17.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💰با 10 هزارتومان پول چه کارهایی میشه انجام داد؟
👆کلیپ "صله امام عصر علیه السلام" را تماشا کنید.
برای عضویت در این طرح عبارت "مشارکت" را به آی دی زیر ارسال کنید:
@khedmatgozaran_sele
18.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#السلام_علیک_یا_امین_الله_فی_ارضه
السلام علیک یا زین العابدین
من به یکایکِ شما عزیزان توصیه میکنم
تا آنجا که میتوانید،
با صحیفه سجادیّه مأنوس شوید.
کتاب بسیار عظیمی است.
این که گفتهاند زبور آل محمّد، واقعاً همین طور است؛
پُر از نغمههای معنوی است، دعا و درس است؛ هم درس اخلاق است، هم درس علمالنّفس است، هم درس امور اجتماعی است.
آنجا ملاحظه کنید: « الّلهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سورة الغضب ... والحاح الشهوة ». یعنی یکییکی این خصوصیات معنوی و اخلاقی و این ریشههای فاسدی را که در نفس ما هست، در زبان دعا به ما معرفی میکند.
شما باید علاج اینها را هم از خدا بخواهید. وقتی که با خدا راز و نیاز میکنید، از جمله چیزهایی که میخواهید، علاج همین مشکلات درونی و نفسانی است. آن جامعهای که حداقل مجموعه بزرگی از آن با این خصوصیات پرورش پیدا کند، همان جامعهای است که هیچ ترفندی در آن کارگر نخواهد شد.
امام خامنه ای۷۶/۹/۱۳
#هرشب_ساعت_هشت_یک_نکته
﷽
سلام علیکم
چهلمین روز از🌷چله دوازدهم🌷
تلاوت☀️ زیارت امین الله☀️
به نیابت از ❣
سید وساجدین حضرت زین العابدین علیه السلام❣
بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف
امام خمینی(ره )
❣شهید علی عرب❣
همه ی شهدا🌷🌷🌷
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ امیرالمؤمنین علیه السلام☀️
🌹🌹🌹🌹
تلاوت ☀️زیارت آل یاسین☀️
و عرض سلام و ارادت خدمت
☀️امام زمان علیه السلام ☀️
#به_آرزوی_شهادت
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
«علی عرب» شهیدی که آرام آرام سوخت و شهید شد شعلههای آتش تمام وجودش را فرا گرفته بود. علی؛ بسیجی
»علی عرب» متولد دهم تیر ماه ۱۳۴۹ روستای روح آباد زرند کرمان میباشد که در تاریخ دهم تیر ماه ۱۳۶۵، در سن شانزده سالگی در عملیات کربلای ۱ در منطقه مهران به شهادت رسید.
هدیه الهی در یکی از شب ها بعد از آنکه وضو گرفتم و به رختخواب رفتم در دمدمای صبح در عالم خواب خود را در باغی بس زیبا دیدم باغی بسیار زیبا و سرسبز با درختانی انبوه که نهرهایی از کنار آنه در جریان بود در باغ مشغول گشت بودم که ناگهان زن محجبه ای را دیدم که به طرفم می آید نزدیک من که رسید فهمیدم نوزادی در آغوش دارد مرا صدا زد و گفت: حاج محمد بگیر، گفتم این کیست؟ گفت این فرزند توست و نامش علی است بگیر. بلند شدم نماز خواندم و سپس به همسرم این مژده شادی بخش را دادم او نیز خوشحال شد و هر دو خدای بزرگ را شکر کردیم. علی بعد از 6 ماه به دنیا آمد از همان اول چهر های بسیار نورانی و معنوی داشت او علی بود و علی وار زیست امید که بتوانیم راه پرفضیلتش را ادامه دهیم
در یکی از عملیات ها علی از ناحیه پشت مجروح می شوند و ایشان را به بیمارستان منتقل می کنند و سریعاً عمل جراحی انجام می گیرد و ایشان را چند روز بستری می کنند، ایشان اجازه نمی دهند که به خانواده اطلاع داده شود. بعد از چند روز عازم جبهه می شوند ولی فرمانده او را به مرخصی برای استراحت می فرستند. روزی را که علی آمد به یاد دارم وقتی او را دیدم کسالتی در او یافتم چون او از نظر جسمانی پرنیرو و پرتحرک و شاد بود اما این بار چنین نبود وقتی از او سوال می کردمی می گفت: من خوبم دیگران را ببینید (رزمندگان)من که مطمئن بودم اتفاقی افتاد یک شب پنهانی به در اتاقش رفتم اما درب قفل بود این کار هر شب او بود. همیشه بعد از خوردن افطاری و مناجات درب اتاقش را قفل می کرد و دیگر ما نمی دانستیم چه می کند. من شک کردم از پنجره بیرون نگاهی به اتاق انداختم ناگهان یک منظره خیلی ناراحت کننده دیدم، دیدم علی برهنه شده و به سینه خوابیده است و پنکه را با تمام سرعت روشن کرده ، خیلی که دقت کردم دیدم انگار از چیزی در عذاب است، که در همین حین علی مرا دید و وقتی فهمید من دیده ام از من قول گرفت که چیزی به خانواده نگویم بعد تمام ماجرا و اینکه پشتش 18 بخیه خورده را برایم تعریف کرد . چون او همیشه لباس رزم به تن داشت و این لباس ها ضخیم بودند بخیه ها گرم می شدند و به طور دردناکی می سوختند.
شب عملیات ما که خیلی خوشحال بودیم به یاد دارم که علی لباس هایی نویی که از طرف گردان داده بودند پوشیدو تیمم کرد و نماز شهادت را خواند و به ما هم توصیه کرد. بعد حرکت کردیم و دشمن منطقه را منورباران کرده بود کمی حرکت کردیم باز ایستادیم و دوباره حرکت می کردیم. علی که کوله پشتی اش خیلی سنگین بود چون آرپی جی زن بود وهمه را با طناب محکم به خود بسته بود و جلوی ما حرکت می کرد ما به نزدیک کانال رسیدیم، خوابیدیم. من گفتم: آقای عرب حرکت کنید، برویم جلو ایشان گفتند: نیروها جلوی ما هستند، ما باید به امر آنها باشیم سپس حرکت کردیم در حین حرکت ناگهان یک گلوله کلانش به کوله پشتی علی اصابت کرد خرجی های آرپی جی ایشان آتش گرفت علی فقط فرصت کرد که نارنجک ها را از کمر باز کند وبه اطراف بیندازد و چون مهمات را با طناب به بازوانش بسته بود نتوانست آن را باز کند و تمام کوله پشتی می سوخت، علی آرام روی زمین دراز کشید و در این هنگام معاون گردان آقای حاج محمدمیرزائی آمدند کنار ما و می خواستند به ایشان کمک کنند که علی اجازه نمی دهند و می گفت: حاجی چفیه ام را در دهانم بگذارید تا دشمن صدای مرا نشوند چون من ایمان کافی ندارم می ترسم صدایم بلند شود و طاقت نیاورم عملیات لو می رود. حاج علی چفیه را در دهان علی گذاشت، او همچنان می سوخت و لبخندی بر لب داشت، خون دور تا دور علی را گرفته بود علی چشمانش باز بود و به همرزمانش که می خواستند به او کمک کنند اشاره می کرد که به عملیات بپردازید ، بروید. انگار که نور الهی را می دید واقعاً نور الهی را مشاهده می کرد در این احوال دائم نام ائمه اطهار را بر زبان می آورد و چهره اش هر لحظه نورانی تر می شد و گویی خوشحال بود که توانسته بود دین خود را نسبت به اسلام ادا کرده باشد چون او از ناحیه پهلو همانند فاطمه زهرا اسیب دید و سوخت و به شهادت رسید
چکیدهای از وصیت نامه شهید
با درود و سلام به مولایمان امام مهدی(عج) و نایب برحقش رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی. تمامی دوستان را سفارش می کنم به تقوای الهی و پیروی از رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی، که خداوند به ما منت نهاده که در این روزگار چنین رهبری عطا فرموده است و حتما نماز جمعه را فراموش نکنید که ما هرچه داریم از ارتباط با خداوند است و بدانید که دنیا و زرق و برق دنیا همهاش فناپذیر است، آنچه باقی میماند خداست. در پیشگاه خداوند رفتن ترس نیست اما ظلمتهایی که در این دنیا برای خودمان درست کردهایم ترس دارد، علاقه به دنیا و مظاهر دنیوی دل را میمیراند اما یاد خدا دلها را زنده میکند.
امید است که در این را ه ثابت قدم بمانیم وقیامت شرمنده شهدا نباشیم
سلام بر شهیدان انانکه از هستی خود گذشتند
دعا یم این است
که زلال شویم
چون آب
و ببخشیم
چون خورشید
و زنده شویم
بر قدم مولایم
حضرت عشق
👇👇👇👇
در روز آخر چله (امروز)
جهت شکرانه سه کار انجام دهیم:
۱)صدقه برای سلامتی امام زمان علیه السلام
۲) خواندن دو رکعت نماز شکر
۳) اطعام در حد توان
یا علی مدد ✋