الحقنی بالصالحین«یرتجی»
❤️ رسول الله صلى الله عليه و آله: 🔺أولَی النّاسِ بِی یَومَ القِیامَۀِ أکْثَرُهُمْ عَلَیَّ صَلاةً فِ
سلام علیکم
هشتمين روز از چله هجدهم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 هادی شجاع 🌷هستیم .
نام کتاب :وهب زمان
نام نویسنده:عارفه مرادی ✨
موضوع کتاب:زندگینامه شهید مدافع حرم شهید هادی شجاع🌹
📕بخشی از کتاب:
خوابگاه تقریبا ساکت بود و بچهها هرکدام مشغول کار خود بودند. مسئول خوابگاه تختی به من نشان داد و گفت: «این تخت شماست.» بعد هم با بچهها کمی خوشوبش كرد و رفت🚶. همه به من خوشآمد گفتند و خودشان را معرفی کردند. همينطور که لباسهایم را عوض میکردم👕 فضای اتاق را با نگاهی سریع از نظر گذراندم. چشمم به کاغذی افتاد که روی یکی از تختها چسبانده بودند. چند ثانیهای خیره ماندم. 📝کاغذی آچهار و سفید که فقط یک کلمه روي آن نوشته شده بود: #رهبر! ❤️
برایم عجیب بود. یکی از بچهها متوجه تعجب من شد و با لبخند گفت: «این مال هادیه. روی رهبر خیلی حساسه. مواظب باش باهاش شوخی نکنی☝️.» در دلم خندهای همراه با شیطنت شکل گرفت
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
نام کتاب :وهب زمان نام نویسنده:عارفه مرادی ✨ موضوع کتاب:زندگینامه شهید مدافع حرم شهید هادی شجاع🌹 📕ب
🌷تازه دامادی که ۲۳ روز بعد از ازدواجش شهید شد ...
جوانی ۲۶ ساله که ۲۳ روز بعد از برگزاری مراسم ازدواجش در #سوریه آسمانی میشود.
#جان_دل_هادی...
وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم...
میگفت:
"جااان دل هادی...؟
چیه فاطمه...؟"
چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود...
فقط اشک میریختم و ناله میزدم...
دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن...
از دل تنگم گفتم...
جانا_ز_فراق_تو_این_محنت_جان_تا_کی...
دل_در_غم_عشق_تو_رسوای_جهان_تا_کی...
از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش...
نوشتم "هادی...
فقط یه بار...
فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..."
نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم...
بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم...
دیدمش…
با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد...
مـن_صدایش_زدم_و_گفت_عزيـزم_جانـم...
با_همين_یک_کلمه_قلب_مـرا_ريخت_بهم...
صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم...
"جاااان دل هادی...؟
چیه فاطمه…؟❤
چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟
تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای...😍😭
(همسر شهید حاج هادی شجاع)
#همسر_شهید: آقاهادی وصیتی که به من کردند این بود↯↯
📜فاطمه عزیزم! #احترام به پدرو مادر را فراموش نکنید🗯 بدانید #پاسداری از انقلاب اسلامی و اطاعت از ولایت فقیه #واجب است
📜اگر روزی برای من #اتفاقی_افتاد و کلاً در همه اتفاقات زندگی به خداوند توکل کنید🙏 هر اتفاقی پیش خداوند #حکمتی دارد، از خدا بخواهید هرچه #صلاحه زندگیتان هست همان شود👌
🌷هادی یک بسیجی مخلص و با اخلاق بود. در تمامی کارهای بسیج بدون منت با دل و جان کار میکرد.
بهواسطه اخلاق نیکویش، خیلی از بچهها او را دوست داشتند. طوری برخورد میکرد که همه عاشق او میشدند.
هادی قبل از اینکه وارد سپاه شود، در بسیج ویژه مشغول فعالیت بود و بسیار علاقه داشت که سریعتر به #سوریه برود. شهید شجاع توسط #شهید_محمودرضا_بیضایی آموزش نظامی را بصورت تخصصی دید و از همان دوران ارادت خاصی به این شهید داشت.
😔وقتی خبر شهادت شهید بیضایی را شنید، بغض عجیبی گلویش را گرفت و گفت:
«باید انتقام شهید بیضایی را از این داعشیهای #نجس بگیرم...».
#خاطرات_شھـــــدا
🔰وقتی داشتند می رفتند نگاهشان، نگاه آخر بود؛ می خواستند یک حرفی بزنند ولی پشیمان می شدند و نمی گفتند، نمی دانم چه حرفی بود.
🔰ساعت ۶ بعدازظهرپانزدهم مهرماه بود نزدیکی های اذان مغرب سعی می کردند با حرفهایشان مرا از نگرانی در بیاورند، گفتند: یکی دو ماه می روم مأموریت و برمیگردم.
🔰در این چند روز سه بار تلفنی باهم صحبت کردیم در همین حد که از سلامتی همدیگر خبر بگیریم و صدای هم را بشنویم. بارآخر زدم زیر گریه و گفتم: شما را به خدا مواظب خودتان باشید و زود برگرد من دوستت دارم آقاهادی هم گفتند: «من هم دوستت دارم فاطمه جان! چشم زود بر می گردم خداحافظ»
🔰فرماندشون وقتی برای سر زدن به منزل ما آمد گفتند: « آقا هادی شما خیلی شجاع بودند، سعی می کردند توی خط مقدم باشند، می خواستیم سنگر را با برگ درخت زیتون استتار کنیم تا از تیررس دشمن به دور باشیم
🔰داوطلب می خواستیم آقاهادی پیش قدم شدند، مشغول استتار بودند که تیر خورد به دست و قلبشان، شاخه درخت زیتون از دستشان افتاد و شهیدشد . بیست و هشتم مهر شهید شدند پیکرشان یکم آبان ماه روز تاسوعای امام حسین (ع) از مصلای شهر چهاردانگه به سمت امامزاده عباس(ع)تشییع شد وقتی دیدمشان جسمشان سالم بود و صورتشان نورانی.
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
هدایت شده از مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
🔴 فقط با #ولایت_مداری آرام شوید
🔹عموم مردم و بخشی از بدنه حزب الله از بیانات رهبری در حمایت تصمیم سران قوا در مسئله #گرانی_بنزین قانع نشده و هیچ تبیین و تحلیلی را هم قبول ندارند.
🔸سال 60 وقتی آیت الله خامنه ای به عنوان رئیس جمهور انتخاب شدند قصد داشتند آیت الله مهدوی کنی یا فرد دیگری را برای نخست وزیری معرفی کنند. به علت فشار مجلس و نامه نگاری به رهبر کبیر انقلاب یعنی امام خمینی(ره)، ایشان خطاب به آیت الله خامنه ای فرمود که آقای میرحسین موسوی را به نخست وزیری معرفی کنید.
🔹آیت الله خامنه ای مخالف بود چون اساساً خط فکری و سیاسی میرحسین موسوی را قبول نداشت. در اینجا نظر امام را پذیرفت و موسوی را به مجلس برای نخست وزیری معرفی کرد.
🔸سال 1364 بعد از اینکه آیت الله خامنه ای مجدد به ریاست جمهوری انتخاب شدند باز قصد نداشتند که جناب میرحسین موسوی را به نخست وزیری معرفی کنند. باز مجلس به ریاست مرحوم هاشمی رفسنجانی و جناب محسن رضایی بعنوان فرمانده سپاه به امام خمینی(ره) نامه نوشتند و از امام خواستند که نگذارد میرحسین موسوی از نخست وزیری حذف شود!
🔹جناب رضایی در نامه نوشته بود چنانچه میرحسین به عنوان نخست وزیر مجدد انتخاب نشود در جبهه ها و بین نیروها اختلاف می افتد و موضع ما در جنگ تضعیف می شود. هاشمی هم نوشته بود امروز مصلحت است که جناب میرحسین موسوی دوباره به عنوان نخست وزیر انتخاب شود.
🔸امام به یکی دو نفر پیام دادند که به آقای خامنه ای بگویید که آقای میرحسین موسوی را مجدد برای نخست وزیری معرفی کنید. اینجا آیت الله خامنه ای مقاومت کردند و گفتند تا امام به من حکم ندهد قبول نمی کنم. گفتند چرا حکم؟ پاسخ داد چون هیچ حجت شرعی برای معرفی آقای میرحسین موسوی ندارم و ایشان را کامل می شناسم به درد این جایگاه نمی خورد و ... .
🔹امام(ره) پیام دادند باشه من حکم می دهم. این چنین آیت الله خامنه ای با وجود اینکه قلباً و عقلاً با میرحسین موسوی مشکل داشت با نظر امام موافقت کرد.
🔸حالا در رابطه با مسئله افزایش نرخ بنزین؛ همه می دانیم که اجرای این طرح در این زمان با این شرایط بدست بی کفایت ترین رئیس جمهور تاریخ جمهوری اسلامی و بدست بی عرضه ترین وزرای تاریخ ایران و بدست ناکارآمدترین مدیران، کشور را دچار آشوب و بلوا کرده؛ اما هیچ کدام نمی توانیم ادعا کنیم بیشتر از رهبری می فهمیم! یعنی رهبر انقلاب خودشان نمی دانند که مردم قانع نشدند؟ قطعاً می دانند.
🔹اما تکلیف چیست؟ انفعال و غرزدن و عصبانیت و ناراحتی؟ آیا تکلیف این است که ناامید شویم؟ پس چه شد معنای ولایت مداری؟ چه شد «از تو به یک اشاره/ از ما به سر دویدن»؟ چه شد: «وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد»؟
🔸به نظرم اگر تبیین ها و تحلیل ها آرام تان نکرده، تنها راه توکل به خدا و اطاعت از ولایت است. دنبال توجیهات هم نباشیم. میدانیم برخی حرف ها توجیه است. وقتی ولایت گفتند از این تصمیم حمایت می کنم ضمن انتقاد به عملکرد سران قوا و عدم مدیریت شان و مطالبه از آنها، دیگر ناامید نباشیم. امام فرمود: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا مملک تان آسیب نبیند. اینکه چرا حمایت کردند را مفصل هم توضیح دادیم اگر قانع نشدید تنها جواب ولایت پذیری است.
✅ #داود_مدرسی_یان
🍃♥️⇨﷽
پیامبر اکرم ﷺ: بر هر مسلمانی است
کہ هر روز صدقه بدهد ؛
عرض شد : کسی کہ مال ندارد ، چکار کند ؟حضرت فرمودند :
برداشتنِ چیزهای آسیب رسان از سر راه
صـدقـہ است؛
نشان دادنِ راه بہ کسی، صدقہ است ؛
عیادت بیمــار صدقه است ؛
امر بہ معروف صدقه است ؛
نهی از منکر صدقـه است ؛
و جـواب سـلام دادن صدقه است ؛
📗بحارالانوار ج۷۵ ص۵۰
🌸از امام صادق(ع) شنیدم:
سه چیز است اگر مومن بداند، عمرش زیاد و نعمتش برایش جاودان.
پرسیدم آنها چیست!؟
1⃣رکوع و سجود طولانی در نماز
2⃣طولانی نشستن در کنار سفره غذا خوری.
3⃣خیرخواهی(کمک) کردن به خانواده.
📕کافی ج4ص49ح15
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🍃♥️⇨﷽ پیامبر اکرم ﷺ: بر هر مسلمانی است کہ هر روز صدقه بدهد ؛ عرض شد : کسی کہ مال ندارد ، چکار کند
سلام علیکم نهمین روز از چله هجدهم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 محمدرضا حقیقی 🌷هستیم .