ،
با درود و سلام خدمت حضرت حجة ابن الحسن العسکری و سلام بر نائب برحقش حضرت امام خمینی و سلام و درود بیکران به خانواده های شهدا و مفقودین و مجروحین و اسراء جنگ تحمیلی و سلام مجدد بر تمامی رزمندگان اسلام که به حق پشتیبان انقلاب هستند، هدف از نوشتن این چند خط فقط این است که بر من واجب شده است آنچه که در زندگی و دیگر جاها بدهکار و یا هر مطلبی دیگر دارم شرح دهم و بعنوان وصیت نامه ای بر جای بگذارم
رفقا رفتید کرمان
گلزار شهدای کرمان
مزار شهید علی شفیعی ✅ یادتون نره ،نائب الزیاره باشید🙏