eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
70 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید 🎙 راوی: ادامه مطلب در پست بعد 👇👇 ــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌷 #یاد_شهدا #شهید_برونسی : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید 🎙 راوی: #رحيم_پور_
شاید جزو معدود افرادی بودیم که تا آخرین دقایق شهادت شهیدبرونسی در کنار ایشون بوديم خب ایشون آدمی نبود که فلسفه خونده باشه عرفان خونده باشه فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر یک مقدار طلبگی خونده بود حکمت بود در برونسی معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت و مکاشفاتی که داشت که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم که قبل از ایشون گفت :اونجا که به من قول داده که من می شم و تو بچه های دیگه مشهور بود که گفته : اگه من تو این عملیات نشم تو مسلمونی خودم شک می کنم. @khamenei_shohada
🔴مهمان داریم پیکر مطهر دو شهید دفاع مقدس شناسایی شد؛ 🌷 شهیدان "حسین رسولی فریدونی" و "حسن حسنی سعدی" با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و از طریق پلاک هویت، شناسایی شدند. 🔰به گزارش روابط عمومی کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح؛ 🌷شهید حسن حسنی سعدی ،فرزند محمدعلی، متولد ۱۳۳۱/۹/۱ و 🌷شهید حسین رسولی فریدونی ،فرزند دیدارقلی، متولد ۱۳۲۱/۵/۱۳ ، هر دو شهید از نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله کرمان، در عملیات والفجر ۳ در مهران در تاریخ ۱۳۶۲/۵/۸ به فیض شهادت نائل آمدند و پیکر پاکشان در منطقه بر جای ماند. لازم به ذکر است شهید حسن حسنی سعدی دومین شهید خانواده است، این خانواده در سال ۶۲ یک شهید دیگر (شهید جواد حسنی سعدی) در دفاع مقدس تقدیم کرده بود که پیکر مطهرش پس از ۱۱ سال به آغوش خانواده برگشته بود.
شهادت ۳ تن از پاسداران عزیز روز سه شنبه ساعت ۱۶ در نیکشهر سیستان و بلوچستان 🔹روز سه شنبه ساعت ۱۶ دو دستگاه خودروی ناحیه مقاومت بسیج شهرستان نیکشهر که در مسیراسپکه به نیکشهر درحال تردد بوده در سه راهی مسیر بمپور- اسپکه مورد حمله یک دستگاه خودروی پژو ۴۰۵ قرارگرفت
5.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسب هفته دفاع مقدس: 🔸طبق فرموده مقام معظم رهبری باید جلوی تحریف دفاع مقدس رو بگیریم! یکی از اون حقیقت هایی که سانسور میشه و خیلی از مردم ممکنه ندونن اینه که صدام از آلمان سلاح شیمیایی میگرفت و بر سر مردم شلیک میکرد، وقتی مجروحین برای درمان به آلمان فرستاده میشدن نمونه پرونده شان را برای تولید کننده سلاح شیمیایی ارسال میکردن تا نقص سلاح‌ها رو اصلاح کنن! 💬
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عرض ارادت عراقی ها به شهدای ایرانی ❤️ @khamenei_shohada
✨ امام خامنه‌ای : 💠 من به این جوانان فلسطینی گفتم، شما بدانید، یک نسل بیدار شده؛ یک نسل به میدان آمده است؛ مگر می‌توانند آن را با این حرف‌ها خاموش کنند؟ تعدادی با ارتکاب جنایت و ارهاب، تعدادی از جوانان و مظلومین را به قتل می‌رسانند؛ اما خون‌های این‌ها درخت نهضت فلسطین و انقلاب را آبیاری می‌کند. انتشار به مناسبت روز همبستگی با کودکان و نوجوانان فلسطینی @khamenei_shohada
بایــد بــروم ••• کربلای ۵ ‌شیمیایی شده بود او را به عقب منتقل ڪـردند باید استراحت می‌ ڪرد ...و تحت نظر پزشڪ می‌ بود اما پاکت داروهایش را برداشت و به منطقه برگشت ...!!بچه هـا هرچه اصرار ڪردندحالِ شما خوب نیست برگردید عقب و استراحت کنید قبول نڪرد می‌گفت: « الان عملیاته و بچه‌ها به من نیاز دارند من نسبت به نیروهام مسئولم ،نمی‌تونم تنهاشون بزارم و استراحت ڪنم بایـد ‌ڪنارشون باشم ...» ماسڪش را بر می داشت بچه ها را هدایت می ڪرددارویـش را می خـورد و دوباره ماسڪش را می زد ... محراب در همین عملیات "شهید" شد . ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_یکم ✍ باید حدسش را میزدم. سرش را می بریدی از اصولش نم
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 ✍ آن ظهر درست در وسط حیاتِ امامزاده شکستم و تکه هایم را به خانه آوردم. هیچ وقت حتی به ذهنم خطور نمیکرد که این قهرمان تا این حد پتانسیلِ خباثت داشته باشد. وقتی به خانه رسیدم چون مرده ای بی حرکت رویِ تخت اتاقم مچاله شدم. و اندیشیدم به حرفهایی که از دهانم پرتاب شد و اَدایِ دِینی که راضیم کرد. نمیدانم چقدر گذشت که به لطفِ کیسه ی داروهایم، به کمایِ خستگی فرو رفتم. اماوقتی با تکانهایِ دانیال و قربان صدقه هایش بیدار شدم که نجوایِ الله اکبر حس شنواییم را قلقلک میداد... چند ثانیه با پلک زدن هایِ متمادی، تصویر تار برادر را به بازی گرفتم و یادم نبود چه به سر غرورم آمده، که ناگهان برق وجودم را تحت الشعاع خودش قرار داد. وجودی پر از تکه های جامانده در حیاط امامزاده... دانیال دستی نوازش وار به صورتم کشید: - خواهر گلم.. پاشو.. رنگ به صورتت نیست.. پروین میگه هیچی نخوری.. چرا انقدر اذیتم میکنی؟؟ پاشو..پاشو بریم یه چیز بذار دهنت. و بیچاره برادر که نمیدانست سارایِ یک دنده و کله شق، امروز به حکم دل، بازی را رها کرده بود. باید زندگیِ کوتاهم را پیچیده و پر عذاب نمیکردم. چند ساعت قبل همه چیز تمام شده بود. خدا مهربانتر از آنیست که فکرش را میکردم. شاید اگر تمام آن حرفها در امامزاده زده نمیشد، من هنوز هم دلباخته ی آن مرد مغرور بودم و تندیس اش میخ میشد بر دیوار قلبم. حداقل حالا غرورش مرا بیزار کرده بود. لبخند زدم و نشست. به چشمانِ غم زده اش خیره شدم. تا به یاد دارم غصه ام را روزیِ روزهایش میکرد این یگانه برادر...
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_دوم ✍ آن ظهر درست در وسط حیاتِ امامزاده شکستم و تکه ه
حالا در اوجِ ناراحتی خوشحال بودم که در باقی مانده ی اندکِ عمرم، خدا.. مادر.. دانیال .. امامزاده ی چند کوچه بالاتر.. و حتی پروینِ تپل و مهربان هست... رویِ مبلهایِ سالن نشستم. دانیال از پروین خواست تا برایم غذا گرم کند. اما من چای و نان پنیر میخواستم. پروین یک سینی با نان و پنیر آورد. دانیال کنارم نشست. چای را شیرین کرد و با مهربانی لقمه ایی دستم داد. خوردم.. جرعه ای از چای و تکه ای از لقمه... نه.. هیچکدام نمیداد.. ساده ی ساده ی بود؛ معمولیِ معمولی.. نفسی عمیق کشیدم و لبخندی تلخ بر لبانم نشست. از خوردن دست کشیدم و دانیال اعتراض کرد. فایده ای نداشت. پس در سکوت تماشایم کرد. باید نماز مغرب و عشا را میخوانم، از جایم بلند شدم تا به اتاقم بروم که صدایم زد. ایستادم. - سارا.. یکی از همکارام بعد از شام، با خانواده اش میاد واسه شب نشینی... مادر که مریضه، انتظاری ازش نمیره.. تو رو خدا تو دیگه نرو خودتو تو اتاق حبس کن. از ظهر تا الانم که خوابیدی، خستگیتم حسابی در رفته.. بیاو آبرویِ داداشتو بخرو یه ساعت کنار خونوادش بشین که یه وقت فکر نکنن که بی کس و کارم. یه لباس شیکو پوشیده تنت کن. میگم پوشیده چون بچه های نظامی همه شون مذهبین. عاشقتم زشتِ داداش..😘 لبخند زدم و با تکانِ سر حضورم را برایش محکم کردم. این برادر ارزشش از هر چیز برایم بیشتر بود. دانیالی که به خودش اجازه نداد حتی یک کلمه از مکالمات امروزم با حسام بپرسد. بعد از نماز و شام، به سراغ کمد لباسهایم رفتم. مدتی بود که سعی میکرد حجابم کامل باشد، هر چند که هنوز شیوه ی درستش را نمیشناختم. ⏪ ...
🔻 لوح | ؛ خیمه جهانی اباعبدالله 🔹 رهبر معظم انقلاب: اربعین با این حرکتی که عمدتاً بین نجف و کربلا در راه‌پیمایی هر سال به وجود می‌آید بین‌المللی شد؛ چشمهای مردم دنیا به این حرکت دوخته شد؛ امام حسین (علیه‌السّلام) و معرفت حسینی به برکت این حرکت عظیم مردمی بین‌المللی شد، جهانی شد. ۹۸/۶/۲۷ ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا