eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
4.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 خاطره شنیدنی رهبر انقلاب از سخنرانی مرحوم ابوترابی در حسینیه امام خمینی پس از آزادی از اسارت رژیم صدام 👆 انتشار به مناسبت تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پاسیاد پسر خاک» در رویداد ملی «آزادگان ایران» 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 چقدر جای امام خالیست ✏️نخستین دیدار جمعی از آزادگان با رهبر انقلاب اسلامی در سال ۶۹ 🗓 ۲۶مرداد، سالروز آغاز بازگشت آزادگان دوران دفاع مقدس به میهن اسلامی 💻 Farsi.Khamenei.ir
🔹شهید محمدعلی بنی‌اسدی در دفاع مقدس ۱۲ روزه در برابر رژیم صهیونیستی ایستاد و جانش را در راه وطن تقدیم کرد. آنچه می‌خوانید روایت مادری است که از آخرین تماس فرزند شهیدش می‌گوید. 🔹 نمی‌دانستم آخرین بار است که محمدعلی تماس می‌گیرد.اگر می‌دانستم، گوشی را زمین نمی‌گذاشتم... 🔹با صدایی آرام، اما لرزان ادامه می‌دهد: به او گفتم مادر مواظب خودت باش... گفت: مادر من سرباز انقلابم. مادر، اگر چیزی از تو بخواهم... اگر شهید شدم... برایم انجام می‌دهی؟ 🔹نمی‌دانستم چه بگویم. انگار برق از سرم پرید. یک‌باره گریه‌ام گرفت، نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. پسرم محمدعلی گفت: مادر، صبور باش. هنوز چیزی نشده. اما اگر اتفاقی افتاد، چند خواهش ازت دارم. ماه رمضانِ آخر، دو سه روز را به خاطر مأموریت نتوانستم روزه بگیرم؛ می‌شود برایم بگیرید؟ وقتی بچه بودم، چند نماز صبح‌ام قضا شد؛ اگر توانستید برایم بخوانید؛ خواهش دیگری هم دارم؛ حقوق آخرم را به سپاه برگردانید که اگر در کاری کم گذاشتم، مدیون بیت‌المال نمانم. 🔹بغضم ترکید. طاقت شنیدن نداشتم، حرفش را قطع کردم. حسین، پسر بزرگم را صدا زدم و گفتم: بیا ببین محمدعلی، برادرت، چه می‌گوید... 🔹بغض دلم را می‌فشرد و اشک امانم نمی‌داد، صدای علی هنوز در گوشم زنده است. نه فقط صدا، که ایمانش، شرمش، تقوایش و وصیتش که تا همیشه روی دلم مانده است: نمی‌خواهم مدیون بیت‌المال بمانم.
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امتحانات الهي شیخ اسماعیل رمضانی
خدایا! اگر در رکاب امام زمان هزاران بار قطعه قطعه شوم و دشمنانت از شدت کینه مرا بسوزانند و خاکسترم را بر باد دهند و هر بار تو جان دوباره به من بدهی؛باز هم آن جان را در راه دفاع از دینت در رکاب امام‌زمان نثار می‌کنم؛ولی،ننگ زندگی در زیر پرچمی غیر از پرچم امام‌زمان را روی پیشانی خودم نخواهم گذاشت..! -
5.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗯چند روز پیش طبق وظیفه شغلیم رفتم دیدار مادری که خانه اش پر بوداز بوی پسر شهیدش.. 🗯هر گوشه خانه، یادگاری از او نفس می‌کشید؛ موتور جوانی‌اش، تشک و پتویش، حتی دیگی که با عشق برای روز عروسی‌اش خریده بود. پسرش، یک بسیجی غواص، سال‌ها پیش دل به دریا زد، اما پیکرش هرگز برنگشت. وقتی قصه را تعریف می‌کرد، بغضش شکست و جمله معروفی داشته که میگفت: “از همان روز، دیگر ماهی نخوردم… همین ماهی‌ها بدن پسرم را خورده اند.” این سال‌ها، با همان دلتنگی زندگی کرد… هر صبح، در دل دعا کرد که شاید پیکر پسرش بیاید، و هر شب، با عکس او درد دل کرد. امروز خبر رسید که این مادر صبور هم پر کشید… رفت تا بعد از سال‌ها چشم‌به‌راهی، بالاخره در آغوش پسرش آرام بگیرد. 🗯امروز، آسمان مهمان دیداری شد که زمین حسرتش را چشید. ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ ✅کانال رسمی 👇 https://eitaa.com/joinchat/4187095234C31181dd1f9
ان‌شاءالله تا دقایقی دیگ ۲۲.۳۰ برنامه شهید سعید قره داغی از شبکه ۲ سیما پخش می‌شود.
⭕️ ۲۶ مرداد سالروز بازگشت اسرای سرافراز 🔹امام خمینی (ره): «اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.» 🔹این شهید بزرگوار از نیروهای اطلاعات عملیات مشهد بود که در عملیات کربلای ۴ اسیر شد. پس از پی بردن به هویتش در همان روزهای اول اسارت، تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفت. 🔹در بازداشتگاه مخفی تکریت ۱۱، بعثی ها او را به قلاب پنکه سقفی آویزان کردند، مدتی بعد در آب جوش انداختند، با یک کابل فشار قوی بالای ۵۰۰ ضربه بر کمرش زدند، با پا شیشه پنجره سرویس بهداشتی را شکستند و بدن نیمه جان و لخت شده اش بر روی آن انداختند و او را غلط دادند و سپس بر زخم هایش نمک پاشیدند و با یک فرچه مخصوص شستن لباس به شدت زخم هایش را خراشیدند و سیم برق را در حالی که دستانش بسته بود به او متصل کردند! 🔹فریادهای او فضای حمام را پرکرده بود و در حالی که از ائمه اطهار (ع) یاری می‌طلبید، یک بعثی شمر صفت به نام عدنان برای اینکه استغاثه‌های وی به درگاه خداوند و فریادهای یا زهرایش را خفه کند، یک صابون را در دهن او گذاشت و با پوتین محکم بر روی آن کوبید و صابون در گلویش گیر کرد و با شهادتی مظلومانه به کاروان شهدا پیوست! او کسی نبود جز شهید محمد رضایی از مشهد🌷🌷 🔸راوی: «آزاده سرافراز سید محسن حیدری»