الحقنی بالصالحین«یرتجی»
نقاشی چهره روحانی شهید مدافع حرم #فاطمیون «میرزا محمود تقیپور»، اثری از هنرمند انقلابی «سید محمدرضا
بیست و نهمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید🌷محمود تقی پور 🌷هستیم
شهید مدافع حرم حجتالاسلام «میرزا محمود تقیپور» در سال ۱۳۶۱ در مشهد به دنیا آمد. او برای فراگیری دروس حوزوی و علوم دینی وارد حوزه علمیه مشهد شده و سپس به شهر قم مهاجرت و در این شهر ساکن شد. بیست و نهمین روحانی شهید مدافع حرم تحصیلات حوزوی را تا سطح درس خارج ادامه داده و طلبه مدرسه علمیه جعفریه و امام باقر(ع) مشهد بود.
این شهید مدافع حرم عضو شورای مرکزی مؤسسه بلاغ مبین و مسئول گروه جهادی طراوت ماندگار(فعال در زمینه محیط زیست) بود. وی همچنین به عنوان دانش پژوه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم فعالیت داشت. حجتالاسلام تقیپور دو فرزند پسر و دختر به نامهای زهرا ۱۱ ساله و مرتضی ۷ ساله از خود به یادگار گذاشته است.
وی پیش از این سه مرتبه با نام جهادی «ابوقاسم» برای فعالیتهای تبلیغی طی سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شده بود و آخرین مرتبه از سوی گردان ۱۰۲ حضرت معصومه(س) تیپ مستقل ۸۳ امام جعفر صادق(ع) به سوریه اعزام شد و در نهایت ظهر روز اربعین در حومه «دیرالزور» بر اثر برخورد با تله انفجاری در سال ۹۶ به شهادت رسید.
روحانی شهید مدافع حرم حجتالاسلام تقی پور به دلیل شهادت در روز اربعین به «شهید اربعین» معروف شده است.
💠 خاطره ای از
#شهید_محمود_تقی_پور 🌹🕊🌹
🍃بهمن ماه پارسال بود گمانم که برای تدریس مکالمه عربی به مرکز زبان حوزه می رفتم ...
🌹ما آنجا برای هرکسی اسم عربی می ذاشتیم ، اسم آقای تقی پور ابوالقاسم بود ، خودش انتخاب کرد.
🌹لهجه ی عربی زیبایی داشت ، ادبیات عرب را خیلی مسلط بود ، و قطعا بهترین زبان آموز این چند وقت تدریس من بود.
🍃همیشه با یک دفتر پر سوال می آمد سر کلاس ... صندلی جلو می نشست و همه چیز را یادداشت می کرد.
🌹امشب خبر شهادتش را شنیدم.
🍃من اصلا نمی دانستم از بچه های خط مقاومت است ، نمی دانستم برای این هدف زبان کار می کند ...
🌹خدای من
اشکم بند نمی آید ... خدا کند که یادی هم از ما بکند
راوی:استاد مکالمه زبان عربی شهید
پروردگارا ما را از امت پیغمبر قرار بده.mp3
زمان:
حجم:
381.6K
🎙بشنوید | رهبرانقلاب: پروردگارا زیارت چهرهی پیامبر در قیامت را نصیب ما بفرما
▪️پروردگارا! از تو درخواست میکنیم که ما را از #امت_پیامبر قرار بده.
▪️ خود میدانی که دلهای ما لبالب از #محبت_پیامبر است؛ ما را با این محبّتِ نورانی و آسمانی زنده بدار و با همین عشقِ بیپایان، ما را از این دنیا ببر.
▪️ پروردگارا! #زیارت_چهره_پیامبر را در قیامت نصیب ما فرما.
▪️ #عمل_به_احکام پیامبر و #تشبه_به_اخلاق آن بزرگوار را نصیب ما بگردان.
▪️ او را به معنای واقعی کلمه #اسوه ما قرار بده و مسلمانان را #قدردان آن بزرگوار قرار بده. ١٣٧٩/٢/٢٣
▪️رَهبَرَم سَیِّد عَلی▪️
@rahbaram_seyed_ali
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
💎 نعمت های فراموش شده 💎
💐 با چند نفر از دوستان به آسایشگاه جانبازان رفتیم. خواستیم وارد شویم که نگهبان دم در گفت: ایام عید است همه رفته اند، هیچ کس نیست جز یک نفر.
گفتم: به همان یک نفر سر می زنیم.
🌷 وارد اتاقی شدیم. روی تخت، آقایی روی شکمش خوابیده بود، ما را دید ولی از جایش تکان نخورد. بعد از سلام گفت:
معذرت می خواهم من فقط به این حالت می توانم بخوابم. بعد هم با خنده گفت: دلم برای غلت خوردن در خواب تنگ شده است.
🌹 مدتی با او صحبت کردیم، من خیلی آرام به او گفتم: از خدا شکایتی نداری؟
لبخندی زد و گفت: خدا خیلی خوبه. من آدرس یکی از رفقا را می دهم او را که ببینی متوجه می شوی من غرق نعمتم.
از او خداحافظی کردیم و به آدرسی که داده بود رفتیم.
جانبازی بود از گردن به پایین قطع نخاع، با مادرش زندگی می کرد، و مادر پرستاری او را با عشق و محبت مادری به عهده گرفته بود.
🌻 بدن جانباز هیچ حسی نداشت و پف کرده بود.
مشغول صحبت با او و خاطراتش بودیم که مادرش را صدا زد و گفت: مادر! صورتم می خارد زحمتش را بکش. مادر صورت پسرش را بوسید و شروع کرد به خاراندن. من آنجا به این نعمت پی بردم. مادر به آشپزخانه رفت.
🌼 من پرسیدم: شما به چه چیزی علاقه دارید؟
گفت: به مطالعه.
گفتم: چه کتاب هایی می خوانی؟
گفت: من کتاب نمی خوانم.
با تعجب پرسیدم: مگر علاقه نداری؟ پس چرا نمی خوانی؟
گفت: من نمی توانم صفحات کتاب را ورق بزنم.
🌸 اینجا بود که متوجه شدم اینکه می توانم صفحات کتاب را ورق بزنم یکی از نعمت های خداست.
از او نیز پرسیدم: از خدا شکایت نداری؟
اشک در چشمانش جمع شد و خیلی آرام گفت: خدا خیلی خوبه. من که طلبکارش نبودم، می دانی چه نعمت هایی به من داده همین که اجازه می دهد صدایش کنم، رو به سمت خانه اش بنشینم و با او راز و نیاز کنم بزرگترین نعمت است.
🌺 مادرش با سینی چای وارد شد و در همان حال گفت:
نمی دانید نیمه شب ها چه #نماز هایی می خواند، چه اشک هایی می ریزد ….
به خانه آمدم فکرم خیلی مشغول بود. تلفن زنگ زد، گوشی را برداشتم. یکی از رفقا بود می گفت: دختر همسایه مان آلرژی دارد، دکتر خوب سراغ داری؟ گفتم: به چه حساسیت دارد؟ گفت: به نان. خندیدم و گفتم: یعنی چه؟
گفت: هر وقت نان می خورد تشنج می کند؛ برای همین، نُه سال می شود لب به نان نزده است.
✨ مادرش می گوید: ظهر برنج، شب برنج، فقط همین. حالا شما دکتر سراغ نداری؟
گفتم: نه، و روی زمین نشستم، که یک دفعه یادم آمد، چند شب پیش، اخبار تلویزیون از پسری نوجوان گزارشی تهیه کرده بود که سال ها می شد این پسر، چند ماه پشت سر هم خوابش نمی برد و بعد چند هفته می خوابید و به همین خاطر از زندگی روزمره عقب افتاده بود.
📚اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ پر پرواز ؛ ص ۲۳
⭕️حماقت #عرب و #عجم ندارد. کدام ملتی #قهرمان خود را تکه تکه میکند !؟
#وسام_العلیاوی فرمانده عصائب اهل حق که سالها با #داعش جنگید.. از جان و نوامیس مردم عراق دفاع کرد، در آشوب های عراق در مقابل چشم مردم در میانه آشوبها تکه تکه شد و آمبولانسی که در حال انتقال این فرمانده قهرمان بود را به آتش کشیدند.. او در آخرین توییت خود برای اغتشاشات #عراق نوشته بود: "امروز آمریکا و سعودی آمدهاند تا ما را به دست خودمان به آتش بکشند". درست مثل یزیدیانی که در #فتنه88 #بسیجی را زنده زنده در آتش سوزاندند.. سزای ملتی که زود فریب میخورد و پی عربده دشمن می دود و قهرمانان و نجیبان و پاکان خود را میکشد، ذلت و فلاکت است.. #جهل از #جنایت بدتر است..
چه ابوجعفرهایی که جهل مردم خون شان را ریخت.. روحش قرین رحمت و خداوند این شیعه پاکباخته را با رسول الله(ص) محشور فرماید..
پ ن: تصویر شهید بزرگوار در حال نجات یک کودک از دست نیروهای داعشی
#ابوجعفر_العلیاوی #کلنا_العیاوي #ابوجعفر_العلیاوي #شیعه #العراق #محمد_عبدالهی #وسام_العلیاوي #شهید_العلیاوي #شهید
☑️ @abdollahy_moh