برادرم سید مهدی_سادات ششمین فرزند حاجی قلندر از تبار سادات شمال افغانستان هست که در استان یزد در تاریخ 15/ 7/ 1370 چشم به جهان گشود وی در یکی از محله های استان یزد به نام قلعه اسدان بزرگ شد.
در دبستان انصار همان محل شروع به ادامه تحصیل میداد بعدازظهر ها به کمک پدرش به کفاشی میرفت کفاشی پدرش مجاور مسجد مقدس صاحب الزمان خیابان مهدی بود شهید هم همیشه داخل مسجد بود کمک به مسجد میکرد به مردم چایی میداد جارو میکرد.
یه جورایی کمکی به خادم مسجد بود همیشه تو روضه خوانی ها ی امام حسین تو مسجد بود یک جورهایی با مسجد انس گرفته بود خیلی کار ها خوب میکرد تاسن 17 سالگی میرفت تعزیه خوانی اطراف یزد باگروه عباس افسانی یکی از تعزیه خوان های یزد هست.
تو ماه محرم شهید چایی میداد ونوحه میخواند همیشه میخواست یک خدمتی به خاندان اهل بیت بکنه همیشه درخواست عاقبت بخیری از خاندان اهل بیت میکرد شهید خیلی اهمیت به رفیق میداد
گذشت داماد شد وبعد از در گیری ها و تهدید کردن به خراب کردن حرم عمه سادات عزم سفر به سوریه کرد از همه مردم حلالیت می طلبید بامردم مهربانی میکرد.
هرروز بعد از نماز صبح با صدای بلند. بلند گریه میکرد.
یک روز رفت پیش پدر خود گفت که میخواد مدافع حرم حضرت زینب بشه پدرش بدون اینکه ازوی ناراحت بشه یا ازش جلو گیری کنه گفت برو دفاع کن از حرم عمه جانم خدا حافظی کرد واعزام به جبهه جنگ شد.
هم رزم هایش میگفتن که شهید مهدی همیشه باری از دوش رزمندگان برمیداشت اقامه نماز میگفت ،کفش های رزمندهای واکس میزد، تا می توانست کمک رزمنده ها میکرد
تا تاریخ 13/ 6 / 1395 شب رفتن منطقه حماه میخورند به کمین دشمن سید مهدی که جلو گردان تیربار پی کی دستش بود شلیک میکنه جلو داعشی ها را میگیره دشمن با ارپیچی میزنن و سیدمهدے به شهادت میرسد.
برادر هیچ وقت فرزندت علیرضا را تنها نمیزارم
نویسنده برادر شهید سید جان اقا سادات
پدر شهید 👇👇
فرزندم را حضرت زینب(س) دعوت كرده بود
پدر شهید مهدی سادات گفت: سید مهدی را حضرت زینب (س) دعوت كرده بود و او هم لبیك گفت تا شرمنده دخترالمومنین (ع) و حضرت ابوالفضل در قیامت نشود.
وی در مورد سوریه رفتن پسرش افزود: روزی سید مهدی نزد من آمد و گفت می خواهم بروم از حریم جدم حضرت زینب (س) در سوریه دفاع كنم تا رضایت ندهی نمی توانم بروم.
وی تصریح كرد: وقتی پسرم نام حضرت زینب (س) را به زبان آورد خدا گواه است بی درنگ و بدون تردید گفتم پسرم تو برای دفاع از حریم زینب (س) می روی ، برای دفاع از اسلام و قرآن می روی ، راه خوبی انتخاب كردی ،من 'نه 'بگویم و مانع شوم آنگاه شرمنده ائمه (ع) می شوم.
این پدر مدافع شهید حرم افزود: فرزندم موقع رفتن بسیار خوشحال و مسرور بود بطوریكه من از رفتارش بسیار متعجب شده بودم ،برای رفتن، سر از پا نمی شناخت.
سیدمهدی در رفتار و كارهای خوب همیشه از دیگران سبقت می گرفت و می خواست خودش به بهترین نحو آن انجام دهد افزود: سید مهدی 6 سال بیشتر نداشت كه برای ولادت حضرت امام زمان (عج) در منزلمان جشن گرفته بودیم قرار بود كه بردار بزرگترش مداحی كند، سید مهدی اصرار داشت كه من باید قرآن بخوانم هرچه گفتم تو كوچكی و نمی توانی، قبول نكرد.
وی ادامه داد: یك ساعت مانده بود به پایان مراسم ، دیدم سید مهدی رفت و بلندگو را گرفت و با لحن بسیار زیبا قرائت كرد كه حاضران را به وجد آورد.
پدر شهید مدافع حرم كه بسیار خوش صحبت بود ادامه داد: بعد از شهادت پسرم، خواب دیدم كه با تعدادی از نیروهای بسیجی همراه است كه به او بسیار احترام می گذارند گفتم سیدمهدی تو كه شهید شدی گفت: پدر من زنده ام، ما هنوز در نبرد با دشمن و دفاع از حریم عمه ام زینب (س) هستیم.
پدر شهید سادات گفت: افتخار می كنم كه فرزندم شهید شده است ، من كجا پدر شهید كجا؟ نور شهادت كجا و خانه ما كجا؟ شاكر خدا هستم كه قربانی من را قبول كرد.
وی افزود: انشاالله این شهادت مورد رضای پروردگار و بانوی بزرگوار حضرت حضرت زینب(س) عمه سادات قرار گیرد.
وی پاسخ به این سوال كه آیا حاضری دیگر فرزندانت به سوریه برای نبرد با داعشی ها بروند گفت: برای رفتن آنها به سوریه و دفاع از حریم اهل بیت (ع) و دفاع از اسلام و قرآن هرگز مانعشان نمی شوم.
وقتی مهدی اقا به سوریه برای دفاع از حرم زینب رفت همسرش چهارماهه باردار بود و اكنون پسرش 1.5 سال دارد.
وی یادآور شد: سید مهدی در دفتر خاطراتش نوشته بود جانم علیرضا مثل اینكه خودش می دانسته فرزندش پسر است.
مادر این شهید والامقام می گوید: سید مهدی، مداح هم بود و همیشه روضه حضرت ابوالفضل (ع) و زینب (س) را می خواند و ارادت خاصی به ائمه اطهار (ع) داشت.
وی افزود: مكبر نماز بود در سوریه هم مكبر بوده و هیچ گاه نماز و قرآن خواندن را فراموش نمی كرد .
*** عاشقانه رفت و شهید شد
مادر این شهید مدافع حرم اظهار داشت: آرزوی سید مهدی شهادت بود و عاشقانه رفت و شهید شد، موقع رفتن به همرزمانش گفته بود كه من شهید می شوم.
وی اظهار كرد: وقتی پیكر فرزندم را بعد از شهادت دیدم بسیار نورانی بود مثل اینكه خواب بود او را بوسیدم تا آرام گیرم.
این مادر كه فراق این شهید والامقام را بسیار سخت توصیف می كند گفت: یكی از آشناهایمان سید مهدی را خواب دیده بود كه بهش گفته برای مادرم بگو هر موقع دل تنگم شد بیاید سرمزارم
متاسفانه این پدر شهید را در اسفند سال گذشته مورد ضرب و شتم قرار دادند 👇👇
همان روزهای اول ضارب، این خانواده را تهدید میکند که اینجا جای افغانیها نیست. این تهدید چند بار دیگر هم تکرار میشود. روز حادثه میرود در این خانه و به محض اینکه پدر شهید بیرون میآید به سر او می کوبد. حالا اینکه طبق شنیدهها با میله زده یا پنجه بوکس، معلوم نیست. ولی آنطوری که من در عکس دیدم زخم سر پدر شهید باز شده بود. درحالیکه اثر ضربه میله فقط کوبیدگی است. بعد مادر شهید بیرون آمده و ضارب او را هم زده است و همینطور تا پنج نفر را زخمی میکند.
خانواده میگفتند ما نمیخواستیم با او درگیر شویم. بعد از این ماجرا ضارب شکایت کرده که اینها در این محله مزاحمت ایجاد کردهاند و همان موقع این خانواده هم از ضارب شکایت میکند. پلیس ضارب را دستگیر میکند و حدود سه ساعت این فرد در بازداشت میماند. اما یکی از بستگان ضارب که در همان کلانتری کار میکرد و یک ستوان که از اقوام ضارب بوده او را به شکل غیرقانونی از پاسگاه خارج میکنند. هرچند کمی بعد نیروی انتظامی با کارمندان خاطیاش برخورد میکند، ولی باز از خانواده شهید شنیدهایم این افراد برگشتهاند سرکار!
#یاصاحب_الزمان😭😭
#یازینب_کبری💔
🕊خاطره ای از بچه های مدافع حرم 💔👇🏼👇🏼
👈🏼از قول بچه ها میگفتند #داعش اطراف حرم حضرت زینب بودند وبچه های ما هم از حرم حضرت زینب دفاع میکردند ✌️🏼 یه جا که یه محله رو بچه ها از دست داعش آزاد کرده بودند یکی از داعشی ها هم اسیر کرده بودند
اون داعشی اسیر شده خیلی پریشان و ترسیده بود😧بهش میگفتند چیه عمو چرا میترسی !میترسی بکشیمت😏 !
داعشیه هی مرتب به بچه ها نگاه میکرد میگفت👈🏼 اون رفیقتون که دشداشه سفید تنش بود ویه عمامه سبز سرش بود کجا رفت !👉🏼
بچه میگفتند ما همچین رفیقی نداریم😐همه مون لباس رزم تنمون داریم..
داعشی میگفت نه شما دروغ میگید بگو اون عربه که لباس عربی تنش بود و #عمامه_سبز داشت کجاست؟ کجا رفت 😭
بچه ها ارومش کردند که کاریت نداریم✋🏼 ولی باید حقیقت بگی وجریان این شخص عربی که میگی چیه ؟
👈🏼داعشی به حرف میاد میگه من خمپاره انداز بودم و به فاصله یکی دوکیلومتری حرم حضرت زینب ماموریت داشتم #خمپاره بندازم رو حرم حضرت زینب واونجا رو بزنم..💣
میگفت با دوچشمام میدیدم که یه نفری با لباس عربی و#عمامه_سبز رنگ رو حرم حضرت زینب نشسته و هرچی خمپاره مینداختم اون اقا با دستش خمپاره رو میگرفت ومینداخت کنار و مات ومبهوت مونده بودم😳 که این کیه و داره از حرم دفاع میکنه !
بچه ها میگن همگی داشتند گریه میکردند😭😭 بله #حضرت_مهدی خودشون شخصا تو میدان نبرد بودند و #نمی_گذاشتند که به حرم حضرت زینب تجاوزی بشه ایشون خودشون خط مقدم #مدافعان_رم هستند😭😭😭
🌹ببینید حضرت مهدی چقدر پای #شیعیانش وایساده
واقعا مدافع حرم لیاقت میخواد واقعا نوکری حضرت زینب لیاقت میخواد همه کس لیاقت ندارن برا شهادت
مدافعین حرم گلچین خدا هستند
خوش بحال گلچین شده ها 😭
✨اللهم ارزقنا توفیق الجهاد و الشهادت بحق حضرت بی بی زینب کبری ✨
الهی آمین✋🏼