eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید «یوسف قربانی» در خانواده‌ای مستضعف در زنجان متولد شد. یوسف در شش ماهگی پدر خود را از دست داد. در سن شش سالگی مادر یوسف در اثر حادثه‌ای از دنیا رفت و یوسف و برادرش را با همه دردها و رنج‌هایشان تنها گذاشت تا آنها آبدیده‌تر شوند و طعم تلخ فقر و مصیبت را به طور کامل احساس نمایند و خود را برای یک زندگی پر فراز و نشیب آماده سازند. یوسف به همراه برادرش در کنار مادربزرگ در خانه‌ای محقر سال‌های اول دبستان را پشت سر می‌گذاشتند که تنها پناهگاه آنها نیز از دنیا رفت. بعد از سه سال زمانی که یوسف سال چهارم ابتدایی را می‌خواند، همراه برادرش به تهران رفت. برادر یوسف هنرمندی فقیر بود و بر روی سنگ و آجر، نقاشی و کنده‌کاری می‌کرد و همه او را به این لقب می‌شناختند و هیچ کس نمی‌دانست که در این هنر او چه چیزی نهفته است
با پیروزی انقلاب و سپری شدن دوران ستمشاهی، یوسف نیز همراه دیگر فرزندان مستضعف امام پا به عرصه انقلاب گذاشت و با تشکیل اولیه بسیج، جذب خیل عاشقان انقلاب شد و بعد از جنگ تحمیلی به صورت سربازی گمنام و رزمنده‌ای خستگی‌ناپذیر مشغول نبرد با کفار بعثی شد. در همین سال‌ها برادر یوسف در حادثه‌ای درگذشت. یوسف در عملیات‌های مختلف جبهه‌ها شرکت می‌کرد. او در لشکرهای 17 علی بن‌ابی طالب و 31 عاشورا خاضعانه و غریبانه بدون آنکه مسئولیتی داشته باشد خدمت می‌کرد. از جمله نیروهای شجاع و کارآمد اطلاعات و عملیات گردان همیشه خط‌شکن حضرت ولیعصر عج‌الله استان زنجان بود که در عملیات‌های آبی - خاکی والفجر هشت (بهمن ماه 1364، منطقه اروندرود، فاو) و کربلای پنج (دی ماه 1365، منطقه عمومی شلمچه) در ماموریت‌های شناسایی و جمع‌آوری اطلاعات، از مناطق پدافندی دشمن و درهم شکستن خطوط مستحکم نیروهای بعثی، در کسوت یک بسیجی غواص حضوری چشمگیر و نقشی تاثیرگذار داشت
از عمليات كربلاي 5 بود. ما در موقعيت شهيد اوجاقلو ـ در كنار رود كارون ـ دوره آموزش غواصي را مي گذرانديم. يكي از روزها به دليلي از من خواسته شد تا به گروهان ديگري منتقل شوم، ولي من نپذيرفتم، كلي هم ناراحت و عصباني شدم. هرگز فراموش نمي كنم كه او(یوسف) پيش من آمد و بعد از سلام و احوالپرسي گفت: ـ چته پسر؟ اين همه اخم و تخم مي كني كه چي؟ آسمان كه به زمين نيومده! اصلا بگو ببينم تو برا چي به جبهه اومدي؟ ها؟ برا تفريح؟ يا برا مهموني؟ آدم كه نبومده با اين حرفا دلخور بشه؟ من نمي دونم اگه تو به جاي من بودي چكار مي كردي؟ فكر نمي كنم در اين دنياي بي در و پيكر به اندازه من رنج و تنهايي كشيده باشي؟ از اول زندگيم همزاد غم و غصه بودم و همراه درد و رنج بزرگ شدم. در آسمان بلند زندگي ام يك ستاره آشنا هم برايم سوسو نمي زند! او راست مي گفت. در دنياي به اين بزرگي، هيچ كس و كاري نداشت. وقتي كه به مرخصي مي آمد، اكثرا در پايگاه بسيج بود. گاهي هم بچه ها او را به خانه خود دعوت مي كردند. اما هرگز از خود ضعف و ناتواني نشان نمي داد و جزع و فزع نمي كرد. هميشه سرزنده و شاداب بود.
وقتي كه عمليات كربلاي 5 آغاز شد. با هم در يك گروهان بوديم. شب اول عمليات بود. ما مسافت زيادي از درياچه مصنوعي ـ موسوم به آبگرفتگي ـ در دشت شلمچه را با لباسهاي غواصي طي كرده بوديم. دوشكا و تيربارهاي دشمن شديدا كار مي كرد. سطح آب را آتش پر حجمي پوشانده بود. پيشروي در آب با آن همه مواضع مثل سيم هاي خاردار و موانع خورشيدي واقعا دشوار بود. بچه ها يكي پس از ديگري، مظلومانه در داخل آب شهيد مي شدند. تقريبا به نزديكي هاي دشمن رسيده بوديم. او داشت با فاصله كمي از من حركت مي كرد. ناگهان از ناحيه سر مورد اصابت قرار گرفت. گلوله از سمت راست اصابت كرد و از سمت چپ خارج شد. نزديك بود در آب بيفتد كه من گرفتمش. خون از دهان و گوشهايش فوران مي كرد و او سرش را آرام به چپ و راست مي چرخاند. صدايش كردم: يوسف! يوسف! يوسف! او آرام آرام زار مي زد. نمي توانست چشمانش را باز كند. ديدگانش پر از خون بود. قطرات اشك امانم را بريد. خدايا! بچه ها چقدر غريبانه و دلگير پرپر مي شوند! لحظاتي بعد به آرامي نسيم سحري سر بر بالين شهادت گذاشت و به آرامشي به رنگ سبز و جاودانه فرو رفت. پيشانيش را بوسيدم و وداعش گفتم. او شهيد يوسف قرباني از گردان وليعصر (عج) زنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد شجاعی4_5798625665473316950.mp3
زمان: حجم: 9.05M
📌 حضرت ام‌‌البنین چه خصوصیاتی داشتند که نقش پرورش فرزندان حضرت زهرا و نیز حضرت عباس به‌ عنوان ستونِ جبههٔ عاشورا به ایشان سپرده می‌شود؟ 👤 استاد ▪️ ویژه وفات حضرت سلام الله علیها اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️آخرین اثر مرحوم استاد ناصر طهماسب حسن روح‌الامین با انتشار این فیلم نوشت: 🔹به وقت مرگ چشمم را نبندید که چشم من به سیمای حسین است. 🔹اقای طهماسب،خودمون برات ختم میگیریم خودمون برات روضه میگیرم
◾علامه مامقانی می‌نویسد: هنگامی که قاصد امام سجاد علیه‌السلام به مدینه آمد تا خبر واقعه کربلا را به مردم مدینه بدهد با حضرت ام البنین سلام الله علیها مواجه شد. حضرت ام البنین فرمود: از حسین علیه‌السلام خبری بده! (او از جواب دادن طفره رفت و) گفت: چهار پسرت (عباس، عبدالله، جعفر، عثمان) در کربلا شهید شدند! حضرت ام البنین سلام الله علیها فرمود: قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی، اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن، اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِ اللّه عَلَيْهِ السَّلَام‏ رگهای دلم را بریدی! (من کی از فرزندان خودم پرسیدم؟) فرزندانم و هرکس زیر آسمان کبود است، همه فدای حسین علیه‌السلام؛ از حسین به من خبر بده!🖤 و چون خبر شهادت امام حسین علیه‌السلام را شنید صیحه‌ای کشید... 👈 علامه مامقانی در ادامه می‌نویسد: و این علاقه شدید حضرت ام البنین نسبت به اباعبدالله الحسین علیه‌السلام، (علاقه مادر فرزندی نبود بلکه این علاقه) فقط به خاطر آن بود که حسین، امام او بود. 📚تنقیح‌المقال، ج۳، ص۷۰. 🏴 ایام سوگواری تسلیت باد.