3.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسم به الله فلسطین را به زودی آزاد خواهیم کرد...
وحشت رژیم صهیونیستی از سخنان این دختربچه شجاع فلسطینی...
کانال رسمی ستاد پشتیبانی #جبهه_مقاومت:
@moghavematt
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
سومین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷 سید مهدی سادات 🌷هستیم
کارگر بازیافتی که شهید مدافع حرم شد ‼️
مهدی آقا وقتی عازم رفتن شد فرزندی چهار ماهه در راه داشت و ماهها منتظر دیدن او بود😍،
بارها بین رفتن و ماندن قرار گرفته بود، ماندن و دیدن رخسار روی فرزند👶 و یا رفتن و دفاع از حرم بانو حضرت زینب(س). ⁉️
بعد از شهادت پسرم، خواب دیدم كه با تعدادی از نیروهای بسیجی همراه است كه به او بسیار احترام می گذارند😊
گفتم سیدمهدی تو كه شهید شدی گفت: پدر من زنده ام، ما هنوز در نبرد با دشمن و دفاع از حریم عمه ام زینب (س) هستیم.✨🕊
شهید مدافع حرم سید مهدی سادات 🌺
لشکر پر افتخار فاطمیون
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
کارگر بازیافتی که شهید مدافع حرم شد ‼️ مهدی آقا وقتی عازم رفتن شد فرزندی چهار ماهه در راه داشت و م
شهید سید مهدی سادات متولد 25 شهریور سال 1370 در یزد دیده به جهان گشود و از فدائیان لشكر فاطمیون بود كه در سن 25 سالگی در 13 شهریور 95 در سوریه به فیض شهادت نائل شد.
سید مهدی سادات یکی از شش شهید مدافع حرم استان یزد است. شهید ۲۵ سالهای که در شهریور سال ۹۵ در سوریه به شهادت رسید و فرزندش سه ماه بعد از شهادت او به دنیا آمد. همسایهها او و خانوادهاش را به خوشنامی میشناختند.
برادرم سید مهدی_سادات ششمین فرزند حاجی قلندر از تبار سادات شمال افغانستان هست که در استان یزد در تاریخ 15/ 7/ 1370 چشم به جهان گشود وی در یکی از محله های استان یزد به نام قلعه اسدان بزرگ شد.
در دبستان انصار همان محل شروع به ادامه تحصیل میداد بعدازظهر ها به کمک پدرش به کفاشی میرفت کفاشی پدرش مجاور مسجد مقدس صاحب الزمان خیابان مهدی بود شهید هم همیشه داخل مسجد بود کمک به مسجد میکرد به مردم چایی میداد جارو میکرد.
یه جورایی کمکی به خادم مسجد بود همیشه تو روضه خوانی ها ی امام حسین تو مسجد بود یک جورهایی با مسجد انس گرفته بود خیلی کار ها خوب میکرد تاسن 17 سالگی میرفت تعزیه خوانی اطراف یزد باگروه عباس افسانی یکی از تعزیه خوان های یزد هست.
تو ماه محرم شهید چایی میداد ونوحه میخواند همیشه میخواست یک خدمتی به خاندان اهل بیت بکنه همیشه درخواست عاقبت بخیری از خاندان اهل بیت میکرد شهید خیلی اهمیت به رفیق میداد
گذشت داماد شد وبعد از در گیری ها و تهدید کردن به خراب کردن حرم عمه سادات عزم سفر به سوریه کرد از همه مردم حلالیت می طلبید بامردم مهربانی میکرد.
هرروز بعد از نماز صبح با صدای بلند. بلند گریه میکرد.
یک روز رفت پیش پدر خود گفت که میخواد مدافع حرم حضرت زینب بشه پدرش بدون اینکه ازوی ناراحت بشه یا ازش جلو گیری کنه گفت برو دفاع کن از حرم عمه جانم خدا حافظی کرد واعزام به جبهه جنگ شد.
هم رزم هایش میگفتن که شهید مهدی همیشه باری از دوش رزمندگان برمیداشت اقامه نماز میگفت ،کفش های رزمندهای واکس میزد، تا می توانست کمک رزمنده ها میکرد
تا تاریخ 13/ 6 / 1395 شب رفتن منطقه حماه میخورند به کمین دشمن سید مهدی که جلو گردان تیربار پی کی دستش بود شلیک میکنه جلو داعشی ها را میگیره دشمن با ارپیچی میزنن و سیدمهدے به شهادت میرسد.
برادر هیچ وقت فرزندت علیرضا را تنها نمیزارم
نویسنده برادر شهید سید جان اقا سادات
پدر شهید 👇👇
فرزندم را حضرت زینب(س) دعوت كرده بود
پدر شهید مهدی سادات گفت: سید مهدی را حضرت زینب (س) دعوت كرده بود و او هم لبیك گفت تا شرمنده دخترالمومنین (ع) و حضرت ابوالفضل در قیامت نشود.
وی در مورد سوریه رفتن پسرش افزود: روزی سید مهدی نزد من آمد و گفت می خواهم بروم از حریم جدم حضرت زینب (س) در سوریه دفاع كنم تا رضایت ندهی نمی توانم بروم.
وی تصریح كرد: وقتی پسرم نام حضرت زینب (س) را به زبان آورد خدا گواه است بی درنگ و بدون تردید گفتم پسرم تو برای دفاع از حریم زینب (س) می روی ، برای دفاع از اسلام و قرآن می روی ، راه خوبی انتخاب كردی ،من 'نه 'بگویم و مانع شوم آنگاه شرمنده ائمه (ع) می شوم.
این پدر مدافع شهید حرم افزود: فرزندم موقع رفتن بسیار خوشحال و مسرور بود بطوریكه من از رفتارش بسیار متعجب شده بودم ،برای رفتن، سر از پا نمی شناخت.
سیدمهدی در رفتار و كارهای خوب همیشه از دیگران سبقت می گرفت و می خواست خودش به بهترین نحو آن انجام دهد افزود: سید مهدی 6 سال بیشتر نداشت كه برای ولادت حضرت امام زمان (عج) در منزلمان جشن گرفته بودیم قرار بود كه بردار بزرگترش مداحی كند، سید مهدی اصرار داشت كه من باید قرآن بخوانم هرچه گفتم تو كوچكی و نمی توانی، قبول نكرد.
وی ادامه داد: یك ساعت مانده بود به پایان مراسم ، دیدم سید مهدی رفت و بلندگو را گرفت و با لحن بسیار زیبا قرائت كرد كه حاضران را به وجد آورد.
پدر شهید مدافع حرم كه بسیار خوش صحبت بود ادامه داد: بعد از شهادت پسرم، خواب دیدم كه با تعدادی از نیروهای بسیجی همراه است كه به او بسیار احترام می گذارند گفتم سیدمهدی تو كه شهید شدی گفت: پدر من زنده ام، ما هنوز در نبرد با دشمن و دفاع از حریم عمه ام زینب (س) هستیم.
پدر شهید سادات گفت: افتخار می كنم كه فرزندم شهید شده است ، من كجا پدر شهید كجا؟ نور شهادت كجا و خانه ما كجا؟ شاكر خدا هستم كه قربانی من را قبول كرد.
وی افزود: انشاالله این شهادت مورد رضای پروردگار و بانوی بزرگوار حضرت حضرت زینب(س) عمه سادات قرار گیرد.
وی پاسخ به این سوال كه آیا حاضری دیگر فرزندانت به سوریه برای نبرد با داعشی ها بروند گفت: برای رفتن آنها به سوریه و دفاع از حریم اهل بیت (ع) و دفاع از اسلام و قرآن هرگز مانعشان نمی شوم.
وقتی مهدی اقا به سوریه برای دفاع از حرم زینب رفت همسرش چهارماهه باردار بود و اكنون پسرش 1.5 سال دارد.
وی یادآور شد: سید مهدی در دفتر خاطراتش نوشته بود جانم علیرضا مثل اینكه خودش می دانسته فرزندش پسر است.
مادر این شهید والامقام می گوید: سید مهدی، مداح هم بود و همیشه روضه حضرت ابوالفضل (ع) و زینب (س) را می خواند و ارادت خاصی به ائمه اطهار (ع) داشت.
وی افزود: مكبر نماز بود در سوریه هم مكبر بوده و هیچ گاه نماز و قرآن خواندن را فراموش نمی كرد .
*** عاشقانه رفت و شهید شد
مادر این شهید مدافع حرم اظهار داشت: آرزوی سید مهدی شهادت بود و عاشقانه رفت و شهید شد، موقع رفتن به همرزمانش گفته بود كه من شهید می شوم.
وی اظهار كرد: وقتی پیكر فرزندم را بعد از شهادت دیدم بسیار نورانی بود مثل اینكه خواب بود او را بوسیدم تا آرام گیرم.
این مادر كه فراق این شهید والامقام را بسیار سخت توصیف می كند گفت: یكی از آشناهایمان سید مهدی را خواب دیده بود كه بهش گفته برای مادرم بگو هر موقع دل تنگم شد بیاید سرمزارم