eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
70 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
3.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 پیشنهاد ویژه کانال ⭕️ کلیپی زیبا از حاج اعلام آماده‌باش رهبر انقلاب : ظهور نزدیک هست... ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
2.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدان را کجا ما میشناسیم شهیدان را شهیدان میشناسند عجب غمی دارد رفتنت سردار 🖤 سردار عشق حاج ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
✍می‌گفت: من همیشه دست پدر و مادرم را می‌بوسیدم. اما همیشه آرزو داشتم کف پای پدرم را ببوسم، ولی او فوت کرد. تا زنده‌ام، غصه می‌خورم که‌ چرا لیاقت این ‌کار را نداشتم. ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ به تو از دور سلام به سلیمان جهان از طرف مور سلام به تو از دور سلام به حسین(ع) از طرف وصله ناجور سلام
کرامت شهید حسن طاهری در شب اول قبر همسایه قدیمی‌اش... ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
کرامت شهید حسن طاهری در شب اول قبر همسایه قدیمی‌اش... ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ @khamene
کرامت در شب اول قبر همسایه قدیمی‌اش... 🔸برادر شهید: یك شب در خانه هیأت داشتیم، عصر ِ همان روز پدرم بعد از کمی استراحت ناگهان از خواب بلند شد... گفت همین الان حسن اینجا بود! به او گفتم مراسم داریم، اینجا می مانی؟ 🔹حسن گفت نه! فلانی که از همسایگان قدیم‌مان بود امروز از دنیا رفته، او حقی به گردن من دارد و امشب که شب اول قبرش است باید پیش او باشم... 🔸به حسن گفتم: اون که از نظر اخلاقی و اعتقادی هم‌سنخ تو نبود! چه حقی به گردنت دارد؟☘️🌸 🔹حسن گفت: روز تشییع جنازه‌ی من هوا گرم بود و این بنده خدا با شلنگ آب، مردم را سیراب می‌کرد...☘️🌸 🔸پدرم گفت: باید بروم ببینم این بنده‌خدا واقعا زنده است یا مرده؟! پدر رفت و ساعتی بعد برگشت و گفت: بله، وارد محله آن‌ها که شدم، حجله‌اش را دیدم که گفتند همین امروز تشییع شده است...🌸 ــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
🌹🕊--شهیدانه🕊زیستن--🕊🌹 وقتی رسیدیم دزفول و وسایل مان را جابه جا کردیم، گفت : «می روم سوسنگرد.» گفتم :«مادر منو نمی بری اون جلو رو ببینم؟» گفت :«اگه دلتون خواست، با ماشین های راه بیایید. این ماشین مال بیت الماله.» فرمانده جوان دفاع مقدس شهید 🌷 (شهدا را یاد کنیم ولو با یک صلوات) ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
شهید حاج : اینکه حضرت زینب(س) آن صحنه‌های دردناک را دید، مثل شهادت امام حسین آن اسلام مجسم، قرآن مجسم، دردانه‌ی پیغمبر با آن شیوه شهادت و با آن شیوه اسب تاختن بر پیکر مبارکشان؛ بعد که سؤال کردند از ایشان، فرمودند:🌷(و ما رایتُ الا جمیلا)🌷 (من در کربلا، غیر از زیبایی ندیدم). این چیست؟ او آن چیزی است که اعظم از قربانی است و امام حسین برای آن شهید شد و امیرالمؤمنین برای آن شهید شد و همه فرزندان زهرا و امام کاظم برای آن شهید شد و ۸۰۰۰ شهید ما برای آن شهید شدند، آن اسلام است. آن اسلام است که اعظم است بر همه‌چیز، اعظم است بر امام حسین، آنها برای این رفتند شهید شدند. ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
ڪاش تقدیر شهـادت بہ سرانجام شود... و ڪسےهست کہ میلش شده گمنام شود عشق یعنے حرم بےبے و من مےدانم! باید این سربرود تا دلم آرام شود. @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفتاد_و_دوم ✍مدتی از ماموریت حسام به سوریه میگذشت و من جز خب
💐🍃🌤 🍃🌤 🌤 ✍مدتی از هم صحبتی مان میگذشت و جز چشمان غم زده ی دانیال،زبانش به رویم نمی آورد سرِ بی مو و صورتِ اسکلتی ام را و چقدر خود خوری میکرد این برادرِ از سفر رسیده... از جایش بلند شد. - یه قهوه ی خوشمزه واسه داداشِ گلت درست میکنی؟ یا فقط بلدی با حسرت به این کوه خوش تیپی و عضله زل بزنی؟ از جایم بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم: - نداریم.چایی میارم چشمانش درشت شد از فرط تعجب - چایی؟😳 تا جاییکه یادمه وقتی بابا چایی درست میکرد از خونه میزدی بیرون که بوش به دماغت نخوره، حالا میخوای چایی بریزی؟ و او نمیدانستم چای نوستالژیِ روزهایِ پر حسامم بود... چای شیرین شده با دستانِ آن مبارزه محجوب که طعم خدا میداد... و این روزها عطرش مستم میکرد. بی تفاوت چای ریختم در همان استکانهایِ کمر باریکِ قدیمی که جهاز مادر محسوب میشد اما حالا همه چیز برعکس شده. عاشق عطر چای هستم و متنفر از بویِ قهوه و من چقدر ساده نفرت در دلم می کاشتم. متعجب دلیلش را پرسید و من سر بسته پاسخ دادم. - از چای متنفر بودم چون انگار هر چی مسلمون تو دنیا بود این نوشیدنی رو دوست داشتم و اون وقتها هر چیزی که اسم اسلام رو تو ذهنم زنده میکرد،تهوع آور بود.