﷽
#دعای_مکارم_الاخلاق
فراز اول
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش
و ایمان مرا به کاملترین درجات ایمان برسان
و یقین مرا به برترین مراتب یقین قرار ده
و نیت مرا به نیکوترین نیتها تمام کن
و عمل مرا به بهترین اعمال برسان
اى خداوند، به لطف خود
نیت مرا به نیکوترین نیتها تمام کن
و به رحمت خود یقین مرا استوار گردان،
و به قدرت خود فساد مرا به صلاح بدل نماى.
#ان_احسن_الحسن_الخلق_الحسن
﷽
سلام علیکم
سیزدهمین چله شهدا
با عنوان
☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️
👇👇👇
در این ۴۰ روز به نام نامی
☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف
☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام
مهمان شهدایی هستیم که
❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند.
در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر
✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود)
✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه
#المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
دومین روز از ❣چله سیزدهم❣ سر سفره ی 🌷شهید سید رضا پور موسوی🌷 مهمان هستیم جوان دزفولی که به دیدا
عارف و سالک شهید « سیدرضا پورموسوی » را اکثر دزفولی ها می شناسند. چه نسل بچه های جبهه و جنگ و چه نسل سومی ها و نسل چهارمی ها. جوان 22 ساله ای که در سوم فروردین ماه 1367 در عملیات والفجر 10 آسمانی می شود و دست نوشته هایی که از او به جا می ماند، پرده از اسراری عجیب و تکان دهنده برمی دارد. پرده از ارتباط با سید و آقای غایبش، همان آقایی که خبر شهادت او و سید هبت الله فرج الهی و سید مصطفی حبیب پور را هم بهشان ابلاغ می کند.
سال 63 در منطقه پاسگاه زید عراق وقتی به مناسبتی اهتمام یکی از همسنگرانش را به قرائت زیارت جامعه کبیره می بیند؛ راز برکات قرائت این زیارتنامه عظیم را جستجو می کند و در ایام ماه مبارک رمضان فرصتی را در مسجد امام حسن عسکری (ع) دزفول می یابد و درس اخلاق آیت الله مشکینی را از طریق ویدئو بر گوش جان می نشاند...
آن روز کلام این عالم فرزانه و بویژه فراز پایانی آن در خصوص مداومت بر قرائت این زیارت بر دلش می نشیند و تصمیم می گیرد هر شب سه شنبه با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر(عج) عرضه می شود ؛ او نیز با خواندن زیارت جامعه کبیره توسلی به آن بزرگوار داشته باشد...
پس از مدتی هر هفته به نیت یکی از چهارده معصوم این زیارتنامه را با عشق عجیبی زمزمه می کند و این طریق عاشقی را تا بعد از عملیات کربلای 4 در سال 65 ادامه می دهد تا اینکه...
شب سه شنبه بود و همرزمان واحد دیده بانی توپخانه لشکر 7 حضرت ولی عصر(عج) در کنار هم در خرمشهر می گفتند و می شنیدند و شاید از رزم خویش و خاطرات گذشته سخن می راندند؛ اما «سید رضا» را بی قراری عجیبی فرا گرفته بود؛ آخِر، موعد قرار عاشقی بود و معشوق منتظر! و قرار وصال یار در ساعت 11 هر سه شنبه شب، امضا شده بود ؛ او آن شب خود را از «صادق الوعد»ی دور می دید...
شب سه شنبه بود و همرزمان واحد دیده بانی توپخانه لشکر 7 حضرت ولی عصر(عج) در کنار هم در خرمشهر می گفتند و می شنیدند و شاید از رزم خویش و خاطرات گذشته سخن می راندند؛ اما «سید رضا» را بی قراری عجیبی فرا گرفته بود؛ آخِر، موعد قرار عاشقی بود و معشوق منتظر! و قرار وصال یار در ساعت 11 هر سه شنبه شب، امضا شده بود
هر چه بود گذشت؛ و گفت و شنود همسنگران به انتها رسید و خواب شیرین چشمان همه را ربود، جز «سید رضا» که با دلی غمگین عذر تقصیر به پیشگاه یار برد که مولای من! « سزاوار نبود و از ادب بدور بود كه با این برادران اینگونه رفتار نمایم و از میان جمعشان برخیزم »
صد تکبیر مقدمه زیارت جامعه کبیره را سر داد که ناگاه چشمانش بسته شد و پرده کنار رفت و دید آنچه را که باید می دید...
«متوجه شدم كه به حالت دو زانو در برابر آقا و سرور و مولای بزرگواری با قامتی رشید و دیبائی لطیف و درخشان بر تن، نشستهام و تعدادی با لباس ساده نظامی كه سه نفر سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ برگرد آن حضرت به حالت دو زانو نشسته بودند كه آن سیّد جلیل القدر به من خطاب نمود كه: سیّد ناراحت نشو ، همین كسانی كه تو با آنان همنشین میباشی من هم با تعدادی از ایشان همنشین میباشم ،بعد از گفتاری چند با آن عزیزجان متوجه شدم كه سیّد ما و مولای ما و امام ما حضرت حجه بن الحسن العسكری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فدا است. بعد از چند لحظه دیدم پرده جلو آمد و چشم هایم باز گردید. با حالت تضرع و ابتهال و زاری و گریان در حالی كه قابل وصف برایم نبود و در پوست خویش نمیگنجیدم زیارت جامعه را خواندم...»
آن شب گذشت و راز سر به مُهر دلدادگی «سید» به امامش برای هیچکس گشوده نشد اما بعدها...