eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
حدودا شهریور ۱۳۹۶ بود به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) رفته بودیم. زمانی‌که به مزار شهید علی امرایی رسیدیم، آقا محمد گفتند، دوستانم می‌گویند: شبیه شهید امرایی هستم. سپس با خنده ادامه دادند: اگر شهید شدم، من را هم در قطعه ۲۶ خاک کنید. به شوخی گفتم: بالاخره شما می‌خواهید پیکر داشته باشید یا خیر؟ چون همیشه دعا می‌کردند هنگام شهادت ذره‌ای از بدن خود باقی نماند. پاسخ دادند: ان‌شاءلله پیکری باقی نمی‌ماند؛ اما اگر پیکرم بازگشت در این قطعه به خاک سپرده شوم؛ اما سنگ مزار نداشته باشم، چراکه به دلیل بازگشت پیکر شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر شرمنده حضرت زهرا (س) نباشم. شب قبل از اعزام برای زیارت به قم رفتند. مرتبه دوم اعزام، هم من و هم همسرم حال عجیبی داشتیم؛ اما در مورد آن با یکدیگر صحبت نمی‌کردیم. از روزی که اعزام شدند تا دو هفته تب و لرز داشتم؛ اما به دلیل مراعات حال همسرم، دلتنگی خود را بروز نمی‌دادم. ۲۹ روز از نبودن همسرم می‌گذشت که عکس شهید را با نام شهید در اینترنت دیدم. آقا محمد سپرده بودند زمانی‌که به شهادت رسیدم بی‌تابی نکنید و برای امام حسین (ع) گریه کنید و فقط برای شهادت ائمه (ع) مشکی بپوشید.
در مورد نحوه شهادت ایشان گفتند : آقاا محمد در مسیر حرکت خود در منطقه‌ای که خالی از سکنه بود، زیر آتش شدید دشمن، خانواده‌ای را می‌بینند که برای نجات فرزند مریض خود تقاضای کمک می‌کند. وی ابتدا مسلح وارد خانه شده تا یقین حاصل کند، تله نمی‌باشد؛ سپس با تمام وجود برای نجات جان کودک تلاش می‌کنند و دکتر می‌آورند. آن خانواده نیز برای وی دعا می‌کند. ساعاتی بعد در همان عملیات آقا محمد به شهادت می‌رسند. گاهی که فرصتی پیش می‌آمد، ما به رفتار‌های یکدیگر نمره می‌دادیم. به یاد دارم روزی پرسیدم: دوست دارید دیگران از کدام خصوصیات اخلاقی شما یاد کنند؟ آقا محمد گفتند: شجاعت؛ من گفتم: صبوری. با شهادت محمد هر دو به خواسته خود رسیدیم. وی معنای شجاعت، دلیری و غیرت را به کمال خود رساند و با شهادت خود نیز درس صبر را به من آموخت.
پدر شهید عبداللهی از فرماندهان و پیشکسوتان تخریبچی دفاع مقدس است . ایشان در مراسم تشییع فرزندشان گفتند: خودم و هزاران مرتضی فدای رهبر پدر شهید عبداللهی در مراسم وداع با پیکر فرزند شهیدش گفت: مرتضی را از جان‌ودل بزرگ کردم و فکر نکنید دلم برایش نمی‌سوزد اما چیزی بزرگ‌تر از مرتضی وجود دارد و آن اسلام است، امروز نیز پرچم اسلام در دست رهبر انقلاب قرار دارد، خودم و هزاران مرتضی فدای رهبر. وی با بیان اینکه مرتضی با شهادت خود معنی تبعیت از رهبر را نشان داد، افزود: هر کسی می‌خواهد برای مرتضی کاری انجام دهد دنبال‌رو رهبر باشد و شفاعت این شهید که شامل دوستان و خانواده و بسیاری از افراد می‌شود مشروط به حب رهبر است. این پدر شهید با سر دادن فریاد مرگ بر آمریکا، تصریح کرد: آفرین بر مرتضی که با شهادت خود معنی مرگ بر آمریکا گفتن خانواده ما را نشان داد.
امروز ۸ شوال سالروز تخریب قبور بقیع به دست وهابیت خائن و وصیت شهید امروز بر خاکی بودن قبرش به یاد قبور خاکی ائمه بقیع و قبر گمگشته مادر سادات عجب شباهتی سپری می شود این ظلم، عدو می بازد می رسد آنکه خداوند به او می نازد باشد آن روز ببینند همه عالمیان در بقیع حضرت مهدی (عج) حرمی می سازد سلامتی و فرج ❣️آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف❣️ صلوات
▫️آقاشیخ جعفر مجتهدی(ره) 🌹حضرت حر تا وقتی که امیر بود بندگی(غلامی) #یزید را می‌کرد؛ و از وقتی که غلام #امام_حسین (علیه السلام) شد، به امیری رسید و بر دل‌ها حکومت کرد. 🔸شرمندگی حضرت حر، مایه سرافرازی او شد.
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 مراقبت رفتاری بر دعای مکارم الاخلاق 👇👇👇 سر سفره ی شهدایی هستیم که ✅ خادم القرآن هستند ✅ با زبان روزه به شهادت رسیدند ✅ شهدای ماه رمضان وعید فطر ✅ شهدایی که در صدق وصداقتشان آزمون سنگین پس دادند👌
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 م
بیست ودومین روز از چله ی چهاردهم مهمان سفره ی ❣ حر انقلاب شهید شاهرخ ضرغام❣ هستیم. 👇👇👇👇
نام : شاهرخ ضرغام نام پدر : صدرالدین تاریخ تولد : ۱۳۲۸ محل تولد : تهران تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359 محل شهادت : آبادان اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد . شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد . در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و... اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ..
پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده! زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد .
بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره) وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد. می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد. همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی. ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و... هنوز در خاطره ها باقی است. شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند. وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم.
در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد. می گویند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. اما یاد او زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او سرباز ولایت بود. مرید امام بود. مرد میدان عمل بود و اینها تا ابد زنده اند. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است برجریده عالم دوام ما