eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.3هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🕊 #زیارٺ‌‌نامہ‌شہـــــداء °|🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمان: حجم: 370.5K
#استاد_نیلچی_زاده مراقبت های چله هجدهم
  پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سائِلوا العُلَماءَ ، و خاطِبوا الحُكَماءَ ، و جالِسوا الفُقَراءَ .  ازدانشمندان بپرسيد با فرزانگان سخن بگوييد و باتهيدستان بنشينيد. تحف العقول : ص41 امام صادق عليه السلام لا تَصْحَبوا أهلَ البِدَعِ و لا تُجالِسوهـم فتَصيروا عِنـد النّاسِ كواحِـدٍ مِنهُم  با بدعت گذاران رفاقت و همنشينى نكنيد كه در نظر مردم ، شما هم مانند يكى از آنها خواهيد بود. الكافي : ج 2،ص375،ح3 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید حسن رضا فیروزی در یکم فروردین سال 1340 در یک روز بهاری در خانواده ای مذهبی و متدین در یکی از روستاهای شهرستان خرمدره یعنی روستای سرسبز اردجین دیده به جهان گشود. دوران پر شور کودکی را در کنار خانواده خویش سپری کرده و دوران ابتدایی تحصیلات را در همان روستا گذراند. پس از پایان تحصیلات ابتدایی به دلیل نبود مقاطع راهنمایی و بالاتر در آن روستا و روستاهای اطراف ترک تحصیل نموده و همراه پدر شان در روستا به کشاورزی و دامداری مشغول شد و در کنار آن هم در مسجد و کتابخانه روستا فعالیت می کرد و شدیدا علاقمند به خواندن و نگهداری کتاب بود. (که یکی از یادگاری های آن شهید بزرگوار که به فرزندانشان رسیده همان کتاب های دوران نوجوانی و جوانی ایشان می باشد) ایشان در سن 17 سالگی به پیشنهاد پدر عزیزش ازدواج کرد و بعد از آن به خدمت مقدس(یعنی در دوران جنگ ایران و عراق) سربازی رفت و 2 سال در جبهه های نبرد مشغول دفاع از میهن اسلامی بود.
بعد از اتمام خدمت سربازی دوباره به جبهه رفت زیرا شدیدا نسبت به مملکت اسلامی و رهبر انقلاب اسلامی احساس مسئولیت می کرد این بار به عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تیپ انصارالمهدی زنجان در آمد. او در اکثر عملیات ها حضور داشت. شهید حسن رضا دارای 5 فرزند(2دختر و 3پسر) می باشد که 4 فرزند این شهید وقتی جبهه بود به دنیا آمدند و به گفته همسر آن شهید، شهید بزرگوار بعد از 2 الی 4 ماه به مرخصی می آمد و بعضی مواقع به جای دوستان هم می ماند تا آنها بتوانند به خانواده هاشان سر بزنند. او می‌گفت: "نباید جبهه را خالی بگذاریم و باید از حریم کشور اسلامی دفاع کنیم". وی مدتی هم در شهر صائین قلعه بعنوان فرمانده فعالیت کرد که هنوز هم اکثر اهالی آن شهر از او یاد می کنند.
ایشان بعد از صلح و امضای قطع نامه ایران و عراق که به فرموده امام بزرگوار دیگر جنگ به پایان رسیده بود، عازم روستا شد و بعد از مدت طولانی که از خانواده دور بود به خانه برگشت. که در یک صبح گرم تابستان در خانه شان به صدا در آمد که یکی از اهالی آن روستا بود که گفت از سپاه شهرستان ابهر تماس گرفته و گفته‌اند که حسن رضا برگردد که ایشان بلافاصله آماده شده و بدون خوردن صبحانه و بعد از خداحافظی با تک تک خانواده راهی سپاه شد. چون امام بزرگوار فرموده بود تمام کسانی که از جبهه رفتند سریعا به جبهه برگردند و جبهه را خالی نگذارند و ایشان بار دیگر عازم جبهه های جنگ شد تا به آرزوی قلبی اش برسد چون واقعا عاشق شهادت بود. شهید بزرگوار یکی از غواصان دریا دل زنجان بودند و در عملیات غرور آفرین مرصاد در پنجم مرداد 1367 در 27 سالگی در آخرین عملیات جنگ ایران و عراق که به دست منافقین کثیف و وطن فروش بود به دست بعثیان عراقی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این رسم ما نبود که ز باران جدا شویم در هجوم بی صدا شویم این ما نبود که در راه ما بین تک و تنها شویم آن روزها که به سینه بود نبود که شما شویم تا همچو رها شوید ما که همنفس ها شویم ای می شد از لبتان زنیم تا و هم نفس شویم رفتید به حال شما کنید شاید که با دوا شویم ما را به قافله ی برسان