زبانآموزی، فراتر از نگارش صحیح واژگان است، اما آیا کمترین انتظار از خودمان این نیست که کلماتمان را با دقت به کار ببریم؟ بیایید، چونان آن دانشآموز در «آخرین درس»، لحظهای درنگ کنیم. پیش از نگارش واژهای که در املایش تردید داریم، به واژهنامهای رجوع کنیم. در گفتوگوهایمان، به جای تسلیم شدن به شتاب، کلامی پالوده و شایسته به کار ببریم. بیایید به فرزندانمان بیاموزیم که هر واژه پارسی، چون تکهای از روح این سرزمین است و پاسداشت آن، پاسداشت هویت ماست.
زبان پارسی، کلید زندان ماست؛ کلیدی که با آن میتوانیم زنجیرهای فراموشی را بگشاییم. این زبان، شیرینترین و روشنترین نغمهای است که ما را به هم پیوند میدهد. چنانکه ندوشن میگوید، فردوسی با شاهنامهاش ایران را از نیستی نجات داد و حافظ با غزلهایش وجدان ایرانی را بیدار نگه داشت. حال نوبت ماست که این میراث را با عشق و دقت پاس بداریم. بیایید این گوهر را نهتنها حفظ کنیم، بلکه با افتخار صیقل دهیم، تا آیندگان نیز در آوای پارسی، هویت خویش و ایران را بازیابند.
#فارسی
#زبان_مادری
@Deebaj
✅دیباج ۲۴۷
🔶فضیلت شرم؛ گوهری که میتواند انسانیت را نجات دهد
شرم، احساسی عمیق و پیچیده است که در سنت اخلاقی و دینی ما جایگاه ویژهای دارد. امام علی(ع) میفرماید: "شرم، کلید همه خوبیهاست" و "شرم، وسیله رسیدن به هر زیبایی است."
اما شرم چیست؟ شرم را نباید با خجالت و کمرویی اشتباه گرفت. شرم یک حالت گذرا نیست، بلکه مقامی است که در وجود آدمی ریشه میدواند و به عنوان یک فضیلت اخلاقی، او را از زشتیها باز میدارد. به عبارتی بهتر، شرم نوعی "خودنقادی" است؛ توانایی ارتفاع گرفتن از خود و نگریستن به خویشتن از منظری بالاتر.
شرم در پیوند با عشق معنا مییابد. اگر عشق ما را به سوی خوبیها میکشاند، شرم ما را از بدیها باز میدارد. فرد شرمگین نه از ترس مجازات، بلکه از سر حرمت به محبوب (خواه خداوند، خواه انسانیت) از اعمال ناشایست پرهیز میکند.
جامعهای که فضیلت شرم را از دست بدهد، به سرعت به ورطه سقوط اخلاقی میافتد. وقتی مرز میان شرم و بیشرمی محو شود، هر عمل ناپسندی توجیهپذیر میشود.
احیای فضیلت شرم در جامعه امروز ما یک ضرورت اخلاقی است. باید به یاد داشته باشیم که شرم نه نشانه ضعف، بلکه نشان انسانیت و خردمندی است.
#شرم
#حیا
#اخلاق
#انسانیت
#نجات
@Deebaj
✅از سخن بزرگان
🔶ایران میماند
💢ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
#ایران 🇮🇷
@Deebaj
و عجب حلاوتی دارد مرگ
اگر انسان در راه آرمانی معتبر بمیرد...
📚بر جادههای آبی سرخ، ص ۲۶
#نادر_ابراهیمی
@Deebaj