eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده دلها❣ فداے رهبر و یڪ تار مویشـ بتابـد تا ابـــد خورشیـد رویـش.. سرسجاده خواندمـ این دعــارا.. جهان خالے نباشد از وجـودش
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فوق العاده زیبا کسی که نائب امام زمان (عج) را نشناسد،امام عصر را هم نخواهد شناخت
27.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ #السلام_علیک_یا_امین_الله_فی_ارضه السلام علیک یا امیرالمؤمنین همنوا با امیرالمؤمنین در مناجات شعبانیه من ندیده ام در ادعیه، دعایى را که گفته شده باشد 👈 همه امام‌ ها این دعا را می خواندند، در دعاى شعبانیه این هست؛ اما من یادم نیست که در یک دعاى دیگرى دیده باشم که همه ائمه این را مى خواندند. این مناجات شعبانیه براى این است که شما را، همه را مهیا کند براى «ضیافة اللَّه». امام خمینی رحمه‌الله علیه 📚صحیفه امام، ج ۱۳، ص۳۱ #هرشب_ساعت_هشت_یک_نکته
🕊🕊🕊🕊 حاج حسین یکتا: مےگفت در عالم رویا ؛ بہ شهید گفتم! چرا براے ما دعا نمےکنید کہ شهید بشیم ... !؟ مےگفت ما دعا مےکنیم براتون شهادت مینویسن ... ولے گناه مےکنید ... پاک میشہ ... 🕊🕊🕊🕊 #یادشهداباصلوات
﷽  سلام علیکم  سی و هفتمین روز از🌷چله دوازدهم🌷  تلاوت☀️ زیارت امین الله☀️  به نیابت از  بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف امام خمینی (ره) همه شهدا و ❣️ شهید حمید رضا ملاحسنی❣️  #هدیه می کنیم  محضر نورانی  ☀️ امیرالمؤمنین علیه السلام☀️ 🌹🌹🌹🌹  تلاوت ☀️زیارت آل یاسین☀️ و عرض سلام و ارادت خدمت ☀️امام زمان علیه السلام ☀️ #به_آرزوی_شهادت  اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 
شهیدی که تماشاچی ها را هم شفاعت می کند👌 شهید حمیدرضا ملاحسنی (یکی از شهدای گمنام مدفون در بوستان نهج البلاغه تهران) شهیدی که 27 سال مفقودالاثر بود؛ شناسایی‌ پیکر شهید ملاحسنی با کمک شهید پُلارَک
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهیدی که تماشاچی ها را هم شفاعت می کند👌 شهید حمیدرضا ملاحسنی (یکی از شهدای گمنام مدفون در بوستان
شهید حمید رضا ملا حسنی در تاریخ پنجم مرداد ۱۳۴۴ در یکی از مناطق جنوب غرب تهران در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و پس از گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی مقطع متوسطه قبل از اخذ دیپلم و با حمله ور شدن آتش جنگی که صدامیان کافر به را ه انداخته بودند، عزم خود را جزم می کند تا به هر نحو ممکن در مناطق جنگی حضور پیدا نماید .لذا در لشگر ۲۷ محمد رسول الله و در گردان عمار سازماندهی شده و خود را آماده عملیات نماید و در عملیات والفجر ۴ در منطقه پنجوین عراق در تاریخ ۱۲ /۰۸ / ۱۳۶۲ مفقود الاثر می گردد.
سال ها بود خانواده منتظر بودند برادران شهید می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند.که شهید به خواب برادر میاید و می گوید دست نگه دارید.بعد از 2 سال شبی خواهر شهید در خواب می بیند که در منطقه پونک سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او می پرسد شما اینجا چه می کنی؟ شهید می گوید من آمده ام شفاعت کنم...تمام اینها را... سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو  راه می روند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم....
خواهر شهید همیشه سر مزار شهید پلارک می رود.(شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می شود) در یکی از روزها بر قسمت سر مزار در قاب بالای سر در یک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک می بیند که بالای سرش علامت ضربدری وجود دارد.پس از بررسی خانواده شهید پلارک را جویا می شود خانواده ایشان می فرمایند که شهید پلارک هر کدام از دوستانشان که به فیض شهادت نائل می شدند بالای سرشان یک ضربدر میزد و معلوم گردید که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده.. خواهر شهید ملاحسنی ، شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم می دهند که به برادرم بگو  یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد... خواهر شهید دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقودالاثر خود را در خواب می بیند و او به خواهر می گوید نمی خواهی مرا ببینی، من که برای دیدار شما آمده ام. خواهر می گوید کی، شهید به او می گوید در پارک نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند .قبر وسطی مربوط به من است، خواهر از خواب بلند می شود و تعجب می کند که این چه خوابی است که بعد ار 27 سال برادر شهیدش به خواب او می آید. در شب بعد مجدداً شهید به خواب خواهر می آید و می گوید نمی خواهی مرا ببینی من منتظرت هستم. و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را به او می دهد. خواهر صبح اقدام به پرس و جو می کند و مطلب را با سپاه در میان می گذارد و پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و جویای نحوه شهادت او، قبر شهید مورد تأیید واقع می شود. و او شهید حمید رضا ملاحسنی است
مادر برای شهید حمیدرضا خیلی مهم بود تنها خواهر شهید «حمیدرضا ملاحسنی» می گوید: رضایت مادر برای شهید حمیدرضا خیلی مهم بود؛ وقتی مادر در هوای گرم آشپزی می‌کرد، شهید با بادبزن سعی می‌کرد محیط را برای مادر قابل تحمل کند. شهید حمیدرضا بعد از مدتی با جمع‌ کردن پول‌های خود، یک دستگاه تهویه هوا برای آشپزخانه گرفت، مادرم به او گفت: «‌خودمان می‌خریدیم تو برای چی‌ این کار را کردی؟»‌ پاسخ داد: «مادر! بعداً این را می‌بینی، یاد من می‌کنی». شهید در روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه روزه می‌گرفت و می‌گفت: «این روزه‌ها سپری در مقابل آتش جهنم می‌شود»، کتاب‌های معاد شهید دستغیب را مطالعه می‌کرد، قبل از خواب به خواندن سوره واقعه مبادرت می‌ورزید و ما را به آن سفارش می‌کرد. حکمت‌الله ملاحسنی پدر شهید حمیدرضا، پس از جانباز شدن در دوران دفاع مقدس، در معراج شهدا فعالیت می‌کرد؛ وی به دوستان نزدیک گفته بود: مدیون هستید، اگر جنازه پسر مفقودم رجعت کند ولی نگذارید خودم او را غسل و کفن کنم. وی پس از 12 سال انتظار در سال 74 به رحمت خدا رفت. عفت لهاردی مقدم، مادر شهیدحمیدرضا که فرزندی باتقوا و مخلص را در دامان خود پرورانده بود، در سال 79 و پس از 17 سال چشم‌انتظاری دعوت حق را لبیک گفت.
* شهدا با تربیت اسلامی و روزی حلال به شهادت دست یافتند برادر دوم شهید «حمیدرضا ملاحسنی» نیز در مورد برادرش می گوید: تمام شهدای بزرگوار به خاطر تربیت صحیح و اسلامی و خوردن روزی حلال به بالاترین درجه معنوی که شهادت است، نائل آمدند؛ پدر و مادر بزرگوارم بی‌سواد بودند ولی بصیرت داشتند؛ پدرم سال 42 که بنده یک‌ساله بودم به محضر حضرت امام خمینی(ره) رفتند و رساله‌ای از امام خمینی(ره) ‌گرفتند؛ پدرم، رساله را تا سال 1356 در منزل نگه داشت؛ با توجه به فعالیت‌های انقلابی و خطر دستگیری، رساله را در باغچه حیات خانه دفن کردند. ملاک و معیار پدر و مادرم شخص امام خمینی(ره) بودند و اگر آنها احساس می‌کردند حتی من که پسرشان بودم از حضرت امام(ره) فاصله گرفتم، یقیناً دور ما را خط می‌کشیدند. پس از حمله عراق به ایران و آغاز جنگ تحمیلی، به همراه پدر در جبهه حضور یافتیم؛ پدر در عملیات «والفجر 4» در منطقه کوزران بود؛ شهید حمیدرضا 20 روز قبل از شهادتش به دیدار پدر رفته و مقداری خوراکی برای ایشان برده بود؛ بعد از عملیات «والفجر 4» پدرم نیز برای تلافی این کار شهید حمیدرضا، جیبش را پر از خوراکی می‌کند و به منطقه پنجوین می‌رود. پدرم فرد خوشرویی بود و رزمندگان در منطقه وی را خوب می‌شناختند؛ زمانی که ایشان به منطقه می‌رسند، کسی از پدر استقبال نمی‌کند؛ پدرم نزدیک سنگر شهید همت می‌شود [پدرم شهید همت و شهید رضا چراغی را در معراج شهدا کفن کردند] وقتی شهید همت پدر را می‌بیند، آغوشش را باز کرده می‌گوید: «از حمید هیچ خبری نیست» پدر از شهید همت می‌پرسد: «چی شده؟» و شهید همت پاسخ می‌دهد: «گم شده»؛ شهید همت در ادامه به پدر می‌گوید: «یقیناً حمیدرضا شهید شده چون حالات و روحیه‌ خاصی پیدا کرده بود». بنده همزمان با جریان شهادت و مفقود شدن حمیدرضا در قرارگاه رمضان بودم؛ شنیده بودم که صدام، پیکر تعدادی از شهدای ارتفاعات کانیمانگا را در شهر سیدصادق عراق دفن کرده است؛ به حسب اتفاق از گورستان عمومی شهر سیدصادق مقداری خاک به عنوان یادگاری برای مادرم آوردم؛ به مادر نیز گفتم: این خاک، جایی است که تعدادی از شهدای کانیمانگا را ـ عملیاتی که شهید حمیدرضا در آن حضور داشت ـ در آنجا دفن کرده‌اند. گویا شهید حمیدرضا هم در همان‌جا تفحص شده بود.