eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.3هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
این ماجرا گذشت. چند روز پیش حضرت آقا برای زیارت شهدای آتش‌نشان و شهدای فاطمیون به بهشت زهرا تشریف آوردند؛ تقریباً ساعت 9 یا 10 صبح بود، گفتم در همان مسیر که آقا رفته بودند، یک زیارتی داشته باشم. طبق معمول برنامه خودم که شهدا را زیارت می‌کنم رفتم و با هویت مشخص از تک‌تک مزارها زیارت کردم. بعد از آن تصمیم گرفتم بر سر مزار شهدای گمنام بروم و زیارتی کنم. به آنجا رسیدم و دیدم سنگ مزار اولین شهید گمنام عوض شده و به اسم همان شهید مازیار کریمی است. اول متوجه نشدم که ماجرا چیست. چون یک شهید کریمی دیگر در پاکدشت داریم و فکر کردم حتماً آن شهید است که شناسایی شده است. برای من خیلی حساسیت برانگیز نبود و به خاطر نداشتم که این شهید همانی است که مادرش چند روز پیش بر مزارش بود. از آن مزار عکس گرفتم و به کانالی که مربوط به بچه‌های مدافع حرم است، ارسال کردم. پیام گذاشتم که خوشحال باشید که یکی از شهدای قطعه 50 به نام مازیار کریمی شناسایی شد. امروز یک ماجرایی پیش آمد، عزیزی یک پیغام فرستاد، من نگاه کردم و ناگهان یادم آمد شهید مازیار کریمی فرزند همان مادری است که آن روز روی مزارش افتاده بود. آن روز می‌ گفت: "خدایا یعنی می‌شود این مزار؛مزار پسر من باشد." تمام این ماجراها را که تعریف می‌کنم مو به تنم سیخ می‌شود؛ البته شاهد دارم و آن روز یکی از اقوام مادر شهید با من بود و شاهد حرف‌ها و گفته‌های من بود. برای من این معجزه این شهید بزرگوار عجیب بود. این خانواده جزء خانواده‌های بسیار محترم و با شخصیت فاطمیون هستند که من واقعاً نسبت به تک تک آنها، تک تک اعضای خانواده آنها ارادت دارم. خیلی با شخصیت و محترم هستند. از چنین خانواده‌ای غیر از این برنمی‌آید که معجزه‌ای از پسر شهیدشان ببینند و حیف است این را به عزیزانمان منعکس نکنیم. من‌الله توفیق . علی‌یار
این شهید پس از یکسال گمنامی در بهشت زهرا و در قطعه شهدای گمنام دفن شده بود که توسط مادر شهید و آزمایشات پزشکی هویت او معلوم شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 چقدر غریبونہ ... بهونہ میگیرم تـو نم نم بارون 🌹تقدیم به روح پاک شهدای تیپ فاطمیون🌹 🌷 #التماس_دعا #الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
#رهبر_انقلاب: نماد شجاعت و مجاهدت مردم گیلان، شهید بزرگوار به حق #میرزا_کوچک_جنگلی است که برای اسلام، برای قرآن، برای اقامه دین و در #مقابله با بیگانگان و متجاوزان، در دوران غربت قیام کرد و #یاد_او هرگز #نباید فراموش شود. #سالروز_شهادت #شهید_میرزا_کوچک_خان🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم..
💖حضرت محمد(ص): هر لحظه ای که بر انسان بگذرد و به یاد خدا نباشد، قیامت حسرتش را خواهد خورد. 📚نهج الفصاحه، ح۲۶۷۷ ✍امام صادق (ع) مےفرمایند: هر ڪه به یڪ زندگے ساده از خدا راضے باشد ؛ خدا هم به عمل اندڪ از او راضے شود ... 📚اصول ڪافے،ج۳،ص۲۰۷
🔴 #چکمه‌ی_شب_زمستانی 🍃 اولین سال بعد از شهادت شوهرم #زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان بر زمین نشست. 🍂یک شب پدر شوهرم آمد، خیلی نا آرام گفت: عروس گلم، #ناصر به تو قول داده که چیزی بخره و نخریده؟ گفتم: نه، هیچی 🍃خیلی اصرار کرد. آخرش دید که من کوتاه نمی‌آیم، گفت: بهت قول داده زمستون که میاد اولین #برف که رو زمین می‌شینه چی برات بخره؟چشمهایم پر از اشک شد، گریه‌ام گرفت، گفت: دیدی یک چیزی هست، بگو ببینم چی بهت قول داده؟ 🍂گفتم: شوخی می‌کرد و می‌گفت بذار زمستون بشه برات یک #پالتو و یک نیم چکمه می‌خرم. این دفعه آقا جون گریه‌اش گرفت، 🍃نشسته بود جلوی من بلند بلند گریه می‌کرد؛ گفت: دیشب #ناصر اومد توی خوابم بهم پول داد گفت: به منیژه قول دادم زمستون که بشه براش یک #چکمه و یک پالتو بخرم. حالا که نیستم شما زحمتش رو بکش...
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🔴 #چکمه‌ی_شب_زمستانی 🍃 اولین سال بعد از شهادت شوهرم #زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان
ناصر کاظمی در 12 خردادماه 1335 در خانواده‌ای معتقد و اهل تقوا در تهران دیده به جهان گشود و از همان ابتدای زندگی، با قشر محروم جامعه ،‌آشنا و همراه شد. ناصر دوره ابتدایی را با نمره‌های خوب پشت سر گذاشت تا وارد دبیرستان شد او در این سنین، با شور و علاقه به مطالعه کتاب های دینی پرداخت تا بنیادهای اعتقادی و اخلاقی خود را با معارف اسلامی استوار سازد. وی پس از پایان دوره متوسطه، با شرکت در کنکور، در رشته ها « پیراپزشکی و تربیت بدنی» پذیرفته شد و بنا به علاقه‌ای که داشت تحصیلاتش را در تربیت بدنی ادامه داد ناصر همزمان با تحصیل ، به کار معلمی و تدریس در مدارس جنوب شهر تهران همت گماشت و بخش مهمی از حقوق معلمی خود را صرف خریدن کتابهای دینی برای شاگردانش کرد. کاظمی در این کلاس ها با طرح مباحث دینی، اجتماعی و سیاسی دانش آموزانش را نسبت به مشکلات روز و نیازهای قشر جوان آْگاه کرد. او در روند همین مطالعات و فعالیتهای اجتماعی خود، به ماهیت وابسته و فاسد رژیم شاه پی برد و از سال 1356به مبارزات سیاسی خود شدت و وسعت بخشید. در همین سال بعد از دستگیری به دادگستری منتقل و از آن پس ،‌در « زندان قصر»‌محبوس شد. شهید ناصر کاظمی با اوج گیری مبارزات مردم مسلمان ایران علیه رژیم ستمشاهی ، همراه جمعی از زندانیان سیاسی،‌از زندان آزد گردید و جدی تر از گذشته به مبارزه پرداخت و تا پیروزی انقلاب اسلامی،لحظه ای آرام نگرفت. ناصر کاظمی ، در خردادماه 1358 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد تا تجربیات خود را در این نهاد مقدس به کار بندد. پس از گذرانیدن دوره کوتاه آموزش نظامی ، برای خدمت در استان« سیستان و بلوچستان» راهی آن منطقه شد و حدود چهار ماه در شهرستان « زابل » به مردم محروم و مستضعف ناحیه خدمت کرد.
به دنبال غائله« خلق عرب در خوزستان» به این استان رفته و به مقابله با توطئه گران برخاست و تا آخر غائله در خرمشهر ماند. کاظمی هنوز از این توطئه نیاسوده بود که برای مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب کردستان، راهی این خطه از میهن اسلامی شد و به پیشنهاد شهید« محمد بروجردی» ، فرمانده وقت سپاه کردستان، همراه چند نفر، در 10 دی ماه 1358 به «پاوه » رفت. ناصر فعالیت خود را در پاوه، با سمت « فرماندار» آغاز کرد. وی که در این مسوولیت شایستگی لیاقت و کاردانی خود را نشان داد و علاوه بر مسوولیت فرمانداری، به فرماندهی سپاه پاوه نیز منصوب گردید. او بیشتر جلسات خود را با مسوولان شهر، پس از فعالیت طاقت فرسای روزانه و در نیمه های شب می‌گذاشت و در تمام مدت مسوولیت خود برای حل مشکلات مردم شهر، از هیچ کوششن دریغ نمی‌کرد. ناصر کاظمی از راه ایجاد وحدت بین سپاه و ارتش و به کارگیری نیروهای مردمی و طراحی چند عملیات ، موفق می‌شود تمام مناطق تحت اشغال ضد انقلاب را از چنگ آنها خارج کند و آْرامش را به منطقه برگرداند. او برای پاکسازی مناطق کردنشین، از مردم بومی استفاده می کرد که این اعتقاد او سبب برقراری ارتباط عاطفی میان او و مردم شد و موجبات آزادی و پاکسازی منطقه « نوربان» و «قشلاق»‌ در راه پاوه را فراهم کرد. خبر این پیروزی ها در منطقه می‌پیچید و رعب و وحشت زیادی در دل ضدانقلاب می‌افکند.