eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
57515: 🌹مکاشفه شهیدعبدالحسین برونسی با حضرت زهرا( س ) 🌹شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. 😞 سید کاظم حسینی میگه : من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...😭 بهش گفتم: حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن !بچه های مردم دارن شهید میشن، ولی شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت : بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم ؟ گفتم: بله ؟ گفت: سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم : بچه ها اصلا نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت : خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت : وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت : آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم 😳 گفت : بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم 💪 چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد 😭 نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.😳 قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ گفت سید کاظم دست از سرم بردار! گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی☝️ گفتم باشه! گفت : تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛😔 اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😭 گفت : آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ایشالا تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی ✳ حالا ای برادر و خواهر از فراخوان دشمن برای اعتراض نترسید؛ این مملکت صاحب دارد و شما مامور خدا هستید ؛ پشت سر فرزند زهرا حرکت کنید که فرمودند جوانان امروز در آینده نزیک عزت و فخر جمهوری اسلامی را در دنیا خواهند دید . شما مامور به ادای تکلیف هستید نتیجه را خداست 🌷 شهداشرمنده ایم
هدایت شده از آقا تنها نیست
✅فرق امام خمینی(ره) با امام خامنه ای این است که امام خمینی ، بهشتی داشت ، رجایی داشت، مطهری داشت ، مفتح داشت وخود رهبر‌ی از بازوهای امام بودند... 🔴اما رهبر معظم انقلاب چطور... خودش باید به جای رجایی از مستضعفین دفاع کند خودش باید به جای مطهری مبانی را بیا کند، خودش باید به جای مفتح با دانشگاهیان هم کلام شود، خودش باید به جای بهشتی از گفتمان انقلاب دفاع کند... 🔸برای همین متهم می شود به جناحی بودن! ولی امام تا وقتی این افراد بودند نیازی به بیان مطالب جزئی نداشت... ✅کاش بتوانیم مطهری و رجایی و بهشتی امام خامنه ای باشیم کاش... 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
هدایت شده از شاخص
میخواست مدارکی‌رو در روز رای گیری میرحسین موسوی برای وزارت خارجه به مجلس ببره که نذاشتن از جلوی منزلش حتی حرکت کنه. 🔶14 مرداد سالروز شهادت حسن آیت ↘️eitaa.com/shakhes_1 ایتا ↘️http://sapp.ir/shakhes.1 سروش
هدایت شده از شاخص
🔴 ۶۰ گلوله برای شهادت سیاستمداری که در تصویب ولایت فقیه نقش داشت 🔺با پیروزی انقلاب اسلامی، در ۲۹ اسفند ۵۷ حزب جمهوری اسلامی با حضور جمعی از برجسته‌ترین چهره‌های انقلابی چون شهید بهشتی، امام خامنه‌ای و... تشکیل شد. 🔺 سید حسن آیت هم جزء اعضای شورای مرکزی حزب بود و سمت مهم دبیر سیاسی حزب را به‌عهده گرفت 🔺 او در فهرست مورد حمایت حزب جمهوری برای انتخابات مهم خبرگان قانون اساسی در 12 مرداد 58 هم حضور داشت و به مجلسی که وظیفه تدوین قانون اساسی حکومت انقلابی را به‌عهده داشت، راه یافت 🔺اینجا بود که آیت مهم‌ترین نقش‌آفرینی زندگی سیاسی خود را انجام داد و آن بحث ولایت فقیه بود 🔺 پیش‌نویس اولیه قانون اساسی که توسط گروهی از حقوقدانان نوشته شده بود و عمدتاً برگرفته از قانون اساسی فرانسه و بلژیک بود 🔺 طبیعی بود که در چنین پیش‌نویسی هیچ اثری از «اصل ولایت فقیه»، نهادهای انقلابی چون «سپاه پاسداران» و «شورای نگهبان» نبود 🔺حسن آیت در ابتدا پیگیرترین عضو خبرگان برای کنار گذاشتن کلی این پیش‌نویس بود؛ با همت او و شماری دیگر از اعضای خبرگان، در نهایت این پیش‌نویس کنار رفت و کار تدوین قانون اساسی از نو آغاز شد 🔺اینجا بود که باز آیت پیشگام مطرح شدن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی شد 🔺 شهید آیت در یکی از سخنرانی‌های خود در جریان مذاکرات تدوین قانون اساسی گفته بود: "ما «ولایت فقیه» را باید مثل سدی در مقابل «نفوذ غرب‌گرایی» در کشور به وجود بیاوریم 🔺 اما کار او در مجلس خبرگان قانون اساسی به همین جا ختم نشد. او نقش پررنگ خود را در قرار دادن «مسئولیت فرماندهی کل قوای مسلح» در «حوزه اختیارات ولی فقیه» همچنین «گنجاندن نام و مسئولیت‌های سپاه پاسداران» در قانون اساسی (اصل 150) هم ایفاء کرد 🌷سالروز شهادت شهید دکتر حسن آیت گرامی باد ↘️eitaa.com/shakhes_1 ایتا ↘️http://sapp.ir/shakhes.1 سروش
هدایت شده از شاخص
🔴 فراخوان کمک به شیعیان فوعه و کفریا که ۴ سال در محاصره تکفیری‌ها بوده و حالا بعد از خروج از حلقه محاصره در اردوگاه سیده زینب مستقرند ⭕️ فراخوان تهیه ۲۰۰۰بسته غذایی و دارویی 🔹لینک پرداخت آنلاین https://idpay.ir/movbeybor 🔹شماره کارت: 5022-2910-6743-2037 #نشر_حداکثری #جنبش_فراتر_ازمرزها @movbeybor_ir http://eitaa.com/joinchat/3690856460C5c97b280fe
هدایت شده از کانال امام رضا(ع)
✨☀️✨ هر جا دلی شکست به اینجا بیاورید اینجا بهشت شهر خدا، شهر مشهد است ... 【السلام علیک یا امام رضا(ع)】 ┄┅─✵💚✵─┅┄ 💠 @zamene_ahou
هدایت شده از کانون
عارف واصل آیت الله بهجت؛ مواظب این سید بزرگوار باشید او آبروی ایران و اسلام است. #مولای_من @shomarshmakuszohur
🌸🌿🌺🌿🌸🌿🌺🌿🌸🌿 ⬅️ دیدار رهبری با خانواده ی شهید🌷 ارمنی مانوکیان⬇️⬇️⬇️⬇️
.آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به كلیساهای‌شان زدیم كه آن‌ها از ما بی‌خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند. كمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از كلیساها و یك سری هم توی محله‌ها پیدا كردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا كردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت كردیم.توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌كنیم ومی‌گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یك چیزی می‌گوییم و كارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم كه از بسیج آمدیم كه بالاخره فرهنگش... بگوییم از دادستانی آمدیم كه باید دربروند كارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب كریسمس كه شب پاك شماهاست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم. برای نماز مغرب‌وعشا با یك تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسكورت كه حركت كرد به ما ابلاغ می‌كنند، می‌رویم سر كارمان دیگر. اسكورت هم به هوای این‌ كه ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نكنند كه مسیر لو نرود، روی شبكه بالاخره پخش می‌شود دیگر. چیزی نگفتند. یك آن مركز من را صدا كرد با بی‌سیم گفتم به گوشم. موردمان را گفت كه شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه كم‌تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز كرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی‌فهمد كه. بالاخره وارد شدیم. چون كار باید می‌كردیم. گفتیم نودال و اَمپِكس و چیزایی كه شنیده بودیم، كارگردان و این‌ها بروند تو. كارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد، اَمپِكس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یك ذره كه نزدیك شد، بی‌سیم اعلام كرد كه ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله‌ای كه بود به این خانم چون آماده بشود، این‌جوری جلوی آقا نیاید،گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما. گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید كی؟ من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش كرد. فكر كردیم چه كنیم داستان را؟ داد بیداد كردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم كه مادرتان را فعلاً جمع كنید. مادر را بردند توی آشپزخانه. دخترها گفتند: چه شد؟ گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم كه آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم كه مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش كرد. فكری كنید. این‌ها شروع كردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام كرد كه آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز كردم. نگهبانی هم كه باید كنار در می‌ایستاد، رفت دم در. كارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه كرد و گفت: سلام علیكم. گفتم: بفرمایید. گفت شما؟ نه این‌كه ما را نمی‌شناخت، گفتند، تو چه كاره‌ای یعنی؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش كرده. گفت: كس دیگری نیست؟ یاد آن افتادیم كه دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم آقا شما بفرمایید داخل. گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم. معنی و مفهوم حفاظت، خودش را این‌جا از دست نمی‌دهد. مهم‌تر از حفاظت این است. بدون اذن وارد خانه كسی نمی‌شود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظت‌ترین شكل ممكن این است كه مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه كسی نشوند. من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یكی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف كنید بیایند داخل. لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض كنیم. به آقا گفتیم: كه رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل. گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند. چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی كردیم بچه‌هایی كه قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم كه ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند. یكی از دخترها، دوید و آقا را دعوت كرد تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت وخوش‌آمد گفت. بعد گفت كه مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم. رفتند بیرون. آقا من را صدا كرد گفت این‌ها پدر ندارند؟ گفتم: نمی‌دانم. چون صبح نپرسیده بودم. گفت بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟ رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟ گفتند، مرده. گفتیم، برادر
؟ گفتند، یكی داشتیم شهید شده. گفتیم، بزرگتری، كسی؟ گفتند، عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند. فكر كردیم بهترین كار این است كه عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه كلكی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس‌ها، شكل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من كسی نیستم،قیافه‌ات تابلو است. در بغلی را زدیم. یك آقایی آمد دم در سلام كردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم. این بندة خدا نگاه كرد، یك مسلمان بسیجی، خانة یك ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب كرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه كه شدیم، نگهبان او را بازرسی كرد. نگاه كرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌كنند؟ بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش كردیم كه شما هم تشریف بیاورید.