الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#شهید_احمد_علۍ_نیرے ✍ ایشان در تابستان ۱۳۴۵ در روستای آینہ ورزان دماوند چشم بہ جهان گشود. از هما
خاطره:
رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آنها بود با آنها میخندید با آنها حرف میزد و... احمد هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمیدانست. در حالی که همه میدانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که احمد خداوند را به گونهای دیگر میشناسد و بندگی میکند! ما نماز میخواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا میدیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا لذت میبرد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه میکند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه میگفت و میخندید. من فقط میدیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام میداد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر می داد ،امربه معروف ونهی از منکر
را فراموش نمی کرد
دکتر محسن نوری از دوستان شهید میگفت:یک روز بهش گفتم من نمیدانم چرا توی این چند سال اخیر شما در معنویات رشد کردی .می خواست بحث را عوض کنداما سوالم را تکرار کردم . گفتم حتما علتی داره.گفت اگه طاقتش رو داری بشین تا برات بگم.
یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند.یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری روآب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم . همان جا پشت درخت مخفی شدم …می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت وکنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن .همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم …
از جایی دیگر آب تهیه کردم ورفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت . گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم ومناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد به اطرافم نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد!!! همه می گفتند سبوح القدوس و ربنا الملاکه والروح…
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…”
در سال ۱۳۹۱ ،دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد اقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ،بدست آمد که حاوی نکات عجیب با دست خط خود ایشان بود. گویی او همیشه چشمانش باز بوده! واو بارها به ملاقات مولایش رسیده بود!.در آخرین صفحه نوشته بود که در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی(عج) را زیارت کردم…
کرامت پس از شهادت 💔😔😭
من تا روزهای آخر همیشه همراه احمد آقا بودم. به یاد دارم یک روز از مریضی مادرم به احمد آقا شکایت کردم. گفتم: هر کاری کردیم مادرم خوب نشده. دکترها جوابش کردن. و بعد گریهام گرفت. احمد نگاه خاصی به چهرهی من انداخت و گفت: ناراحت نباش، مادرت خوب میشه!
فردای آن روز مادرم خوب شد! مادرم دیگر دچار بیماری نشد تا یک سال بعد.
سال بعد و در روزهای آخری که با احمد آقا بودیم دوباره رفتم به سراغ احمد آقا. به خاطر مریضی مادرم ناراحت بودم. لبخندی زد و گفت: خوب میشه انشاءالله. و بعد به طرز عجیبی مادرم خوب شد!
یک سال از شهادت احمد آقا گذشت. دوباره مریضی مادرم برگشت. حال مادرم بسیار بدتر شده بود. «یاد جمله امام خمینی افتادم که فرموده بود: این قبور شهدا تا ابد، دار الشفاء خواهند بود.» گفتم: احمد آقا فدات بشم. این بیماری مادر ما شده یک سال یک سال! شما زندهای و از همه چیز خبر داری. شما از خدا بخواه که این مریضی مادرم برای همیشه حل بشه!
این را گفتم و برگشتم.
مادرم فردای آن روز خوب شد؛ در حالی که همهی پزشکان از مادرم قطع امید کرده بودند امّا به دعای احمد آقا مادرم شفا یافت و با گذشت سالها از آن ماجرا، دیگر دچار آن مریضی نشد!
منبع: کتاب «عارفانه» – شهید احمدعلی نیّری، انتشارات شهید ابراهیم هادی، چاپ ۱۳۹۲؛ ص ۱۲۷
💔💔💔💔💔
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تاریخ_شهادت
🌷شهید احمد علی در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ در طے عملیات والفجر ۸ بہ آرزوی دیرینہ اش رسید و بہ لقاء الله پیوست🕊
یڪی از دوستانش ڪہ شاهد لحظات قبل از شهادت ایشان بود،چنین نقل می ڪند:
" در لحظہ شهادت ترڪشی بہ پهلویش اصابت ڪرد ،وقتی بہ زمین افتاد از ما خواست ڪہ او را بلند ڪنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو بہ سمت ڪربلا دستش را بہ سینہ نهاد و آخرین ڪلام را بر زبان جاری ڪرد
" السلام علیڪ یا ابا عبدالله "
پیڪر شهید احمد علی نیری ، در بہ هنگام خاڪ سپاری، دستش بہ نشانہ ادب بہ ابا عبداللہ هنوز بر روی سینہ اش قرار داشت
برای من عجیب بود . چرا طلاب علوم دینی و شاگردان استاد ،که معمولا انسان های صبوری هستن ،در فراق این دوست طاقت از کف داده اند !؟
پیکر شهید را داخل قبر گذاشتن و لحد را چیدند. شخصی که آخرین لحد را گذاشت،و بیرون آمد رنگش پریده بود !
پرسیدم:چیزی شده؟!
گفت: وقتی آخرین سنگ را عوض کردم ناگهان بوی عطر فضای قبر را پر کرد .
باور کنید با همه ی عطر های دنیایی فرق داشت!
امروز مراسم ختم این شهید است.رفقا گفتند:خود استاد حق شناس در مراسم حضور میابند!فراق این جوان برای استاد بسیار سخت بود.
من در اطراف مسجد امین الدوله ایستادم. می خواستم به همراه استاد وارد مسجد شوم . دقایقی بعد این مرد خدا از کوچه عبور کرد و به همراه چندین تن از شاگردان به مسجد نزدیک شد .
این پیر دل اهل دل درب جلوی مسجد سرشان را بالا آوردند و نگاهی به اطرافیان کردند .
بعد با حالتی نالان و افسرده گفتند :اه اه آقا جان.... دوباره دهی از حسرت کشید و فرمودند :《 بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می کنید؟!》
...شب موقع نماز فرا رسید .در شب های دوشنبه و غروب جمعه ایشان مجلس موعظه داشتند. یک صندلی برایشان می گذاشتند و این مرد وارسته مشغول صحبت می شد.
ان شب بین دو نماز سخنرانی نداشتند اما از جا بلند شدند و روی صندلی قرار گرفتند .
بعد شروع به صحبت کردند . موضوع صحبت ایشان به همین شهید مربوط میشد .
در اواخر سخنان خود دوباره آیه از سر حسرت در فراق این شهید کشیدند .
بعد در عظمت این شهید فرمودند :《این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم.از احمد پرسیدم چه خبر ؟
به من فرمود :تمام مطالبی که (از برزخ و..)می گویند حق است از شب اول قبر و سوال و.. اما مرا بی حساب و کتاب بردند .》
شهید احمد علی نیری پس از گذشت 28 سال از زمان شهادتش برای ما زمینیان به جا مانده، بسیار غریب وناشناخته بود .تا اینکه در سال1392 کتابی بانام " عارفانه" از این شهید بزرگوار به چاپ رسید که حاوی ذره ای از معرفت ،شناخت وکرامات ایشان بود.که البته شناخت مردان مرد را راهی به جز شناخت مسیر رسیدن به باری تعالی نیست واینانند که اشکار می سازند آنچه را که پروردگار وعده داده است در ایات الهی اش..
مزار احمد آقا ،قطعه 24 بهشت زهرا(س)
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهید احمد علی نیری پس از گذشت 28 سال از زمان شهادتش برای ما زمینیان به جا مانده، بسیار غریب وناشناخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽
#دعای_مکارم_الاخلاق
فراز هشتم
خدایا بر محمد و آلش درود فرست،
و مرا به زیور شایستگان بیاراى،
و زینت اهل تقوا را در این امور بر من بپوشان:
در گستردن سفره عدل،
و فرو خوردن خشم،
و خاموش کردن آتش فتنه،
و جمع کردن پراکندگان،
و اصلاح بین مردم،
و آشکار نمودن کارهاى خوب،
و پوشاندن عیوب،و نرمخویى، و فروتنى، و خوشرفتارى، و وقار، و حسن معاشرت، و سبقت جویى به فضیلت،
و اختیار کردن تفضّل بر دیگران،
و چشم پوشى از سرزنش دیگران،
و بخشش رایگان به غیر مستحق،
و گفتن سخن حق هر چند سنگین و گران باشد،
و ناچیز دانستن نیکى را در گفتار و رفتارم هر چند زیاد باشد،
و بسیار شمردن شرّ را در گفتار و رفتارم هرچند اندک باشد.
و همه این خصلتها را به وسیله تداوم اطاعت،
و همراهى با جماعت مسلمین،
و فرو گذاشتن اهل بدعت و عمل کننده به رأى ساختگى در دین، کامل ساز.
#ان_احسن_الحسن_الخلق_الحسن
1_4970039101555212389_1397-3-23-16-40.mp3
زمان:
حجم:
2.12M
🎧🎧
#حتما_گوش_کنید👆
🎤استاد #دانشمند
💠یه جوری زندگی کن که آبروی امام زمان (عج) باشی
مثل شهید #حججی که....