بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتادم ✍ “نه” گفتم و قلبم مچاله شد.. “نه” گفتم و زمان ایستاد.
و این شده بود عادتی برایِ گول زدن که یادم برود حسامی وجود دارد...
آن روز در امامزاده، دلِ گرفته ام ترک برداشت و من نالیدم از ترسها و بدبختی ها و گذشته ی به تمسخر پر افتخارم...
از آرامشی که هیچ وقت نبود و یک #شیعه به خانه مان هُلَش داد..
از آرامشی که آمد اما #سرطان را بقچه کرد در آغوشم، و من باز با هر دَم، هراسیدم از بازَدمِ بعدی...
گفتم و گفتم...
از آرزویم برایِ یک روز خندیدن با صدایِ بلند، بدونِ دلهره و اضطراب و چقدر بیچارگی شیرین میشود وقتی سر به شانه ی خدا داشته باشی.💖
بعد از نماز ظهر، بی رمق و بی حال در چنگال درد و تهوع به قصد خانه از امامزاده بیرون آمدم.
آرام آرام در حیاط قدم میزدم و با گوشه چشم، تاریخ رویِ قبرها رو میخواندم...
بعضی جوان..
بعضی میانسال..
بعضی پیر..
راستی مردن درد داشت؟؟؟
ناگهان یک جفت کفشِ مشکی سرمه ای در مقابل چشمانم سبز شد.
سر بالا آوردم.
صدایِ کوبیده شدنِ قبلم را با گوشهایم شنیدم.
چند روز از آخرین دیدنم میگذشت؟؟
زیادی دلتنگ این غریبه نبودم؟؟
این غریبه با شلوار کتانِ مشکی و پیراهنِ مردانه یِ سرمه ای رنگش، زیادی دلنشین نبود؟؟؟
طبق معمول چشم به زمین چسبانده بود.
با همان موهایِ کوتاه اما به سمت بالا مدل داده اش، و ته ریشی که نظمش، جذابتی خاص ایجاد میکرد.
و باز هم سر بلند نکرد:
- سلام سارا خانم.
همین؟؟؟
نمیخواست حالم را بپرسد؟؟
حالم دلم را چه؟؟
از آن خبر داشت؟؟
آنقدر عصبی به صورتش زل زدم که زخمِ تازه ترمیم شده ی گوشه ابروهایش هم آرامم نکرد.
حتما سوغاتِ آن دو روز سرگردانی در سوریه بود.
چند دقیقه پیش در امامزاده از خدا خواستم تا فکرش را نیست و نابود کند.
و خدا چقدر حرف گوش کن بود و نیستش را هست کرد...
بغض گلویم را به دندان گرفت، انگار کسی غرورم را به بازی کشانده بود.
زیر لب جوابش را دادم و با پاهایی سنگ شده از کنارش گذشتم.
کمی مکث کرد...
سپس با قدمهایی بلند در حالی که صدایم میزد، مقابلم ایستاد.
دستانش را به نشانه ی ایست بالا برد✋🏻
- سارا خانم.. فقط چند دقیقه.. خواهش میکنم...
با تعجب نگاهش کردم.
پسرِ مذهبی و این حرفها؟؟
لحنش مثل همیشه محترمانه بود:
- از دانیال اجازه گرفتم تا باهاتون صحبت کنم.
نفسم را با صدا بیرون دادم.
اجازه گرفته بود.. آن هم برای صحبت با دختری که در دل آلمان سانت به سانت قد کشیده بود...
⏪ #ادامہ_دارد..
جوان ترین و مُسِن ترین شهدای مدافع حرم ایرانی
عکس سمت راست شهید مدافع حرم ۱۹ ساله مرتضی سواری که به طور دواطلبانه به دفاع از حرم آل الله پرداخت و در تاریخ ۹۴/۳/۲۳ در نزدیکی سامرا به شهادت رسید.
عکس سمت چپ سردار شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی که در سن ۶۵ سالگی پس از گذشت ۳۶ سال سابقه جهاد در تاریخ ۹۴/۷/۱۶ در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها به شهادت رسید.
ــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــ
@khamenei_shohada
در حالی که بعثی ها اسیران ایرانی را با پای برهنه بر روی ریگهای داغ با لب تشنه شکنجه میدادند، رزمنده های ما خود تشنه میماندند ولی اُسرای عراقی را سیراب میکردند ...
#دفاع_مقدس
ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 موشن گرافیک | روایت تشکیل لشکر 41 ثارالله توسط شهید حاج قاسم سلیمانی
🔰 قسمت دوم روایتهای تاریخی حضور شهید حاج #قاسم_سلیمانی در #دفاع_مقدس
ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا💚🌷
ڪشتے شکستہ ایم ڪہ بےتاب مانده ایم
آشفتہ در تلاطم گرداب مانده ایم
رحمے ڪن اے اجل،ڪہ طواف حرم ڪنیم
در حسرٺ زیارٺ #ارباب مانده ایم
#لبیڪ_یا_حسین_ع❤️
.ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🌺 ترفند وسوسهانگیز برای جبهه نرفتنِ تک پسر خانواده، که البته جواب نداد
#خاطرات_شهدا
تک پسرِ خونه بود و دانشجوی مکانیک. برای اینکه جبهه نره، خانواده اش خونه ی بزرگشون رو فروختند، پولش رو ریختند به حسابش تا بمونه و کارخانه بزنه و مدیریت کنه ؛ اما فایده ای نداشت و رفت جبهه... آخرین بار هم که می رفت جبهه، توی وسایلش یک چکِ سفید امضاء به همراهِ یک نامه گذاشت و توی اون نوشته بود: برگشتی در کار نیست. این چک رو هم گذاشتم تا بعد از من برایِ استفاده از پولی که ریختین توی حسابم ، به مشکل برنخورید...
🌹خاطرهای از زندگی دانشجوی شهید مسعود آخوندی
📚منبع: مجموعه تاریخی؛ فرهنگی؛ مذهبی تختفولاد اصفهان
#شهیدآخوندی #جهاد #دنیاگریزی
زائری که به آرزویش رسید💛
#معرفی_شهدا
#سردار_شهید_ابراهیم_باقری_زاده🌹
▪️تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۳۷
▪️تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۰ / ۱۳۶۵
▪️محل تولد: شیراز / کازرون
▪️محل شهادت: شلمچه
ــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
زائری که به آرزویش رسید💛 #معرفی_شهدا #سردار_شهید_ابراهیم_باقری_زاده🌹 ▪️تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۳۷ ▪️
🌹همرزم←ابراهیم فرمانده گردان امام رضا شده بود🌷
شب عملیات کربلای 5 بغض غریبی گلویش را گرفت
🥀و گفت رضا جان قربان غریبیت آقا دلم برای زیارت ضریحت یک ذره شده.🥀 از یک طرف چشم به عملیات فردا دوخته بود و ازطرف دیگر دل وجانش در زیرگنبد طلایی رضا «علیه السلام» پرپر میزد*💛 فردای عملیات خبر شهادت ابراهیم مثل بمب همه جا پیچید🕊️ هیچ کس از جنازه اش خبر نداشت
🥀 تلاش بچه ها برای پیدا کردن پیکرمطهرش بی نتیجه ماند🥀 به گمانم باز مثل دفعه پیش پلاکش را دور انداخته بود🥀 اما چند روز بعد همه چیز تمام شد خبر ابراهیم را از مشهد آوردند
💛 حتی بچه های ستاد معراج هم باورشان نمی شد که تابوت فرمانده گردان امام رضا «علیه السلام» را باشهدای مشهد مقدس اشتباه بگیرند‼️ پیکر چاک چاک ابراهیم به مشهد رسیده و ضریح مطهر آقا را هفت بار طواف کرده بود
💛 و اگر پیگیری بچه های لشکر نبود او برای همیشه درجوار قبر آقا و مولامون امام رضا «علیه السلام» آرام می گرفت🌷 چه زیبا زائر امام رضا شد و چه زیبا به آرزویش رسید
سردار شهید ابراهیم باقری زاده
شادی روحش صلوات
🔺 #اینفوگرافی ۷مهر سالروز حادثه هواپیمای سی_۱۳۰ وشهادت فرماندهان برجسته دفاع مقدس
به مناسبت سالروز شهادت #شهید #یوسف_کلاهدوز
📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱۳۲۵
📅تاریخ شهادت : ۷ مهر ۱۳۶۰
🥀مزار شهید : شهدای بهشت زهرا(س)
#گرافیست_الشهدا
#شهید_کربلا
ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
به مناسبت سالروز شهادت #شهید #یوسف_کلاهدوز 📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱۳۲۵ 📅تاریخ شهادت : ۷ مهر ۱۳۶۰ 🥀مزار
♡بسم رب قلم♡
قلم را تیز میکنم تا شاید بتوانم حماسه ی قهرمانی اش رابهتصویر بکشانم .
قهرمانی که ریختن خونش چون دم_مسیحایی ، جان تازه ای را بهسرزمینش بخشید .
#یوسف_کلاهدوز را میگویم فرمانده و سرباز عاشقی که یقیناً کتاب زندگی اش معلم خوبی برای پرورش و بزرگیست .
درس یوسف درس عاشقیست مکتبش ، مکتب شهید کربلاست .
مگر میشود چنین کسیمدرس خوبی نباشد .
کمی با ما راه بیا...
ای شهید
مشتاقانه میخواهم از تو بگویم
از تویی که بندگی را خوب بلد بودی .
اماچه کنم ،
این ذهن ، اسیر دنیا گشته ،
زنجیر دنیا، چنان قفلش کرده که توانی برای درک و توصیف این همه پاکی و اخلاص ،
بندگی و شایستگی ,
شهامت و شجاعت را ندارد
از تو میخواهم ،
ای نور به حق پیوسته ،
دستی برار و دل ظلمتنشسته ی مرا به پرتو نورت منور ساز
و کوچه به کوچه وجودم را چراغانی نما
✍نویسنده : زهرا_حسینی
@khamenei_shohada