اما ما که ایران را نه از زاویهی دید بیگانگان، بلکه از عمق جان دوست داریم، میدانیم که هر نام جعلی بر جای «خلیج فارس»، نه فقط تحریف یک واقعیت تاریخی، بلکه تیری است به سوی هویت ملی ما.
روزگار خواهد گذشت و تاریخ، داوریاش را خواهد کرد؛ و آنان که چشم به دموکراسیِ دروغین پشت پهپادها و ناوها دوختهاند، در کارنامهی فردای ملت، پاسخی نخواهند داشت. آزادی و پیشرفت از دل همین مردم برمیآید، نه از آسمان و با آمدن و یورش جنگندههای بیگانه.
ایران، با همهی نقدها و اختلافها، خانهی ماست. و خانه را نه با چشمدوختن به بیگانه، که با عقل و تلاش و همدلی اعضای خانواده باید آبادان نمود.
#ایران_جان
#خلیج_فارس
#وطن
@Deebaj
2.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببین این شگفتی که دهقان چه گفت/ بدانگه که بگشاد راز از نهفت
به شهر گُجاران به دریای پارس/ چه گوید ز بالا و پهنای پارس
فردوسی
✅دیباج ۲۴۶
🔶زبان مادری؛ آوای وجدان، رمز هویت
زبان مادری، نه فقط ابزاری برای گفتوگو، بلکه روح یک ملت است؛ نغمهای که در آن تاریخ، فرهنگ و هویتمان طنینانداز میشود.
آلفونس دوده در «آخرین درس» این حقیقت را با چنان عمق و احساسی به تصویر میکشد که گویی قلب هر خوانندهای را لمس میکند. دانشآموزی سر به هوا، که روزگاری درس زبان فرانسه را بیاهمیت میانگاشت، در لحظهای که سایه ممنوعیت بر این زبان میافتد، بیدار میشود. معلم، با صدایی لرزان اما پرغرور، میگوید: «زبان ما شیرین و استوارترین و روشنترین زبانهای جهان است. باید بکوشیم میان خودمان به این زبان سخن بگوییم و آن را فراموش نکنیم، زیرا وقتی ملتی در دست بیگانگان اسیر میشود، تا هنگامی که در حفظ زبان میکوشد، مثل این است که کلید زندانش را خود در دست داشته باشد.» این کلمات، چونان جرقهای، قلب راوی را شعلهور میکند و او را به ژرفای پیوند زبان و هویت میبرد.
زبان پارسی، این گوهر بیهمتای ایرانیان، فراتر از واژگان و قواعد است؛ آوایی است که از دل قرنها برمیخیزد، از کتیبههای هخامنشی تا غزلهای حافظ، از نثر بیهقی تا داستانهای عامیانهای که مادرانمان در گوشمان زمزمه کردهاند. این زبان، چنانکه محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایران» مینویسد، در صدای شاعران بزرگی چون فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ تجلی یافته است. این چهار سخنگو، وجدان ایرانی را نمایندگی میکنند و زبان پارسی را چون مشعلی فروزان، نسل به نسل پاس داشتهاند. ندوشن تأکید میکند که زبان پارسی، بهویژه در شاهنامه فردوسی، نهتنها هویت ایرانی را حفظ کرد،👇
بلکه در برابر هجوم بیگانگان، چون سپری استوار ایستاد و ایران را از گزند فراموشی رهانید.
اما چه اندوهبار است که گاه این کلید گرانبها را به دست بیاعتنایی میسپاریم! وقتی «ممنون» به «مچکرم» فرو میکاهد، «راجع به» به «راجب» تحریف میشود، یا «هتک حرمت» به «حتک حرمت» بدل میگردد، چیزی بیش از یک خطای املایی رخ میدهد؛ بخشی از اصالتمان زخمی میشود. این بیدقتیها، که حتی در مکاتبات رسمی و نوشتههای دانشگاهی رخ مینمایند، نشان از غفلتی عمیقتر دارند: غفلت از نقش زبان در استواری هویتمان. مگر نه اینکه همه ما، از حاکمان تا مردم عادی، از عشق به «مام میهن» سخن میگوییم؟ پس چرا گاه از این عنصر بنیادین هویت، یعنی زبان پارسی، غافل میشویم؟
ایران، تنها مجموعهای از مرزها یا خاطراتی از گذشته نیست؛ ایران در کلمات ما نفس میکشد. ندوشن در «چهار سخنگوی وجدان ایران» مینویسد که حافظ، سخنگوی وجدان ناآگاه ایرانی است و با شعرش، تاریخ و سرگذشت قوم ایرانی را در دل هر خواننده زنده میکند. زبان پارسی نیز همینگونه است؛ هر واژهاش چون آینهای است که ما را به خودمان، به ایرانمان، بازمیگرداند. وقتی بیتوجه به املای درست یا کاربرد دقیق واژگان، کلاممان را به شلختگی آلوده میکنیم، گویی بخشی از این آینه را تیره میسازیم.👇
زبانآموزی، فراتر از نگارش صحیح واژگان است، اما آیا کمترین انتظار از خودمان این نیست که کلماتمان را با دقت به کار ببریم؟ بیایید، چونان آن دانشآموز در «آخرین درس»، لحظهای درنگ کنیم. پیش از نگارش واژهای که در املایش تردید داریم، به واژهنامهای رجوع کنیم. در گفتوگوهایمان، به جای تسلیم شدن به شتاب، کلامی پالوده و شایسته به کار ببریم. بیایید به فرزندانمان بیاموزیم که هر واژه پارسی، چون تکهای از روح این سرزمین است و پاسداشت آن، پاسداشت هویت ماست.
زبان پارسی، کلید زندان ماست؛ کلیدی که با آن میتوانیم زنجیرهای فراموشی را بگشاییم. این زبان، شیرینترین و روشنترین نغمهای است که ما را به هم پیوند میدهد. چنانکه ندوشن میگوید، فردوسی با شاهنامهاش ایران را از نیستی نجات داد و حافظ با غزلهایش وجدان ایرانی را بیدار نگه داشت. حال نوبت ماست که این میراث را با عشق و دقت پاس بداریم. بیایید این گوهر را نهتنها حفظ کنیم، بلکه با افتخار صیقل دهیم، تا آیندگان نیز در آوای پارسی، هویت خویش و ایران را بازیابند.
#فارسی
#زبان_مادری
@Deebaj
✅دیباج ۲۴۷
🔶فضیلت شرم؛ گوهری که میتواند انسانیت را نجات دهد
شرم، احساسی عمیق و پیچیده است که در سنت اخلاقی و دینی ما جایگاه ویژهای دارد. امام علی(ع) میفرماید: "شرم، کلید همه خوبیهاست" و "شرم، وسیله رسیدن به هر زیبایی است."
اما شرم چیست؟ شرم را نباید با خجالت و کمرویی اشتباه گرفت. شرم یک حالت گذرا نیست، بلکه مقامی است که در وجود آدمی ریشه میدواند و به عنوان یک فضیلت اخلاقی، او را از زشتیها باز میدارد. به عبارتی بهتر، شرم نوعی "خودنقادی" است؛ توانایی ارتفاع گرفتن از خود و نگریستن به خویشتن از منظری بالاتر.
شرم در پیوند با عشق معنا مییابد. اگر عشق ما را به سوی خوبیها میکشاند، شرم ما را از بدیها باز میدارد. فرد شرمگین نه از ترس مجازات، بلکه از سر حرمت به محبوب (خواه خداوند، خواه انسانیت) از اعمال ناشایست پرهیز میکند.
جامعهای که فضیلت شرم را از دست بدهد، به سرعت به ورطه سقوط اخلاقی میافتد. وقتی مرز میان شرم و بیشرمی محو شود، هر عمل ناپسندی توجیهپذیر میشود.
احیای فضیلت شرم در جامعه امروز ما یک ضرورت اخلاقی است. باید به یاد داشته باشیم که شرم نه نشانه ضعف، بلکه نشان انسانیت و خردمندی است.
#شرم
#حیا
#اخلاق
#انسانیت
#نجات
@Deebaj
✅از سخن بزرگان
🔶ایران میماند
💢ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
#ایران 🇮🇷
@Deebaj