پایان سخت و جانفرسای عملیات خیبر، برایم با عکسی تمام شد که هرگز فکر نمیکردم بخشی از زندگی مرا با خودش ببرد.
تَنَم خودش را در اسفند ۱۳۶۲ از مهلکه نجات داد، ولی جانَم، بر روی لبه آن وانتی که عکساش را گرفتم، نشست و با دوستانش برای همیشه رفت.
سالهاست که از او خبری ندارم..
گهگاهی در حفرهای از زمان او را ملاقات میکنم.
روز دفن پدرم با همان وانتی که با دوستانش رفته بود، آمد.
چند ساعتی بود و دوباره رفت.
بعضی اوقات در بیماریهای مادرم به او سر میزد، میدیدم که آمده و در کنار تخت او زانو زده و دستان مادر را در دست گرفته و با او حرف میزند.
هرگز از او دربارۀ تصمیم رفتنش در روزهای آخر سال ۶۲ نپرسیدم!
حتی نمیدانم اکنون کجا زندگی میکند!
از برق چشمانش میفهمم از رفتن راضی است.
سالهاست که آرزو دارم، روزی در میان خلسۀ زمان، مرا به جمع دوستانش دعوت کند و در حالیکه در پشت وانت، باد در موهایمان میپیچد و حسابی میگوییم و میخندیم، مرا به خانۀ خود ببرد...
خوزستان، شرق هورالهویزه، اسفند۱۳۶۲
عکس از کتاب در حال انتشار بهرام محمدیفرد، انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🔰 عکسی از مادر یک شهید که جهانی شد؛
🔹مادر شهید شاهین باقری:
شاهین در عملیات خیبر در جزیره مجنون مفقود شد، ۱۱ سال از فرزندم خبری نداشتم و هر لحظه منتظر بازگشتش بودم تا جایی که هرگاه کسی درب خانه را میزد به گمان بازگشت شاهین به سمت درب میدویدم و هر بار بیش از قبل ناامید میشدم.
هرگاه کاروانی از شهدا به تهران میآمد به امید اینکه خبری از فرزندم بگیرم به استقبال شهدا میرفتم.
یک روز زمستانی هنگامی که برف هم شدید میبارید متوجه شدم کاروانی از شهدا به تهران آمده ،فوراً به سمت آن کاروان رفتم.
در همین حال عکسی از من در کنار ماشین حمل شهدا گرفته شد که این عکس در رسانههای داخلی و خارجی بازتاب زیادی داشت.
🌷شاهین ۱۲ اسفند ۶۲ در جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش هم در باتلاقهای این جزیره ماند، اما بالاخره پس از ۱۱ سال به من خبر دادند که پیکر فرزندت بازگشته.
وقتی برای دریافت پیکر شاهین رفتم تنها چند کیلو استخوان تحویلم دادند و آن روز به یاد روز تولدش افتادم که تنها ۳ کیلو داشت و آن روز هم ۳ کیلو از استخوانهایش را تحویلم دادند.
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
🌷 چهارم اسفندماه سال ۱۳۶۲ - سالروز شهادت محمدرضا کارور، بازوی راست شهید همت - عملیات #خیبر
فرمانده گردان مقداد، مسئولیت طرح و برنامه لشکر ۲۷ حضرت محمد رسولالله (ص
🌱🌷🌱🌷🌱ا
❇️ خاطره ای از شهید کارور:
در عملیات خیبر هنگام پیشروی ما سرستون گردان بودیم وبراثر آتش دشمن ستون بریده می شد وبعضی شهید ومجروح می شدند و گروهی کپ می کردند من دائم به عقب میرفتم وبا داد وفریاد ستون را وصل میکردم تا وقتی که یک گلوله خورد کنارمان که هر چهارنفرمان بنده و شهید کارور ودوتا بیسیم چی های کارور افتادیم .
من احتمال میدهم آنجا که ما افتادیم ستون قطع شده بود که کسی مارا ندید نزدیک طلوع فجر بود من هم بیهوش بودم وقتی به هوش آمدم بلندشدم دیدم بیسیم چی ها شهید شدند وکارور براثر ترکشهایی که خورده بود لباسش داشت میسوخت، کارور افتاده بود تکانش دادم وصدایش کردم که بلند شود ولی تکان نمیخورد متوجه شدم که شهیدشده منم بلندشدم و تلو تلو خوران مسیر برگشت را آمدم، ظاهرا هیچ کسی مارا ندیده بود به لحاظ آتش دشمن روی ستون وبریده شدن آن درواقع من آخرین نفربودم که از کنارشهیدکارور برخاستم وکسی اطرافمان نبود، کارور وبیسیم چی ها آنجا ماندند وجاودانه شدند.
(راوی: محمد گلشن پیک شهید کارور و از شجاعان گردان ۸)
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 چهارم اسفندماه سال ۱۳۶۲ - سالروز شهادت محمدرضا کارور، بازوی راست شهید همت - عملیات #خیبر
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🚩 یادواره سردار شهید محمد رضا کارور و سالگرد عملیات خیبر
🎤 خاطره گویی محمد علی کلهر برادر شهید هاشم کلهر، همرزم و راننده شهید کارور، فرمانده گردان مالک، مقداد و مسئول طرح و برنامه تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص)
▫️ مسجد امام حسین (ع) ورامین
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ گروه واتساپ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
کانال تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
کانال ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 روایت بغض آلود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از عملیات خیبر؛
هر کس از عملیات خیبر تا انتهای جنگ حتی یک ساعت در مناطق جنگی حضور داشته، جانباز شیمیایی است.
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
💠 آغاز استفاده گسترده رژیم عراق از سلاح های #شیمیایی
⏳ اسفند ۱۳۶۲ ؛ عملیات خیبر
📷 عکاس : محمود بدرفر
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
💠 آغاز استفاده گسترده رژیم عراق از سلاح های #شیمیایی ⏳ اسفند ۱۳۶۲ ؛ عملیات خیبر 📷 عکاس : محمود ب
ما را با قنوتت ببر تا خدا ...
۱۱ اسفند ۱۳۶۲
جزیره ی مجنون
عکاس: محمدحسین حیدری
مجروح عملیات خیبر #نماز میخواند
ساعتی بعد با حمله ی شیمیایی عراق
بسیاری از رزمندگان مجروح و شهید میشوند
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
📷👆 عکس مشهور از دوران دفاع مقدس
💠 تصویر فوق مربوط به رزمنده جانباز سعید ثعلبی که در عملیات خیبر (اسفند سال ۶۲) شیمیایی شد و هم اکنون ساکن شهرستان اهواز است.
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
به عشق یاران حاج همت، بسیجی و مومن واقعی، افتخار حزب الله تهران
ذاکر و مداح اهل بیت {ع}، جانباز شیمیایی، "حاج حسن جوانمردی"
حاج همت، نفسش این بچه های بسیجی دریادل بودند
آنها را از جانش بیشتر دوست داشت
اگر غیر این بود می توانست در خیبر
با صدها دلیل موجه از جزایر بر می گشت یا اصلا نمی رفت
و تا امروز هم عمری طولانی می کرد
ولی او آدم بی معرفت نبود
او نامرد نبود.
ما هم نامرد و نمک نشناس نباشیم
اگر اسم و عکس حاج همت را می گذاریم
حداقل ذره ای از شعاع معرفت او را داشته باشیم و یک حمد شفا برای این جانباز عزیز بخوانیم.
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ا
📷 👆تصویر سمت چپ: پزشک معالج در حال معاینه حاج حسن جوانمردی که بر اثر مجروحیت شیمیایی در بیمارستان بستری است
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
به عشق یاران حاج همت، بسیجی و مومن واقعی، افتخار حزب الله تهران ذاکر و مداح اهل بیت {ع}، جانباز شیم
📷 "حاج حسن جوانمردی"، ذاکر اهل بیت(ع) و رزمنده جانباز که در عملیات #خیبر در اسفند 1362 شیمیایی شد
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
به عشق یاران حاج همت، بسیجی و مومن واقعی، افتخار حزب الله تهران ذاکر و مداح اهل بیت {ع}، جانباز شیم
حاج حسن جوانمردی.جانباز شیمیایی.mp3
19.08M
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
روایتی سوزناک و شنیدنی
ناگفته هایی راجع به صبر و تحمل
جانبازان جنگ تحمیلی
(راوی: رزمنده جانباز حاج حسن جوانمردی)
📎پیشنهاد دانلود
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
4 اسفند 64 -سالروز شهادت عبدالله نوریان، فرمانده تخریب ومهندسی تیپ10سیدالشهداء(ع)دردوران دفاع مقدس
خاطره ای از شهید:
▫️حاج عبدالله باحاج قاسم میخواست وارد دوکوهه شود،دژبان نمیگذاشت؛اینها کارت تردد نداشتند.عبدالله گفت:ما بچههای گردان تخریب تیپ سیدالشهدا هستیم
دژبان پرسید:همان که فرماندهاش حاجعبدالله است؟
حاج قاسم گفت:«بله» ودژبان گفت:خوش به حالتون
دژبان رفت و طناب را انداخت تاماشین عبور کند؛حاج قاسم میگفت:وقتی داخل شدیم،عبدالله روی داشبرد ماشین زد وگفت نگهدار» ایستادم؛
سپس سراغ دژبان رفت وگفت:
توعبدالله رامیشناسی؟
ـ نه تعریفش را شنیدم
ـ عبدالله بنده بد خداست
دژبان یقه حاجعبدالله را گرفت وگفت:عبدالله بنده بد خداست؟!
میخواست عبدالله را بیرون بیاندازد،مارفتیم و او را جدا کردیم.گفتیم ولش کن
دژبان گفت:اگردفعه بعدبیایید وکارت نداشته باشید، راهتان نمیدهم.این دفعه بخاطر فرمانده راهتان دادم که بدش را گفتید
آنشب حاجعبدالله به گردان آمده وخیلی به هم ریخته بود و حال خوبی نداشت؛باناراحتی گفت:شما درگردان زحمت میکشید ومن مشهور شدم
او آن شب به این نتیجه رسیده بودکه گردان را رهاکند وبه کردستان برودتاگمنام بماند