eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
70 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
میان شک و یقین پیر می شود بی تو  دلی که طعمه زنجیر می شود بی تو نیامدی که ببینی در این دیار غریب غروب چه دلگیر می شود بی تو 🌻اللهم عجل لولیک الفرج🌻 ـــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با یاد دمشق غرق غم مےباشم در بیݩ همیݩ نوحہ و دم مے‌باشم با پرچم سرخ یااباعبداللّہ سرباز مدافع حرم مے‌باشم. 🌷شهید ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
امام صادق عليه السلام: اگر به كسى خوبى كردى، آن را با منّت گذاشتن زياد و به رُخ كشيدن تباه مساز، بلكه با خوبىِ بهترى ادامه اش بده؛ زيرا اين كار براى اخلاق تو زيبنده تر است و پاداش آخرتت را واجبتر مى گرداند إن كانَت لكَ يَدٌ عندَ إنسانٍ فلا تُفسِدْها بكَثرَةِ المِنَنِ و الذِّكرِ لها، و لكنْ أتبِعْها بأفضَلَ مِنها؛ فإنَّ ذلكَ أجمَلُ بِكَ في أخلاقِكَ، و أوجَبُ لِلثَّوابِ في آخِرَتِكَ بحارالأنوار، جلد78، صفحه283 ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
بسم رب الشهدا... وصیت نامه ے شهید حسین معزغلامی♥️ •°|بعد از مرگم به پدرم توصیه می کنم که مانند اربابم حسین (علیه السلام) صبر کند و بیتابی نکند و خوشحال😊 باشد که در راه خدا جان دادم و همینطور مادرم به مدد اسوی صبر و استقامت در کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها) صبور باشد چون با گریه هایش مرا شرمنده 😞می کند|•° 🌱هر وقت بر سر قبرم آمدید سعی کنید یک روضه از حضرت علی اکبر (علیه السلام) و یا حضرت زهرا (سلام الله علیها) بخوانید و مرا به فیض بالای گریه برسانید. هر وقت قصد داشتید خیری به بنده حقیر برسانید آنرا به هیئت های مذهبی🌹 به عنوان کمک بدهید.🌱 ❣هم به خانواده ام و هم دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی, اقتصادی و .... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم💚 حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید. ↯امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید "خون شهدا" پایمال شود.❣ بسیجی حسین معز غلامی ـــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
✍رهبر معظم انقلاب:‌ نه اینکه من از وجود جریان‌های بدآموز در میان جوانان بی‌اطّلاع باشم، نه، من جریان خروشان نجابت، دیانت، اصالت و نورانیّت را هم مشاهده می‌کنم ۷۹/۱۲/۸ ــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
معروف به ۱۳۵۵/۴/۱۲ در مشهد متولدشد ۱۳۹۵/۶/۲۱ در ظهرروز عرفه در سوریه به فیض شهادت نائل آمد ــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شهید #مرتضی_عطایی معروف به #ابوعلی #در ۱۳۵۵/۴/۱۲ در مشهد متولدشد #در۱۳۹۵/۶/۲۱ در ظهرروز عرفه در س
آقا مرتضی . . . فقط کار فرهنگی انجام نمی‌داد بلکه کارهای خیر هم انجام می‌داد و من سعی می‌ڪردم همیشه همانند یک همسنگر در کنار وی باشم؛ مرتضی بیش از ۲۰ بار به ڪربلا رفت؛ تمام فامیل با ما یک‌ بار ڪربلا آمده‌اند اربعین‌ها نیز یک کاروان از مردانِ فامیل جمع می‌کرد و به ڪربلا می‌رفتند، حتی اگر ڪسی هـزینه سفر نداشت، خودش پرداخت می‌ڪرد.... نزدیڪ اربعین . . . گذرنامه‌ها را جمع می‌کرد و ڪلی هـزینه و تلاش می‌کردتا همه بتوانند به ڪربلا برسند ... کارهای‌فرهنگی تنها مختص بسیج نبود و این فعالیت‌ها به داخل خانـواده نیز اشاعه پیدا ڪرده بود... ✍ راوی : همسر شهید ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امام خمینی(ره): چنانچه یک وقت دیدید که حب این را دارید که به مردم زور بگویید، حب این را دارید که مردم پیش شما خاضع باشند، بدانید که از آن حظ شیطانی پیشتان هست. ــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
‏سردار سلیمانی خطاب به یکی از فرماندهان نیروی قدس: از زمانی که من یک سیر مطالعاتی برای خودم مشخص کردم، زندگی‌ام تغییر کرده است. خوب می‌توانم بفهمم. خوب می‌توانم تحلیل کنم. *مهدی سلیمانی* ــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠اتفاقی جالب در تفحص... فرزند سید حسین اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت ا
💠اتفاقی جالب در تفحص... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم: 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ ادامه دارد ....
بصیـــــــــرت
💐🍃🌤 🍃🌤 🌤 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شصت_و_هشتم ✍نمیدانم چه سری در آن تربت معجون شده در آبِ زمزم ب
💐🍃🌤 🍃🌤 🌤 ✍چند روزی از آخرین دیدارم با حسام میگذشت و جز رفت و آمدهای گاه و بیگاهِ فاطمه خانم، خبری از امیر مهدیش نبود. کلافگی چنگ شده بود محض اتمامِ ته مانده ی انرژیم. کاش میتوانستم دانیال را ببینم و یا حداقل با یان صحبت کنم. بی حوصلگی مرا مجبور به خواندن کرد... خواندن همان کتابهایی که نمیدانستم هدیه اند یا امانت. حداقل از بیکاری و گوش دادن به درد دلهای پروین خانمی که زبانم را نمی فهمید بهتر بود. باز کردن جلد کتابها،اجباری شد برایِ ادامه شان. خواندن و خواندن،حتی در اوج درد در آغوش تهوع و بی قرار... اعجاز عجیبی قدم میزد در کلمه به کلمه یِ نهج_البلاغه ... کتابی که هر چه بیشتر میخواندمش،حق میدادم به پدر محض تنفر از علی (ع) علی مجمسه ی خوش تراشِ دستان خدا بود،شیطان را چه به دوستی با او و باز حق میدادم به مادر که کنار مذهب سنی اش، ارادتی خاص داشته باشد به علی و اهل بیتش... قلبت که به عشق خدا بزند،علی را عاشق ❤️ میشوی. دیالوگ یک فیلم ایرانی در ذهنم مرور شد. فیلمی که چندسال پیش،مادر دور از چشم پدر تماشا کرد و کتکی مفصل بابتش از پدر خورد. همه میگویند علی درب خیبر را کَند،اما علی نبود که خیبر شکنی می کرد، علی وقتی مقابل درب ایستاد،خدا را دید... در خدا حل شد،با خدا یکی شد و آن خدا بود که دربِ خیبر را با دستان علی کند و حالا درک میکردم. آن روز آن جمله نامفهموم ترین،پیچیده ی عالم بود. عالمی که خدایش در لابه لای موهایِ بافته شده ام پنهان بود و من لجوج بازانه،سر میتراشیدم. علی مسلمان بود،علی خدا را در نبض دستانش داشت. علی بقچه ای کوچک از نان،در کنار غلاف شمشیرش پنهان کرده بود. علی قنوتِ دستانش پینه ی جنگاوری داشت،اما وقتِ نوازش، ابریشم میشد بر پیشانیِ یتیمان. علی شیرِ رام شده در پنجه های خدا بود و بس... هر چه کتابها را بیشتر مطالعه میکردم،گیجی ام بیشتر میشد. من کجایِ دنیا ایستاده بودم؟ ادامه دارد ..