.
.
| شہآدت.. |🍃
بہ خون و تیر و ترڪش نیسٺ..!
آن روز کہ خُـدا را با همہ چیز🙃
و در همہ جا دیدیم و نشآن دادیم،
شہـید شدهایم..♥️
#صبحتون_شهدایی
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
نشون دادن تصویر #امام_خامنه ای
توی شبکه های ماهواره ای بین المللےممنوع است!چرا؟🤔
چون یک دخترآلمانےفقط با دیدن چهره آقا مسلمان شد😍❤️
جانم فدای #رهبری چنین پراقتدار
#رنگرخسارهخبرمیدهدازسردرون😌
ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
⚘﷽⚘
تقدیم به مادران صبـــور شهدا:🌷
با قابِ عڪست دوستـی چند سالہ دارد
حجم دلتنگـی اش را فقط عڪس هــا میدانند....😔🌷
می گفت:اوایلی که شهیدشده بود همه می گفتند شهدا زنده اند اما معنی این حرف رو نمی فهمیدم...🌷
یه شب سر دلتنگی خیلی بهش گله کردم باهاش حرف می زدم که چطور🌷 مراقب منی؟ چطور زنده ای اما نیستی؟
با گریه خوابم برد دیدم عباس بال داره هر کجا که من می رفتم همراهم میومد گاهی میومد کنارم کارمو راه می انداخت و میرفت آسمون....🌷
از خواب پریدم و گفتم: "وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ اَمواتاً بَل أَحياء عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ" 🌷
شهادت: عملیات والفجر ۳، مهران
#پاسدارشهیدعباسزمانی🌷
ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
😂 @mojezehkhandeh😂
#معجزه_خنده🤣
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 دلش نیامد به مادرش بگوید میخواهد شهید شود
🔹برادر #شهید_جلیل_خادمی از آخرین دیدار با او میگوید، شبی که حتی به مادرش هم نگفت دارد میرود، چون میخواست شهید شود ...
@khamenei_shohada
🌺اولین حضور او در میدان نبرد در شهر کرمانشاه بود که پس از مدتی حضور سر انجام به همراه صد نفر از رزمندگان در تاریخ 18/4/67 در عملیات غرور آفرین مرصاد عازم منطقه شد🍃
🌺 که از آن میان حنیف به عنوان بی سیم چی با تیر مستقیم دشمن شهید شیرین شهادت را نوشید . 🍃
🌺پیکر پاک این شهید عزیز در مزار شهدای منطقه امام زاده هاشم رشت به خاک سپرده شد.🍃
#شهید_حنیف_بهبودی
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌺اولین حضور او در میدان نبرد در شهر کرمانشاه بود که پس از مدتی حضور سر انجام به همراه صد نفر از رزمن
ـــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
#راوی_مادر_شهید
مادر شهید نقل می کند
« وقتی حنیف سر نماز می ایستاد بسیار گریه می کرد تا اینکه روزی متوجه گریستن بیش از حد حنیف شدم خود را به حیاط منزل رساندم
و دستانم را به طرف آسمان بلند کردم و گفتم خدایا فرزندم هر چه که می خواهد به وی عطا کن و وقتی که از خودش پرسیدم،
که پسرم از خدا چه می خواهی که اینقدر ناله می کنی شهید فرمودند مادر جان من از خداوند می خواهم که مرا به هدف والای خود برساند و آن هم #شهادت در راه خدا می باشد
وعاقبت شهادت نصیبش شد
#روحمان_با_یادش_شاد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
📖🕋📖
📖✨همراهان گرامی کانال ، ختم قرآن دسته جمعی هدیه به امام رضا علیه السلام، به مناسبت ماه ذی القعده ماه امام رضا ع در کانال برگزار میشود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت اعلام و خواندن تا جمعه شب 3 / 5 / 99
✅ هدیه به امام رضا علیه السلام و برآورده شدن حاجات افرادی که
سهمی از تلاوت را انجام میدهند داشته
باشیم 🙏
💠رسول الله (ص) فرمودند:
ختم كننده قرآن گويى نبوت را در قلبش جاى داده است اگرچه به وى وحىنمى شود. اويكدعاىمستجاب داردودرختى در بهشتنصيبشمى گردد
بحار
كلينى ج 2
متقى ج1
مجلسى 1403
📣از دوستانی که تمایل دارند در این ختم آسمانی شرکت کنند 😊
🌸تقاضا میشود تعداد جزء درخواستی خود را که تلاوت می نمایید به آیدی زیر👇👇👇 اعلام کنید تا در اولین فرصت شماره جزء خدمت شما اعلام گردد ودر حرم امام رضا علیه السلام ثبت شود🥀
⬇️⬇️⬇️⬇️به آیدی زیر پیام دهید جهت شرکت در ختم قران
🆔 @ZZ3362
#معرفی_شهدا
#شهید_عبدالامیر_شاکور
▪️نام پدر : عبدالرضا
▪️تاریخ تولد: 6-7-1345 شمسی
▪️محل تولد: اهواز
▪️ تاریخ شهادت :18-4-1367شمسی
▪️ محل شهادت : خرمشهر
▪️مزار :گلزار شهدا اهواز(خوزستان)
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهدا #شهید_عبدالامیر_شاکور ▪️نام پدر : عبدالرضا ▪️تاریخ تولد: 6-7-1345 شمسی ▪️محل
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
🍃🌺در دوران انقلاب با عکسهای رادیولوژی با مهارت خاصی شعارهای انقلابی را بر دیوارهای کوچه و خیابان می نوشت. پس از سالها که در مسجد علی بن موسی الرضا فعالیت داشت تا اینکه برای پاس شبانه پذیرفته شد و شب های متمادی پاس می داد . نماز شب خواندن یکی از اعمالی بود که هیچ وقت فراموش نمی کرد چه شب ها که از خواب پا می شدم و می دیدم مشغول نماز و راز و نیاز است .
🍃🌺در زمان جنگ تحمیلی به دلیل عشق به امام و ولایت و دفاع از مرز و بوم کشور اسلامی برای دفاع از اسلام سراچا شوق و شور بود که در سال سوم دبیرستان در ثلث دوم درس را رها کرد و گفت می خواهم به جبهه بروم برای من که می دیدم تمام سالهای درس و تحصیلش را با موفقیت طی می کند و حالا می خواهد درس را رها کند سخت بود هرچه مانعش شدم نپذیرفت و می گفت چطور من درس بخوانم در حالی که در جبهه به ما نیاز است .
🍃🌺 او به عنوان بسیجی به خرمشهر اعزام شد و متصدی مینی کاتیوشا شد 5 ماه گذشت به اهواز امد بر اثر گرمای شدید اهواز بیمار شد در بستر بیماری که امیدی به زنده ماندنش نبود گریه میکرد و می گفت چرا در جبهه این وضع برایش بیش نیامد ، چرا در رخت خواب باید بمیرم و از خدا لیاقت شهادت می خواست
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_بیست_و_ششم(الف) ✍گرمای عجیبی در سرم احساس میکردم. دلم فریاد م
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_بیست_و_ششم(ب)
وارد اولین کلوپ شبانه شدم،شاید آرامم میکرد.
همیشه آرامم کرده بود و من باز همان انتظار را داشتم اما تجدید خاطرات ناراحتم میکرد.
تهوع و درد به معده ام لگد میزدند
دستی مردانه دستم را گرفت.سر چرخاندم همان روانشناس کت و شلوار پوش امروز بود.
- من مسلمون نیستم
ابرویی بالا انداخت و سر تکان داد
- اگه قصد کتک کاری نداری بشینم!
در سکوت به درد بی امان معده ام فکر میکردم
صندلی گرد کناریم را کشید و رویش نشست.
ساعت مچی مردانه و فلزی اش با آن صفحه ی بزرگ و پر عدد نظرم را جلب کرد
- من زیاد با این چیزها موافق نیستم.بیشتر از آرامش تداعی میکنه،مشکلاتتو دختر ایرونی
نمیداستم که چه اصراری به ایرانی خواندنم داشت؟
حواسم جمع نبود و حضورش در آن زمان درست در کنارم سوالی،بی جواب
سرم را روی میز گذاشتم.
فضای رو به تاریکی آنجا آرامم میکرد اما شلوغیش نه
یان بی توجه به اطراف با انگشت اشاره اش با لبه ی گیلاس بازی میکرد.
- بعد از اینکه عثمان از خونت اومد بیرون،تنها کاری که نکرد کتک زدنم بود
اوووف فکرکنم خدا خیلی دوستم داشت و اِلا با اون چشمای قرمز عثمان زنده موندم یه جور معجزه محسوب میشه.
او هم از #خدا حرف میزد.
این خدا انگار خیال بی خیالی نداشت
صدایش صاف بود
- میدونستی عثمان هم روانشناسی خونده،اما خب هیچ چیزش شبیه روانشناسا نیست،
مخصوصا اخلاق افتضاحش
ولی از نظر من عثمان روانشناس بزرگی بود که این چنین خام و رام کرده بود
به ساعت مچی اش نگاه کرد و به سمتم چرخید
- نمیدونم چی به عثمان گفتی که اونطور رم کرد
اما وقتی که رفت،من همونجا تو ماشینم منتظر موندم مطمئن بودم که از خونه میزنی بیرون
کش قوسی به صورتش داد
- ولی خب انگار یه کوچولو تو اندازه گیری زمان اشتباه کردم،چون چند ساعته که هیچی نخوردم و الان دارم از حال میرم.
صاف نشست،مشخص نیست
این مرد دیوانه چه میگفت انگار از تمام دنیا فقط لبخند را به او بخشیده بودند
وقتی با بی تفاوتیم مواجه شد دستش را زیر چانه اش زد
- ظاهرا فعلا از غذا خوردن خبری نیست،خب میدونی به نظر من گاهی بعضی از آدما بیشتر از آرامش و حرفهای ایده آل روانشناختانه به شوک احتیاج دارن و من امروز تمام تلاشمو کردم.
انگار کمی هم موفق بودم و شروع کرد به حرف زدن از مادر،
از حال وخیم روحش،
از سکوتی که امکان ماندگاری داشت
از کمکی که باید میکردم و...
در سکوت فقط گوش دادم.
تمام عمر فقط شنونده بودم نه گوینده
نگاهم کرد
- میدونم از ایران و مسلمونا متنفری
عثمان خیلی چیزا از تو برام گفته اما فراموش نکن
#ادامہ_دارد
@khamenei_shohada
◽️◽️◽️◽️
یا #امام_زمان
خورشید من ٺویے وبے حضورٺو
صبحم بخیرنمےشود
اے آفٺاب من
گرچهره رابرون نڪنے
ازنقاب خود
صبحے دمیده نگردد
بہ خواب من
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋السلام علیک یااباصالح المهدی ادرکنی☀️
ـــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada