بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_بیست_و_
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیست_و_چهارم 4⃣2⃣
.
همانطورڪ باقدمهای بلند سمتت می آیم زیر لب ریز میخــــندم می ایستی وسوار موتور میشوی... هنوزمتـــــوجه حضور من نشده ای من هم بی معطلی و باسرعت روی ترڪ موتورت میپرم و دستهایم را روی شانه هایت میـــــگذارم..شوڪع میشوی و ب جلو میپری سر میگردانی و ب من نگاه می ڪنی!سرڪج می ڪنم و لبخند بزرگی😁 تحـــــویلت میدهم!
_ سلام آااقا!..چرا راه نمیفتی!؟
_ چی!!!...تو!...ڪجا برم!
_ اول خانوم رو برسون ڪلاس بعد خودت برو حـــــوزه..
_ برسونمت؟؟؟
_ چیه خب!تنها برم؟
_ لطفا پیاده شو...قبـــلشم بگو بازی بعدیت چیع...!
_ چراپیاده شم؟...ینی تن...
_ اره این موقع صـــــبح ڪلاس داری مگع..؟
_ بعله!
پوزخندی میزنی..
_ ڪلاس داری یا تصمیم گرفتی داشته باشی....
عصبی پیاده میشوم...
_ ن..!تصمیمم چیز دیگس علی اڪبر!
این رامیگویم و بحـــــالت دو ازت دور میشوم..
خیابان هنوز خلـــــوتهه و من پایین چادرم را گرفته ام و میدوم..نفس هایم ب شماره می افتد نمیخـــــااهم پشت سرم رانگاه ڪنم گر چ میدانم دنبالم نمـــــیآیـی...
ب ی ڪوچه باریڪ میرسم و داخل میروم...
ب دیوار تڪیه میدهم و ازعمـــــق دل قطرات اشڪم😭 رارها می ڪنم..
دستهایم را روی صـــــورتم میگذارم،صدای هق هق درڪوچه میپیچد...
چن دقیقه ای بهمان حال گذشت ڪ صدایی منوخطاب ڪرد:
_ خانومی چی شده نبینم اشڪاتو!
دستم رااز روی صورتم برمیدارم،پلڪ هایم رااز اشڪ پاڪ و ب سمت راست نگاه می ڪنم...پسرغریبه قد بلند و هیڪلی باتیپ اسپرت ڪ دستهایش رادرجیب های شلوارش فرو برده و خیره خیره نگـــــاهم می ڪند...
_ این وقت صبـــــح؟؟..تنها!؟...قضیه چیه ها!
و بعد چشمڪ میزند!😉
گنـــــگ نگاهش می ڪنم هنوز سرم سنگینههه چندقدم نزدیڪم می آید...
_ خیلی نمیخوره چادری باشی!
و ب سرم اشاره می ڪند دستم رابی اراده بالا میبرم روسری ام عقب رفته بود و موهایم پیـــــدا بود..ب سرعت روسری را جلو می ڪشم ،برمیگردم ازڪوچه بیرون بروم ڪ ازپشت ڪیفم 👜رامیگریدومی ڪشد ترس ب جانم می افتد...
_ آقا ول ڪن!
_ ول ڪنم ڪجا بری خوشگله!؟
سعی می ڪنم نگاهم رااز نگاهش بدزدم قلـــــبم درسینه می ڪوبدڪیفم رامی ڪشم اما او محڪم نگهش میدارد....
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
❣ @khamenei_shohada
🌹مازندران بوی شهادت گرفت🌹
♦️یاسر سپیدروز از اهالی روستای چناربن نکا از نیروهای انتظامی مستقر در استان خوزستان صبح امروز(سهشنبه) در درگیری با اشرار در شهرستان شادگان به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
♦️ #شهید_یاسر_سپیدروز در درگیری با افراد مسلح ضمن وارد آوردن تلفات سنگین به مهاجمان و دستگیری چند تن از اشرار خود به مقام شامخ شهادتــــ ـــــ🕊🌹ـ
نائل آمد
#امنیت_اتفاقی_نیست
#شهادتت_مبارک
نا اهلان...
پنداشته اند که
مسلمین را خوابی عظیم فرا گرفته ،
غافل از آنکه، #مؤمنین سالهاست...
که فرزندانشان را
ابراهیم وار
برای قربانی شدن در راه حق آماده کرده اند.
..
#شهید_آوینی
#شبتون_شهدایی
🌷 یا صاحب الزمان (عج) 🍃
بغضِ غمِ دوریات گلوگیر شده
تعجیل بکن ؛ آمدنت دیر شده
از کودکیام منتظرم برگردی
برگرد ، ببین منتظرت پیر شده
#متی_ترانا_و_نراک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
#شهید_سید_رضا_ترابی
🌷نام پدر :سید علی اصغر
🌷تاریخ تولد :۱۳۴۱/۰۲/۰۲
🌷محل تولد :دامغان
🌷مسئولیت :آرپی جی زن
🌷تاریخ شهادت :۱۳۶۰/۰۹/۱۳
🌷محل شهادت :بانه
🌷نام عملیات پاکسازي جاده بانه - سردشت
#فرازی_از_وصیتنامه
اينجانب سيد رضا ترابي فرزند علی اصغر اول با گفتاري از استاد شهيد آيتا… مطهرى درباره امام حسين(ع) شروع ميكنم امام حسين(ع) مرگ در راه امر به معروف و نهي از منكر زينت بخشيد و به آن شكوه و جلال داد. اگر چه دنيا بسيار زيباست ولي خانه آخرت هرچه كه دنيا زيبا باشد از آن زيباتر است
#سالروز_شهادت
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
بصیـــــــــرت
#شهید_سید_رضا_ترابی 🌷نام پدر :سید علی اصغر 🌷تاریخ تولد :۱۳۴۱/۰۲/۰۲ 🌷محل تولد :دامغان 🌷مسئولیت :آرپی
#راوی_همرزم_شهید
🔰روز قبل از عملیات بازگشایی جاده سر دشت – بانه، انبار تنباکو توقف کرده بودیم 🌹
قرار شد فردا ساعت دوازده🕛 عملیات داشته باشیم
وقتی صبح داخل حیاط شدم،
با تعجب دیدم سیدرضا یخ های حوض را شکسته و در حال غسل کردن است. گفتم: «تو این سرما چیکار میکنی❓»
🙂لبخندی زد و گفت: « #غسل_شهادت.»
وسوسه شدم.
من هم غسل کردم. دندونهام از سرما🌬 به هم می خورد. عازم عملیات شدیم.
او شهیــــــــــ🌷ـــــــــد شد و من سالم برگشتم.😔
#روحمان_با_یادش_شاد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
(خاطره ایی از سیدمهدی هراتیان – همرزم شهید)
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
📝 #قصہ_عاشقی 💞
بهنام پسری🙍♂ بسیار با ادب و سر بہ زیر بودتڪ پسر خانواده با پدری ڪشاورز
ڪہ با دستانی پینہ بستہ
قرار بود تنها گاوی ڪه داشت رو
برای اتمام خدمت سربازی پسرش
جلوش قربان ڪنه😓 .
پسری ڪه قرار بود بعد از اتمام خدمت ،
نامزد عقد بستہ شو عروس ڪنہ . بهنام نبود ببینہ ڪہ چطور
خواهراش و مادرش
براش هلهلہ سر میدادن و
نقل میپاشیدن روی تابوتش 😭.
🌷 #شهید_مدافع_وطن_بهنام_کاظمی و
رفیقش #شهید_مدافع_وطن_مجتبی_یعقوبی
🌷تاریخ شهادت : 1395/09/12
🌷محل شهادت : مرز ماکو
حین تعقیب و گریز
به شهادتـــــ🌹ـــــــــــ رسیدند ،،،،
#سالگرد_شهادتشان
#بیاد_شهدای_عزیز_مرزبانی
بصیـــــــــرت
📝 #قصہ_عاشقی 💞 بهنام پسری🙍♂ بسیار با ادب و سر بہ زیر بودتڪ پسر خانواده با پدری ڪشاورز ڪہ با دستانی
✍ امنیت اتفاقی نیست !
جگر مادری از داغ فرزند پاره پاره میشه😓؛
پدری داغدار میشه؛😭
بچهای یتیم میشه
و نوعروسی ..... 💔
#شهدا_شرمنده_ایم