سلام علیکم
اعمال امروزمان را از طرف عالم شهید🌷
شهید محراب🌷
سید اسدالله مدنی🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام
زندگی نامه شهيد آيت الله مدنی
يكي از روزهاي سال 1292 شمسي (1323 ق) در خانه با صفاي آقا ميرعلي از سادات محترم آذر شهر - كودكي پا به عرصه زندگي گذاشت كه بعدها خدمات گرانقدري به اسلام و مسلمين كرد.
عشق و ارادت پدرش به امير مؤمنان علي (ع) او را بر آن داشت تا براي فرزندش يكي از القاب آن حضرت يعني (اسدالله) را نام بگذارد.
اسدالله در چهار سالگي مادر خود را از دست داد و در كنار پدر و در دامان نامادري پرورش يافت . هر چه بود روزهاي سخت و حساس كودكيش سپري شد ، و او در جوار پدر روز به روز قد كشيد و با تربيتي اسلامي پا به دنياي نوجواني گذاشت.
در آن روزها آقا ميرعلي در بازارچه بزازان (آذرشهر) مغازه كوچكي داشت كه از راه آن امرار معاش مي كرد. او هر چند گاه دست اين نوجوان را مي گرفت و در كتاب خود مي نشاند و براي او از رنج و درد روزگار گذشته حكايتها مي گفت.
هنوز شانزده بهار از عمر سيد اسدالله سپري نشده بود كه چراغ زندگي پدر نيز به خاموشي گراييد و او در ميان امواج متلاطم درياي مشكلات تنها ماند و لبخند شادي، مدتها از چهره اش رخت بربست ، سيد اسدالله در آن سنين نوجواني ناچار مسؤوليت اداره زندگي نامادري و سه كودك يتيم را به عهده گرفت او از آن پس ، بسياري از اوقات خود را در مغازه پدر سپري مي كرد و براي گذران زندگي بر تلاش شبانه روزي اش مي افزود.
در سلك سالكان
سيد اسدالله در اوايل جواني بود كه به سلك طالبان علم و كمال راه يافت ، هر چند در زمان حيات پدر خواندن و نوشتن را در حد ابتدايي در مدرسه طالبيه تبريز فرا گرفته بود، اما مرگ پدر و گيردار مشكلات زندگي مدتها او را از اين راه باز داشت .
سيد در دوراني كه ديگر سايه مهر پدر بر سر او و خانواده اش نبود، در كنار سامان بخشيدن به وضع معيشتي خانواده ، با پشتكاري وافر به تحصيل علوم مي پرداخت .
زماني كه سيد براي تحصيل علم تصميم به هجرت گرفت ، اسلام و روحانيت روزگار سختي را مي گذراندند، از يك سو رضاخان پهلوي در اوج قدرت و استبداد، فعاليت علماي اسلام را محدود ساخته بود و از سويي ديگر ظهور روشنفكران غربگرا و سرسپرده به فرهنگ بيگانه در ايران، عرصه تلاش براي تبليغ احكام و ارزشهاي اسلام را تنگ تر مي نمود. سيد در چنين روزگاري حجره بزازي پدر را رها كرد و در حاليكه زندگي نيز به كامش شيرين بود، دوباره با رنج و محنت غربت همنشين گرديد و هيچگاه اوضاع سخت زمان و ملامت دوستان در او اثر منفي نبخشيد.
وقتي دوستانش به او مي گويند:اكنون وقت اين سفر نيست چرا كه رضاخان علما را نمي گذارد فعاليت و تبليغ داشته باشند،سيد در پاسخشان جواب مي گويد: (حداقل كه براي خودم ملا و واعظ مي شوم) و اين را بسي بزرگ مي شمارد.
حوزه علميه قم
قلب لبريز از عشق و شعف به معارف اسلامي او را واداشت كه سالها در جوار بارگاه فاطمه معصومه(س)ماندگار شود و از محضر بزرگان دانش فقه،اصول و فلسفه بهره مند گردد. سيد مدني در مدتي كه در اين شهر بود در پاي درس آيت الله حجت كوه كمري و آيت الله سيد محمدتقي خوانساري حاضر مي شد و روز به روز به اندوخته هاي علمي خود مي افزود و با شرايط سخت اقتصادي و فقر مالي آن عصر حوزه علميه قم ،در دروس خود پيشرفت قابل توجهي مي نمود.
در محضر امام
امام خميني كه از شاگردان برجسته آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حايري به شمار مي رفت . و ساليان دراز در مكتب درسي و اخلاقي ايشان و اساتيد ديگر تلمذ كرده بود در آن زمان خود، از استادان پرآوازه حوزه در فقه و اصول و فلسفه محسوب مي شد.
سيد اسدالله مدني چهار سال در محضر امام خميني حضور يافت و از دروس فلسفه، عرفان و اخلاق ايشان بهره فراوان برد و همين درس نيز موجب گشت امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بيايد و عشقش نسبت به ايشان فزون يابد.
به سوي نجف ، شهر بلند آواز
نجف اشرف از شهرهايي است كه پس از اسلام احداث گرديد .
در سال چهلم هجري وقتي پيكر پاك امام علي (ع) در اين سرزمين به آغوش خاك سپرده شد، ديار نجف به ديار افلاكيان پيوست و كعبه آمال شيفتگان آن حضرت گرديد. و رفته رفته به صورت شهر بزرگي درآمد و ديار هجرت علما و ابرار شد.
در سال 448 (ه.ق) شيخ طوسي به اين شهر هجرت كرد و در آن به تدريس علوم اسلامي مشغول گرديد . و كم كم ديگر دانشمندان اسلامي و شيعيان نيز روي بدان سو نهادند و بدين سان به همت شيخ بزرگ طوسي حوزه علميه نجف اشرف بنيانگذاري شد.
از آن پس حوزه نجف از آثار و بركات فراواني برخوردار گرديد . هرچند در طول سالها، حوادت تلخي را از سر گذراند. اما همواره به عنوان پايگاه بزرگ اسلام مطرح بود . اوايل قرن سيزدهم هجري بود كه حضور دانشمنداني چون آيت الله شيخ محمد حسين كاشف الغطا و آيت الله شيخ محمد حسين نجفي (صاحب جواهر) و شيخ انصاري در آن ، بر شكوه اين شهر افزود و از آن پس ،نام پرآوازه نجف در هر شهر و ديار اسلامي طنين افكن بود .
سيد اسدالله مدني كه جواني طالب كمال بود اين آوازه را سالها پيش ، از دور شنيده بود. او در سال 1363 (چهل سالگي) به زيارت خانه خدا رفت و پس از اتمام مراسم حج ، بي درنگ به سوي نجف اشرف روانه گشت و از همان اوان ورودش به حوزه علميه ، بساط درس و بحث علمي را پهن كرد و در اندك زماني رشد نمود آيت الله مدني به جهت خلاقيت و در عين حال متانت خويش هميشه مورد توجه اساتيد حوزه علميه نجف بود و به دستور آيت الله سيد محسن حكيم در دروس مختلف تدريس مي كرد . او هنوز چند سالي از حضورش در نجف اشرف نگذشته بود كه از اساتيد بزرگ در حوزه علميه نجف بشمار رفت.
اجتهاد در ابواب مختلف فقهي و علوم عقلي كه آرزوي هر طالب علم و كوشا در مسير تحصيل است و سالها حتي در ايام كهولت سن به دنبال آن مي گردد،چيزي بود كه آيت الله مدني در دوران جواني بدان رسيده بود، تا جايي كه آيت الله حجت در همان زمان، مقام علمي او را اينگونه توصيف مي كند . (ايشان در منقولا (فقه) و در معقول (علوم اصول و فلسفه)مجتهدند..)
در حوزه علميه نجف نيز اساتيد و علما از او به عنوان مجتهد داراي دقت نظر و سرعت انتقال مفاهيم علمي ، ياد مي كردند.
آيت الله مدني همان گونه كه در مقابل بارگاه قدسي امام علي(ع) زانوي ادب بر زمين مي نهاد و روز و شب به پالايش روح و شكستن (بت نفس) همت مي گماشت، در فضاي آكنده از معنويت حوزه علميه نيز تلاشگري خستگي ناپذير به شمار مي رفت . او كه از دانش و معارف بزرگاني چون آيت الله حكيم و آيت الله سيد الوالحسن اصفهاني و سيد عبدالهادي شيرازي بهره مي برد و مدارج علمي را به سرعت پشت سر مي نهاد،روز به روز بر درخشش شخصيت علمي و معنويش نيز افزوده مي شد تا جايي كه به اندك زماني توجه اساتيد بزرگ را به خود معطوف داشته بود آقاي راستي كاشاني كه در آن زمان از دوستان نزديك ايشان به شمار مي رفت در توصيف مقام علمي ايشان چنين مي گويد:.. در آن ايام كه ما در خدمتشان بوديم مراحل اجتهاد را طي كرده و مشغول تدريس دروس مختلف بودند و از درس ايشان محصلين زيادي استفاده مي نمودند، به گونه اي كه در نجف از همه درسها، درس ايشان پرجمعيت تر بود، و شاگردانشان با يك عشق و علاقه خاصي در درس ايشان شركت مي جستند.
البته عظمت مقام علمي ايشان بر كسي پوشيده نبود اما تقوا و روح پيراسته او هرگز اين اجازه را به وي نمي داد كه او را (آيت الله) خطاب كنند و به اطرافيانش مي گفت: شما چه حجتي داريد كه به من آيت الله مي گوييد ؟!
او خود مي گويد: وقتي در نجف بودم عده اي از من خواستند رساله بنويسم كه مخالفت كردم ، براي اين كه مرجعي چون حضرت آيت الله خميني وجود داشت كه بايد همه از ايشان تقليد مي كرديم)
مدنی مبارزات سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در قم آغاز کرد و در اولین فعالیتهای خود مدتی به زادگاه خود آذرشهر بازگشت و علیه نفوذ اقتصادی، اجتماعی بهائیان در آذرشهر سخنرانیهایی کرد که به اخراج بهائیان از شهر منجر شد. در پی آن شهربانی آذرشهر وی را مدتی به همدان تبعید کرد.[۷]
هنگامی که سید مجتبی نواب صفوی برای اعدام احمد کسروی به ایران میآمد، آیتالله مدنی اندوختهای را که برای خرج ازدواجش کنار گذاشته بود، به نواب داد.[۸]
در دورۀ زمامداری جمال عبدالناصر در مصر، مدنی در رأس هیئتی از علمای ایرانی حوزه علمیه نجف برای افشاگری علیه دولت کودتای فضلالله زاهدی به آن کشور سفر کرد.[
در پنجم مرداد سال ۱۳۴۱ وی از عراق وارد همدان شد و در جریان اعتراض به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سخنرانی خود در مسجد جامع همدان، مردم این شهر را به حمایت از مبارزات حوزۀ علمیه قم فراخواند[۱۰] و در کنار سایر علمای همدان تلگراف اعتراضآمیزی نسبت به تصویب این لایحه به اسدالله علم مخابره کرد[۱۱]
پس از درگذشت آیتالله سید محسن حکیم، مرجعیت آیت الله خمینی را در همدان مطرح کرد؛ بهطوری که ساواک گزارش داد وی بیش از یک سوم اهالی همدان را مقلد امام کرده است. رفتوآمدهای وی به همدان و نجف تا اوایل سال ۱۳۵۰ ادامه پیدا کرد و در این زمان به دعوت مردم و روحانیون شهر خرمآباد به آن شهر رفت.[۱۲]
در خرمآباد فعالیت خود را با تدریس درس خارج در حوزۀ علمیۀ کمالوند آغاز کرد و پس از مدتی سرپرست این مدرسه شد. با گذشت زمان اندکی به عنوان وکیل تامالاختیار امام خمینی و نمایندۀ ایشان به روحانیان و مردم خرمآباد معرفی شد. با ادامۀ سخنرانیهای سیاسی مدنی، در مهرماه ۱۳۵۴ از ساواک تهران به ساواک لرستان دستوری ابلاغ شد که وی به مدت سه سال به منطقۀ نورآباد ممسنی اعزام گردد و مجددا در مرداد ۱۳۵۶ محل تبعید وی به گنبدکاووس تغییر پیدا میکند. به دلیل بیماری ایشان، کمیسیون امنیت اجتماعی خرم آباد محل تبعید وی را از مرداد ۱۳۵۷ به شهرستان مهاباد تغییر میدهد.[۱۳]
با محاصرۀ منزل امام خمینی در مهر ماه ۱۳۵۷ در نجف وی همراه جمعی از روحانیون تبعیدی با صدور اعلامیهای به این اقدام رژیم بعثی عراق اعتراض نمود.[۱۴]
اوایل دی ماه ۱۳۵۷ در میان استقبال مردم همدان وارد این شهر شد و رهبری مبارزات ضد رژیم مردم را بر عهده گرفت. در ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ که لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه برای سرکوبی مردم انقلابی به سمت تهران به حرکت درآمد، با دستور وی مردم کفنپوش همدان با دست خالی ضمن تقدیم شماری شهید، از حرکت تانکها جلوگیری کردند
دهم آبان ۱۳۵۸ با حکم امام به عنوان امام جمعه تبریز منصوب شد[۱۹] امامت جمعه وی با مخالفت اعضای حزب جمهوری خواه خلق مسلمان روبهرو شد و چند مرتبه جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند.[۲۰]
پس از آغاز جنگ، مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام تلاش میکرد وی با پوشیدن لباس رزم و شرکت در جبهههای نبرد، حضور در کنار نیروهای ایرانی و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق رزمندگان بود.[
آیت الله سید اسدالله مدنی در ساعت ۱۳:۴۵ بیستم شهریور ۱۳۶۰ پس از اتمام مراسم نماز جمعه توسط سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید و در بیست و یکم شهریورماه پیکر او در تبریز و قم تشییع و در حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد. امام خمینی در پیامی وی را شخصیتی دانست که عمری را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند و جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمیاندیشید.
تشرف آیت الله مدنی محضر حضرت صاحب الزمان(عج)
تشرف آیت الله مدنی محضر حضرت صاحب الزمان(عج)
مرحوم آيتالله مجتهدی تهرانی که از علمای تهران بودند، نقل کردند: شبی در نجف بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آيتالله شهيد مدنی و خلوت شدن مسجد، ناگهان دیدم آقای مدنی شروع به گریستن کرد.
چون به من اظهار لطف داشتند به خودم جرأت دادم و علت گریه ناگهانی ايشان را پرسیدم.
ایشان فرمودند: بعد از نماز یکی گفت: امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیده است که به او فرمودهاند: "ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هيچ کدام برای فرج من دعا نکردند".
من هم تا این را شنیدم متأثر شدم و گریستم.
آيتالله مجتهدی فرمودند: بعدها متوجه شدم امام زمان (عج) این گلایه را به خود ایشان (شهید مدنی) گفته بودند.
شادی روح مطهر و علو درجات
شهید محراب🌷
شهید مدنی🌷
صلوات
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌺