eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین به شهادت خود مطمئن بود، زمانی که به زیارت کربلا و مکه رفتیم، خواستم لباس آخرت (کفن) بگیرم، او گفت: «من نیازی ندارم؛ شما اگر می‌خواهید برای خودنان تهیه کنید.» او به شهادت خود یقین داشت. وقتی جنگ در سوریه پیش آمد دلم لرزید وقتی جنگ در سوریه پیش آمد دلم لرزید، مطمئن بودم که حسین تاب نمی‌آورد. اولین اعزام او ۱۶ بهمن ۹۴ بود و فروردین سال ۹۵ برگشت. ۲۹ اردیبهشت ۹۵ برای بار دوم عازم سوریه شد و بعد از ۲۵ روز مبارزه با تکفیری‌های داعش به فیض شهادت رسید. ۵۰ روز آخری که حسین در کنار ما بود، اخلاق، رفتار، بی‌قراری‌ها و حتی صحبت‌هایش با همیشه تفاوت بسیاری کرده بود. به وی گفتم؛ دیگر شانه‌هایم تحمل سختی‌ها را ندارد همیشه سعی می‌کردم، زمانی که همسرم به مأموریت می‌رود به خاطر حساسیت کاری او، از مشکلات برایش نگویم تا با آرامش و با تمام وجود بتواند مسئولیت خود را انجام دهد، ولی دفعه آخر به وی گفتم؛ دیگر شانه‌هایم تحمل سختی‌ها را ندارد، هنوز جمله‌ای که داشتم می‌گفتم کامل نشده بود، که به من نگاه کرد و گفت: «این حرف‌ها به شما نمی‌آید، چگونه می‌توانی این مطالب را بگویید؛ در حالی‌که خانم شهید فلانی از شما جوان‌تر و فرزند وی نیز خیلی کوچک است.» همیشه مرا با مسائل مختلف آشنا می‌کرد، تا با دیدن مشکلات بزرگ‌تر به شرایط خودم راضی شوم. می‌گفت: «فرزندانمان بزرگ شده‌اند و مشکلات از این به بعد خیلی کمتراست.» این‌چنین مرا قانع می‌کرد.
همیشه به بچه ها سفارش داشتند در هر جایی که هستید بهترین باشید و خود ایشان هم بهترین بودند؛ در جایگاه همسر بهترین همسر بودند، در جایگاه پدر، بهترین پدر بودند و در جایگاه دوست هم بهترین دوست بودند، همیشه سعی داشتند در انجام کارها و مسئولیت‌ها سنگ تمام بگذارند و کم‌کاری نکنند.
همسرم اشاره‌ای به گلزار شهدای رشت کرد و گفت: «اگر شهید شدم مرا کنار شهید مسافر به خاک بسپارید.» گفتم تا شما شهید شوید، این‌جا پر می‌شود و دیگر جای خالی وجود ندارد، گفت: «مطمئن باش کنار شهید مسافر جای من است و خالی می‌ماند.»
1.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حساب دفتری داریم!* کارت عابر بانکش را روی پیشخوان گذاشت و پشت سرش را نگاه کرد تا از خلوت بودن سوپرمارکت خاطرجمع شود. آرام گفت: «احمد آقا! همون حساب ماهانه همیشگی!» آدم درستی بود. دست همه را می‌گرفت. ماه به ماه می‌آمد سوپرمارکت احمدآقا و حساب دفتری بدهکاران محل را صفر می‌کرد. دعای خیر نیازمندان محله بدون اینکه او را بشناسند همیشه پشت سرش بود. شب جمعه‌ای که پیکرش را از سوریه برای وداع آوردند، در محله غوغایی بر پا بود. کوچک و بزرگ برای تشییع آمده بودند. همان موقع چندتا از بچه‌های بسیج مسجد، از سوپرمارکت احمدآقا باکس‌های آب‌معدنی را دست به دست می‌بردند داخل مسجد. هزینه‌اش را که خواستند حساب کنند احمدآقا با پشت دست چشمان خیسش را پاک کرد و رو به آنها گفت: «پول لازم نیست! حسین آقا وقتی که بود خودش حساب کرد.»
منزل شهید حسینعلی پورابراهیمی 👆👆 دعا گوی همه‌ی شما خوبان ارسالی از اعضای کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهج البلاغه حکمت 87 - ارزش استغفار وَ قَالَ عليه‌السلام عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ اَلاِسْتِغْفَارُ🌹🍃 و درود خدا بر او، فرمود: در شگفتم از كسى كه مى‌تواند استغفار كند و نااميد است 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂